در سومین نشست از سلسله نشستهای میز اجتماعی بررسی شد
سومین نشست از سلسله نشستهای میز اجتماعی با عنوان «بیتفاوتی نخبگان» روز چهارشنبه ۹ تیرماه سال جاری، با حضور دکتر علیاکبر محسنی؛ عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه رازی و با شرکت دانشجویان توسط باشگاه دانشجویان دانشگاه رازی برگزار شد. مشروح صحبتهای دکتر محسنی به قرار زیر است:
در ابتدا و قبل از ورود به بحث لازم میدانم به چهار عامل اصلی انفعال و بیانگیزگی نخبگان اشاره کنم؛
یکم) گفتهاند که نخبگان بهطور عام میانگین ضریب هوشیشان بالاست و اگر بالا نباشد نمیتوان اصطلاح نخبه را برای آنها به کار برد؛
دوم) آنها، غالباً، به دلیل داشتن اطلاعات نسبتاً خوبی که نسبت به مسائل جامعه و پیرامون خود دارند و این امرنیز، بهواسطه تحصیلات، تحقیقات، فضای دانشگاه و فضای فرهنگی است، از حساسیت وکنجکاوی ویژه و بیشتری برخورداند؛
سوم) نخبگان به دلیل بند اول و دوم یعنی به خاطر ضریب هوشی خوب، تحصیلات بالا و تجربه بیشتر و نیز روحیه محاسبهگری، معمولاً دارای قدرت تحلیلی بیشتر وافزونتری هستند. یعنی از یک ذهن تحلیلگر خوبی بهرهمندند؛
چهارم) به دلیل برخورداری از این ویژگیها، انتظارات و توقعاتشان از جامعه و بهویژه نظام سیاسی بالاتر است و انتظار دارند که از منزلت و جایگاه بالایی در جامعه برخوردار باشند. براساس این چهار فاکتور، معمولاً بیشترین درصد انفعال اجتماعی را در دنیا این طبقه دارند. به طور خلاصه، در جامعهای که تبعیض بهصورتهای مختلف (تبعیض جنسیتی، نژادی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی) در آن نهادینهشده باشد، نخبگان احساس میکنند متناسب با ویژگی و امتیازاتی که دارند از منزلت، احترام، شأن و جایگاه شایستهای برخوردار نیستند؛ بنابراین بهسرعت به سمت انفعال اجتماعی حرکت میکنند. پس بخشی از انفعال اجتماعی نخبگان در دنیا ناشی از این چهار ویژگیای است که برشمردیم.
اما در جامعه ما بنا به ساختار سیاسی خاصّ و وضعیت اقتصادی آشفته ونابسامانی که داریم، شرایطی حاکم شده که بحث انفعال اجتماعی را تشدید کردهاست. بهعنوانمثال، کسی که میخواهد به کرسی استادی در دانشگاه دست یابد، مجبوراست مراحل گزینشی سخت و زیادی را طی کند تا بتواند به این جایگاه برسد؛ اما بعد از یکعمر تلاش و کوشش در راه دانش و پژوهش، متوجه میشود وضعیت و موقعیت اقتصادی و اجتماعی یک فرد بازاری بهمراتب بهتر از وضعیت اوست و این امر، باعث بیانگیزه شدن وی میشود.
به هر حال، میتوان این گوشهگیری را با عناوین مختلفی چون بیاعتنایی، انفعال اجتماعی، وادادگی سیاسی، وادادگی اجتماعی و یا افسردگی اجتماعی نامگذاری و مطرح کرد؛ اینها عناوین و اصطلاحاتی هستند که از جهت معنا به هم نزدیکاند. به هر رو، انسان منفعل کسی است که حالت پویایی ندارد و شرایط موجود را پذیرفته و به آن تن میدهد؛ اما این پذیرش از روی رضایت قلبی و باطنی نیست بلکه در بیشتر مواقع، از روی تسلیم در برابر حوادث بیرونی است. یعنی نشانه خودباختگی و وادادگی فرد در برابر حوادث جامعه است.
با این مقدّمه، ابتدا باید به چند سؤال پاسخ دهیم: انفعال اجتماعی چیست؟ نشانهها، نمادها، مصادیق و مظاهر فعال بودن اجتماعی کداماست؟ از کجا بفهمیم که در جامعه انفعال اجتماعی وجود دارد؟
بنابراین، بدیهی است که ما نخست باید وجود یک پدیده (در اینجا انفعال اجتماعی) را به جهت عقلی، علمی و منطقی ثابت کنیم؛ دوم، نشانهها و مصادیق آن را مشخص کنیم؛ سوم، علل روانشناختی، جامعهشناختی و سیاسی آن را بیابیم؛ چهارم، پیامدها و آثار منفی و مخرب این انفعال اجتماعی را بدانیم و درنهایت به دنبال راهحل باشیم. این پنج مطلب را باید در هر بحث آسیبشناسی اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی مدنظر داشته باشیم.
انفعال چیست؟
در ارتباط بااینکه انفعال اجتماعی چیست؟ دیدگاههای گوناگون و متعدد اما نزدیک به هم وجود دارد. بعضیها به انفعال اجتماعی، بیعاطفگی اجتماعی نیز میگویند، عدهای آن را به بیعلاقگی تعبیر کردهاند. بیعلاقگی یعنی فرد علاقه خاصی به واکنش نشان دادن نسبت به محیط و اتفاقاتی که در آن رخ میدهد نداشته باشد. همچنین بعضی آن را ناهمدلی با دیگری، و بیغمی و بیخیری ونیز بیمسئولیتی اجتماعی نیز نامیدهاند .یعنی فرد، هیچگونه احساس مسئولیتی نسبت به مشکلات افراد و پیرامون خود نداشته باشد و فاقد روحیه خیرخواهانه و همدلی باشد. این هم نوعی انفعال است و تقریباً این بهترین تعبیر است.
بعضی از صاحب نظران، انفعال را به معنای عدم مشارکت اجتماعی تلقی میکنند؛ مثل عدم رأی دادن یا عدم مشارکت در نهادهای سیاسی و فرهنگی. در حقیقت، انفعال و بیتفاوتی یعنی کسی که اهل مشارکت نیست، کسی که به فرهنگ «به من چه» یا به اندیشه «به من ربطی ندارد» رسیده است؛ بنابراین، بعضیها انفعال را نوعی بیعاطفگیگری، بیمهری و بیاحساسی نسبت به مصائب دیگران تلقی میکنند. همچنین، بعضی آن را به عدم مشارکتهای جمعی اعم از شرکت در حزبها تلقی میکنند.
انفعالها غالبا، از انفعال جزئی شروع میشود و به انفعالهای کلان در جامعه میرسد. شرکت در انتخابات که بسیاری از مسئولین بر آن تأکید میکنند یک نشانه کوچک از یک انسان پویا است. البته، اگر شرکت در انتخابات را بهعنوان یک عامل جزئی فعال بودن تلقی کنیم، آنهم شرط و شروطی دارد که در بیشتر مواقع، چه بسا ممکن است نشانه پویایی و فعال بودن هم نباشد.یعنی اگر فردی مثلاً در جایی و موقعیتی رأیِ سلبی دهد، خودِ آن رأیِ سلبی نشانه انفعال است. بنابراین، بعضی وقتها، انفعال در قالب مخالفت، در قالب رأی منفی و سلبی، گاهی در قالب پرخاشگری و ابراز مخالفت خودش را نشان میدهد. بر سبیل مثال، وقتی در خیابان دعوایی بین دو نفر شروع میشود شما میبینید نفر سوم هم وارد دعوا میشود و چه بسا به اسلحه سرد و قمه و چاقو و… متوسل و متمسک میشود!، این نشانه فعال بودن او نیست بلکه نشانه منفعل بودن آن شخص است.
بنابراین، در پارهای از مواقع وموضع، انفعال به معنای بیتحرکی نیست بلکه در قالب تحرک خودش را نشان میدهد. مشارکت فعال و منفعل را باید خوب تشخیص داد و این بستگی به روحیه و جهت شخص شرکتکننده دارد. اگر در جامعهای بخواهیم بفهمیم انفعال وجود دارد یا نه، اول باید ثابت کنیم انفعال چیست؟ نشانههای انفعال کدام است؟ اگر اینها نبود جامعه پویا است. نشانههای انفعال اجتماعی در جامعه ما متأسفانه بسیار فراگیر است و از دانشگاه تا طبقات مختلف را دربرمیگیرد.
نشانههای انفعال اجتماعی کداماست؟
۱.خشونتورزی و کاهش تابآوری اجتماعی وسیاسی
خشونت یکی از نشانههای انفعال اجتماعی است. در جامعه سالم و پویا اعتماد عمومی و اعتماد اجتماعی وجود دارد. در حالیکه هر نوع پرخاشگری یکی از برجستهترین نشانههای انفعال اجتماعی است. یک آدم سالم معمولاً مسائلش را با خشونت حل نمیکند بلکه با شکیبایی، منطق،گفتگو و قانون آن را سامان میبخشد. خشونت نشانه عدم تعادل، بحران روحی، نومیدی، سراسیمگی و ثبات نداشتن شخصیت است. مثلاً در کشورهای اروپایی اگر دوربین مخفی را دیده باشید میبینید که طرف تا مرز سکته میرود اما حرف زشتی از دهانش خارج نمیشود و این، تعادل اجتماعی و آرامش روانی افراد آن جامعه را نشان میدهد اما در کشور ما ممکناست ناخودآگاه جلوی ماشین کسی بپیچید چه اتفاقی میافتد! طرف بهشدت عصبانی میشود. یا مثلاً برای بریدن یک قالب پنیر در خیلی از جاها مثل همین کرمانشاه، بهجای استفاده از یک چاقو از ساطور استفاده میکنیم.اینها نشانههای خشونت است.
- احساس ناکارآمدی و ناتوانی فرد نسبت به خودش
احساس ناکارآمدی چه بهصورت فردی و چه بهصورت جمعی، یکی دیگر از نشانههای انفعال اجتماعی است. بدبینی، سوءظن و سوءنیت چه فردی و چه اجتماعی، نشانه انفعال جامعه است. آنچه در ابعاد مختلف میتواند باعث پیشبرد وپیشرفت فرد شود، حُسننیّت و اعتماد فرد به خودش و به جامعه و نیز به نظام سیاسی است. در حالیکه بدبینی وبیاعتمادی، باعث میشود که فرد نسبت به هنجارها، قوانین سیاسی- اجتماعی و غیره احساس ناراضایتی و ناخشنودی کند. بنابراین، خشونت، ناکارآمدی، سوءظن و بدبینی و از همه مهمتر معترضبودن، نشانه انفعال اجتماعی است. فرد خشونتگرا(چه کلامی چه فیزیکی) احساس میکند که باید نسبت به هر هنجار اجتماعی وقانون اخلاقی واکنش منفی نشان دهد و از این رو غالباً ، هیچگونه نگاه مثبت و تأییدآمیزی نسبت به هنجارهای اخلاقی، فرهنگی وقانونی در رفتار آنها دیده نمیشود.
- انزوای اجتماعی
از همه بدتر، انزوای اجتماعی و فردی میتواند یکی دیگر از نشانههای انفعال اجتماعی باشد. انسان منزوی احساس میکند یکذرۀ بیهویت معلق در اقیانوس هستیِ جامعه خودش است که هیچگونه کارآیی و کارآمدی ندارد و هیچکسی به او توجهی ندارد. همین احساس باعث میشود تا آرامآرام به گوشهگیری تمایل پیدا کند و از کارهای دستهجمعی اجتناب کند. درواقع انزوای اجتماعی یعنی اینکه، هر فردی در جامعه دنبال این هست که فضای آرامی برای خودش تعبیه کند و به قولی عامیانه «گلیم خودش را از طوفان حوادث بیرون بکشد» و بگوید هر چی به سر جامعه بیاید به من ربطی ندارد و به این ترتیب رشتههای پیوند او با جامعه گسیخته میشود. این انزواطلبی که منجر به آسیبدیدن ارتباط عاطفی ذهنی و عینی با جامعه میشود، خودش نشانه انفعال است.
- دور زدن قانون
دور زدن قانون، قانونشکنی و بیاعتمادی به قانون، همه نشانههای انفعال اجتماعی هستند. اگر در جامعهای قانون حرمت نداشته باشد و آییننامهها و بخشنامهها مورد بیاحترامی و بی اعتنایی قرار گرفتند، این امر به خودی خود نشانهی انفعال اجتماعی است. به همین دلیل است که حوادث جادهای یا سایر حوادث در ایران دو برابر قاره اروپا است و در تلفات جادهای ایران رتبه اول را در جهان دارد. مثال روشن در این موضوع، پروندههای رسیده به قوه قضائیه است، سالانه رسیدگی به ۹ میلیون پرونده در قوه قضائیه نشانهای از وجود خشونت و عدمتابآوری و صبوری در جامعه است. وجود ۹ میلیون پرونده قضایی نشان میدهد که هر خانواده ایرانی یک پرونده در قوه قضاییه دارد. این وضعیت برای جامعهای که به جهت دین، اخلاق و فرهنگ از هر لحاظ نسبت به بقیه کشورها غنیتر است فاجعه است. اینها همه نشانه انفعال است.
علل انفعال احتماعی کدامند؟
۱.گسترش شهر نشینی و توسعه نظام بروکراتیک:
یکی از علل مهم که ریشه علمی هم دارد این است که مدرنیته و شهرنشینی باعث جابجایی جمعیت، حاکمیت بروکراسی و حاکمیت مطلق نظام سرمایهداری بر جهان شد و این امر به قول «کارل مارکس» که درست هم میگوید، باعث ازخودبیگانگی انسان میشود. «مارکس» میگوید نظام سرمایهداری مبتنی بر استثمار، محاسبهگری و مادیّت است و برای دیگر ابعاد مختلف زندگی انسان ارزش و اعتبار قائل نیست. انسانی که باید در آرامش و لذت در کنار همنوعان خودش قرار بگیرد، در نظام مدرنیته و شهرنشینی جدید که مولود نظام سرمایهداری است، هیچگونه احساس همدلی، همکاری و همبستگی با محیط اطراف خود ندارد. این ازخودبیگانگی که مولود قواعد نظام بهرهبرداری، استثمار و تبعیض است، انسانها را به سمت انزوا، انفعال، آشفتگی و ناهنجاریهای متعدد سوق میدهد. بنابراین، گذار از سنت به مدرنیسم همیشه بحرانساز بوده و چالش ایجاد میکند.
۲- تبعیض های گوناگون نهادینه شده:
دومین علت انفعال و ازخودبیگانگی در جامعه ما، وجود تبعیضهای نهادینهشده است. در نظام سیاسی گذشته (نظام شاهنشاهی) به یکشکلی ما شاهد یک سری از قواعد و ضوابط حکمرانی مبتنی بر تبعیض بودیم در نظام سیاسی کنونی هم به شکل دیگری شاهد تبعیض هستیم. مثلاً قانون اساسی ما انباشته از تبعیضهاست و این امر را همه مسئولین ارشد نظام پذیرفتهاند. در مجلس خبرگان براساس طرح اولیه بنا بود که نمایندگان همه صنفهای جامعه حضور داشته باشند و هر صنفی یک یا دو نماینده در این مجلس داشته باشند؛ نماینده کارگران، نماینده معلمان و سایر اقشار جامعه در آن مجلس باشند تا براساس تخصصی که دارند از حقوق اعضای صنف خود دفاع کنند، اما بعد از مدتی مشاهده کردیم که فقط نمایندگان یک طبقه حضور دارند و بقیه اصناف و گروهها نمایندهای ندارند تا از حقوق آنها دفاع کنند. اینکه باید حتماً وزیر اطلاعات یک روحانی و مجتهد باشد یا اینکه نهادهای کلان باید در دست روحانیت باشد، آیا این قبیل موارد خود نوعی تبعیض را در جامعه القاء نمیکند.
تبعیضهای اقتصادی باعث شده فاصله و شکاف بین دارا و ندار طبق اعلام منابع رسمی در جامعه ما هجده برابر شود. این فاصله قبل از انقلاب هفت برابر بودهاست. با وجود آنکه خط فقر را چهار و نیم میلیون تومان(الآن به۹ میلیون رسیده) عنوان میکنند، پایه حقوق کارگر را چهار میلیون و دویست هزار تومان قرار میدهند. در بین دوستان و آشنایان خودم افرادی را سراغ داریم که از ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر در فروشگاهها کار میکنند برای ماهیانه دو میلیون تومان، این فرد چه احساس تعلقی میتواند به کشور، نظام، جامعه و محیط پیدا کند. علاوهبر تبعیضهای اقتصادی، تبعیضهای سیاسی هم زمینه انفعال را فراهم کردهاست. ما هنوز هم به بخشی از جامعه مذهبی در این کشور که جمعیت قابل توجهی (بیش از ۱۰ میلیون نفر) هستند اجازه وزیر شدن نمیدهیم. همین مسئله باعث بیاعتمادی اجتماعی و عدم تعلق این مجموعه به نظام میشود. چون با این رفتار عملاً در حدود ۱۵ میلیون نفر از جمعیت کشور را از گردونه حس تعلق به نظام و حس تأثیرگذاری در تعیین و ترسیم سرنوشت کنار گذاشتهاید. اینها تنها بخشی از چالشهایی است که جامعه با آن مواجه است. بنابراین وجود تبعیض در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی اجتماعی زمینهساز سلب اعتماد اجتماعی و انفعال اجتماعی میشود.
حالا نخبگان در این جامعه نابرابر چه نقشی دارند؟ نخبگان به دلیل برخورداری از اطلاعات و آگاهی، نسبت به تبعیضها و بیعدالتیها حساسیت بیشتری دارند. ممکن است، تبعیضهای اجتماعی برای یک کارگر یا کشاورز خیلی مهم نباشد چون بیشتر به معیشت اهمیت میدهند ولی برای نخبگان بود یا نبود عدالت اجتماعی در جامعه موضوع مهمی است. اما وقتی در نهادهای مدنی هم به علت محدودیتها نمیتوانند مطالبهگری کنند، به اجبار در لاک خود فرو میروند.
۳. فقر:
عامل دیگری که زمینه بیتفاوتی را فراهم میآورد فقر است. امیرالمؤمنین خطاب به فرزند خود محمدبنحنفیه میفرماید:« ای فرزندم، من از تهیدستی بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر، که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنی است». در واقع اگر شما این روایت را ملاحظه بفرمایید متوجه میشوید که فقر باعث نابودی سرمایههای اجتماعی میشود. یعنی زمینههای امید اجتماعی، همبستگی، اعتماد، همکاری، مشارکت و همدلی را از بین میبرد.
سطح زندگی و سطح توقعات و انتظارات انسانها از زندگی در دنیا و جامعه امروز ما نسبت به گذشته به شدّت، تغییر کردهاست. در شرایط فعلی، نداشتن موبایل(گزارش آمده که دختری ۱۱ ساله به خاطر نداشتن موبایل خودکشی کرد)، تلویزیون رنگی، یخچال، خانه مستقل، اتومبیل، نرفتن به تفریح ، نخوردن گوشت و میوه، نداشتن قدرت خرید کتاب و … فقر محسوب میشود. در حالیکه درگذشته، شخص با حداقل نیازها مثل مسکن نیازهای خود را برآورده شده میدید. اما همانطور که تروتسکی، نویسنده کتاب «تاریخ انقلاب روسیه» میگوید: «فقر بهتنهایی عامل انزوا و انفعال اجتماعی نمیشود بلکه آگاهی از فقر و احساس فقر عامل انفعال اجتماعی است.» ممکن است شما همه امکانات معمولی و متعارف را داشته باشید، اما در عین حال، احساس کنید برای رسیدن به آن جایگاه اجتماعی و نقشی که باید در جامعه داشته باشید فاقد امکانات لازم هستید. بنابراین به اهدافی که در نظر دارید بهراحتی نمیتوانید برسید و همین مسئله باعث افسردگی اجتماعی میشود.
۴.بیکاری
بیکاری خودش به تنهایی انفعال ایجاد میکند. حتی اگر افراد به جهت مالی نیازی به کار نداشته باشند. مثلاً در ژاپن نوعی تنبیه این است که ضمن پرداخت حقوق به فرد، او را از کار اخراج میکنند. فرد اخراج شده علیرغم دریافت حقوق مناسب، دست به خودکشی میزند، چون احساس میکند با بیکار شدن انسانیت و هویت خود را ازدست دادهاست.
۵. عدم تقسیم عادلانه قدرت و کسب و چرخش آن
اگر در جامعهای تقسیم قدرت، کسب قدرت و جابجایی قدرت عادلانه نباشد، اعضای جامعه دچار انفعال میشوند.
۶. احساس ناامنی در ابعاد گوناگون(شغلی، مالی، اجتماعی، عقیدتی، حقوقی و…)
ششمین و مهمترین عامل انفعال، ناامنی است. ناامنی شغلی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی. ناامنی فکری زمانی است که من فکر و اندیشهام را نتوانم بهراحتی و بدون موانع خصوصی، عمومی و دولتی مطرح کنم. امنیت اجتماعی به معنای اینستکه در جامعه، من بتوانم بهراحتی نیمهشب بیرون بیایم و یا در نبود خودم در خانه، ماشین و خانه من در امان باشد. امنیت حقوقی یعنی اگر من مورد ظلم واقعشدم، یک سیستم قضائی عادلانهای در جامعه حاکم باشد که از مظلومیت من دفاع کند. بنابراین احساس ناامنی، با خود حس عدم تعلق و در نتیجه انفعال اجتماعی را بهوجود میآورد. یک حدیث از امام صادق است که میفرماید سه چیز هست که همه مردم به آن نیاز دارند؛ عدالت، امنیت و رفاه. نبود اینها در هر جامعهای زمینهساز بیتفاوتی و انفعال اجتماعی است.
راه برونرفت از انفعال اجتماعی چیست؟
حالا سؤال این است که آیا راهحلی وجود دارد؟ بله راهحل دارد، اگر شما همه موارد ذکرشده را معکوس کنید راهحل بهدست میآید. دولت اگر میخواهد انفعال اجتماعی را از بین ببرد، باید سه کار انجام دهد:
۱.تمام ساختارهای کلان سیاسی و روابط و قواعد حکمرانی را باید براساس عدالت تنظیم کند؛
۲.حداقل رفاه براساس نیازهای امروز را برای آحاد مردم فراهم کند؛
۳.امنیت و احساس امنیت روانی را برای همه طبقات به وجود بیاورد.
۴.زمینه مشارکت فعالیت آزادانه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را برای همه افراد وگروهها در چارچوب قانون فراهم آورد.
اگر این چهار اقدام را انجام دهد قطعاً انفعال اجتماعی آرامآرام از بین میرود و جامعه دچار بسیاری از ناهنجاریهای و ناسازگاریهای اجتماعی مثل ازهمگسیختگی، بیاعتمادی اجتماعی، خودکشی، طلاق و… نمیشود.
دیدگاه ها (0)