پانزدهمین کرسی علمی – ترویجی دانشگاه رازی برگزار شد.
جلسۀ کرسی علمی ترویجی با عنوان «روایتشناسی و سبکشناسی مقتل سرالأسرار به عنوان مقتل شاخص غرب کشور» روز یک شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۳۰ در سالن جلسات شماره ۱ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه رازی به صورت حضوری و مجازی با حضور اعضای هیأت علمی و علاقه مندان برگزار گردید. ارائه دهنده کرسی دکتر سحر یوسفی پژوهشگر پسادکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، ناقد اول دکتر عبدالرضا نادری فر عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی، ناقد دوم دکتر عامر قیطوری عضو هیأت علمی گروه زبان انگلیسی، مدیر جلسه دکتر ابراهیم مالمیر عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی و دکتر روح اله بهرامی دبیر کمیته کرسیهای نظریه پردازی دانشگاه رازی در جلسه حضور داشتند.
دکتر سحر یوسفی، ابتدا تأکید کرد که آنچه در این نشست ارائه شده، ماحصل مقالاتی است که در دورۀ پسادکتری با راهنماییهای دکتر ابراهیم مالمیر استاد دوره پسادکتری انجام گرفته و به نتیجه رسیده است. ارائهدهنده در این کرسی، به معرفی جامعۀ آماری پژوهش، شرح موضوع و تبیین مسأله، پیشینۀ پژوهشی موضوع، کارکردها و ضرورتهای تحقیق پرداخت. وی کوشید ضمن اینکه مقتلی اصیل و کمتر شناخته شده در غرب ایران را معرفی کند، بافت مقتل مذکور را از منظر رویکردهای برجستۀ روایتشناسی، نشانهشناسی اجتماعی و سبکشناسی بررسی و تحلیل کند.
ماحصل ارائه را توسط دکتر سحر یوسفی؛ ارائه دهنده میتوان بدین ترتیب شرح داد:
الگوی کنشی گرماس در مقتل سرالاسرار؛
الگوهای مختلفی برای روایتشناسی وجود دارند. الگوی کنشی گرماس از برجستهترین الگوهایی است که شناخت ساختار روایت را هموار میسازد. این الگو بستری را فراهم میکند تا با استخراج عاملان یک روایت و پیرفتها، در نهایت ساختار روایی یک اثر را شناخت.
گرماس سه دسته از تقابلهای دوگانه را پیشنهاد کرد که بنا به قاعدههای معناشناسی شکل میگیرند. در الگوی کنشی او شش عامل یا مشارک وجود دارد: کنشگر(فاعل) – شیء ارزشی(مفعول) /کنشگزار(فرستنده یا تقاضاکننده)- کنشپذیر (گیرنده) / کنشیار و ضدکنشگر که با هم مناسبات نحوی و معنایی دارند. گاهی هر شش عامل در روایتی یافت می¬شوند و گاه شماری از آنان. روایتها نیز حول محور یرفتها و زنجیرهای روایی شکل میگیرند. سه نوع پیرفت یا زنجیرۀ روایی هم عبارتند از: «زنجیرۀ اجرایی(آزمونها و و مبارزهها)، زنجیرۀ میثاقی (بستن و شکستن پیمانها) و زنجیرۀ انفصالی (رفتن و بازگشتنها) ». به بیانی دیگر، پیرفت اجرایی بر اساس زمینهچینی وظایف، نقش ویژهها، کنشها شکل میگیرد.
رویکرد کنشی روایتشناسی، رویکردی قابل انطباق با انواع روایت و ازجمله مقتلهاست. الگوی کنشی گرماس، بستر روایت-شناسی را در انواع روایتها و از جمله مقتلها هموار ساخته است. بر این فرض در پی انطباق این رویکرد با مقتل سرالأسرار برآمدیم و دریافتیم میتوان ساختار کلی این روایت تاریخی راتبیین کرد و با بررسی کنشهای مشارکین و پیرفتهای مقتل مذکور، ساختار کلی این روایت را دریافت.
در شش موقعیت مختلف بررسی شده دریافتیم که پیرفتها به چه شکلهایی و کنشگران با چه کنشهایی ظهور میکنند. این مقتل با توجه به اینکه در چند فصل، مشروحِ حوادث را بیان می¬کند، کنشگران چندگانه و زنجیرههای سهگانه را هر فصل به صورت مجزا دارد که شرح آن در بخش بحث و بررسی آمد. در عین حال به سبب انسجام روایی مقتل مذکور، این روایت طرحی کلی نیز دارد. در طرح کلی روایت این مقتل، پیرفت میثاقی عهدبستن کوفیان برای بیعت با امام حسین (ع) است. پیرفت اجرایی با قیام امام حسین(ع) و مبارزۀ ایشان و اصحابش در برابر یزیدیان ظهور می¬یابد و پیرفت انفصالی را باید در دگرگونی احوال بیعتکنندگان و عهدشکنی آنان جست که در نهایت منجر به جنایات واقعۀ عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش میشود.
همانگونه که فصلها با پیرفتهای مستقلشان ظهور کردند، عوامل کنشگر نیز این قابلیت را داشتند که به صورت مجزا ظاهر شوند. در این بین، مشارکین ششگانه گاه در تعداد مشارکین کمتری ظهور مییابند و ادغام میشوند. علت این ادغام، همپوشانی شخصیتهایی است که هم به عنوان کنش¬گزار و کنش¬گر و یا هم به عنوان کنشپذیر و کنشگر نمود یافتهاند؛ نظیر روایتهایی که هم کنشگر و هم کنشپذیر امام حسین(ع) به شمار میرود. در طرح کلی، عاملان اصلی این مقتل نیز بدین شرحاند: کنشگزار خداوند است که به فاعل، فرمان جهاد میدهد. کنشگرِ اصلی یا همان فاعل، امام حسین(ع) است که به سوی ابژۀ ارزشی، هدایت شده و دیگران را نیز هدایت میکند. مفعول یا ابژۀ ارزشی، جهاد و شهادتطلبی است. کنشیاران نیز صحابه و یاران حضرت هستند. ضدکنشگران هم یزید و سپاهیان ابن زیاد و بنی سعد بهشمار میآیند.
همانگونه که هر فصل کنشگران خاص خود را دارد، در این میان کنشگزار، کنشگر و کنشپذیر با نقش ویژهها و کنشهایی ثابت ظهور میکنند. ابژۀ ارزشی نیز متغییر نیست. در حالی که عاملانی که تحت عنوان کنشیار و ضدکنشگر ظاهر میشوند، همواره کنشهای ثابتی ندارند. کنشیاران و ضدکنشگران گاه تغییر کنش میدهند. کنشیار به ضدکنشگر تبدیل میشود و یا بالعکس. این تغییر کنش از سازنده به مخرب یا از مخرب به سازنده نمایان میشوند. در این بین مهمترین کنش-یارانی که به ضدکنش تبدیل میشوند، شیعیان کوفه و سرکردگان قبایلی است که بیعت خود را می¬شکنند. حر و خانوادهاش نیز در شمار اهم ضدکنشگرانی است که به کنشیار تغییر وضعیت میدهند. جدول زیر، به طور کلی مشارکین روایت در مقتل سرالأسرار را نشان میدهد.
رویکردهای نشانهشناسی یکی دیگر از رویکردهای بررسی گونههای مختلف روایات هستند که در مطالعات پژوهشی اخیر جایگاه ویژهای دارند. نشانهشناسی اجتماعی نیز از زیرمجموعههای نظریۀ نشانهشناسی است که بر هویت، اجتماع، فرهنگ و آداب معاشرت تکیه دارد. پییر گیرو، نشانهشناسی را علمی میداند که به مطالعۀ نظامهای نشانهای مانند زبانها، رمزگان، نظامهای علامتی و… میپردازد. نشانههای اجتماعی از منظر گیرو در حوزههای «نشانههای هویت»، «نشانههای آداب معاشرت» و «سرشت نشانههای اجتماعی» جای میگیرند و هر یک شاخصهای خود را دارند. نشانههای هویت یکی از شاخصهای نشانههای اجتماعی است که عبارتند از: نامها و القاب، گروهها، مکانها، نشانههای ظاهری، آرمها، پرچمها و توتمها .نشانههای آداب معاشرت از منظر وی، توهین، لحن کلام، اطوارپژوهی، سلام و خداحافظی و فاصلهپژوهی را دربرمی-گیرد. عوامل مختلفی در شکلگیری ارتباطات اجتماعی مشارکت دارند. هرچند ارتباطات اجتماعی بیشمارند؛ اما میتوان آنها را در چهار نوع آیینها، میثاقها، مدها و بازیها جای داد.
با وجود پژوهشهای بسیار در حوزۀ نشانهشناسی، روایتهای تاریخی جایگاهی نداشتهاند. از اینروی، در این نوشتار روایت تاریخی مقتلی از خطۀ غرب با شاخصهای نشانهشناسیِ اجتماعی گیرو بررسی شد. دریافتیم در مقتل سرالأسرار نشانههای بسیاری نمود یافتهاند. از این ۶۳۱۹ نشانه، نشانههای هویت با ۶۲% بالاترین بسامد را به خود اختصاص دادهاند و پس آن، آداب معاشرت با بسامد۲۳% و سرشت نشانههای اجتماعی با بسامد ۱۵% نمود یافتهاند. تمامی زیربخشهای نشانهشناسی پیر گیرو در مقتل سرالأسرار بازتاب یافتهاند و تنها توتم از زیرشاخۀ نشانههای هویت، در مقتل مذکور نمودی ندارد.
مقتلها روایتی تاریخی و واقعگرایانهاند و قابلیت بررسی نشانهشناسی اجتماعی را دارند. مقتل سرالأسرار نیز یکی از مقتلهای برجستۀ غرب کشور است که نویسندگان آن برای بازتاب واقعیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی واقعۀ عاشورا و عصر اموی توجه ویژهای به نشانه¬های اجتماعی داشتهاند. این نشانهها توانستهاند جوانب روزمرۀ زندگی نظیر شغل، خوراک و پوشاک را ترسیم کنند. در عین حال سستی اندیشه، سطحینگری، فاصلۀ طبقاتی، ستمگری و ستمستیزی، فساد درباری و … را منعکس سازند. نشانههای اجتماعی به ترتیب بسامد رمزگانهای هویت، نشانههای آداب معاشرت و سرشت نشانههای اجتماعی در مقتل سرالأسرار بروز و نمود مییابند و هر یک به سهم خود واقعیت¬های اجتماعی را بازتاب می¬دهند. در میان نشانههای هویت، انتساب به نام پدر و نام قبیله نشان از جایگاه ویژهای این موضوع در فرهنگ جامعه دارد. از سویی عضویت در گروه¬ها و طبقات اجتماعی و شغلی با وضعیت اقتصادی و اخلاقی اشخاص ارتباطی مستقیم دارد و مکان زندگی نیز می-تواند گویای جایگاه اجتماعی و وضعیت اقتصادی افراد باشد.چگونگی بروز نشانه¬های ظاهری نیز متأثر از آداب اجتماعی و اوضاع اقتصادی و فرهنگی جامعه است.
در میان آداب معاشرت توهین و لحن کلام جایگه ویژهای دارند. توهین اغلب از سوی نویسندۀ مقتل برای شخصیت¬های معاند است که متأثر از باور، خشم و اندوه نویسنده است. گاه شخصیت¬های حسینی نیز کلامی توهینآمیز دارند و بنا به تعصب نویسنده به ندرت توهین¬های شخصیتهای بیان شده است، در حالی¬که اغلب شخصیت¬های معاند لحنی تمسخرآمیز دارند. در میان لحنهای مختلف و متنوعی که در کلام شخصیتها بروز مییابد، لحن آمرانه نشان از فضای استبدادی و ستمگرانه است که سبب بروز لحن¬های تمنایی و حسرت¬آمیز در شخصیت¬های ستم¬دیده میشود. رفتارهای غیرکلامی به شکل اندوه، ترس و اضطراب بیانگر احوال شخصیتهای حسینی است، در حالی که شادی، سرور و پای¬کوبی را در احوال و رفتار شخصیتهای معاند مییابیم. سلام و خداحافظی نیز آدابی است که اغلب در تعاملات اجتماعی شخصیت¬های حسینی نمود مییابد. نزدیکی و دوری در معاشرت نیز برخاسته از عواطف و یا حالت¬هایی چون نزاع است.
سرشت نشانههای اجتماعی نیز با میثاقها، آیینها، مدها و بازیها فضای جامعۀ اموی را ترسیم میکنند. این رمزگان نشان میدهند که بیاخلاقی و نفاق مردم و فضای سیاسی مستبدانه سبب میشود که پیمانشکنی مرسوم باشد و خیل عظیمی به عهدشکنی با امام حسین(ع) روی میآورند. آیینهای مختلفی نیز در مقتل مذکور نمود مییابند که اغلب نتیجۀ اعمال و اعتقادات دینی است و گاه برخاسته از سنتهای اجتماعی و باورهای عرفی است. پوشاک میتواند ملاکی برای تمایز طبقات اجتماعی و اقتصادی باشد، در عین حال به باورهای اعتقادی تکیه دارد. خوراک در مقتل مذکور بیش از آنکه تصویرگر فقر باشد، شرایطهای دشوار اجتماعی نظیر جنگ، اسارت و زندان را توصیف میکند. مرسوم بودن شرب خمر و زنان مغنی و رقاص نشان دیگری از فساد دستگاه حاکم است. بازی نیز در طبقات درباری نمود مییابد که جنبۀ قمار داشته و نشان دیگری از فساد اخلاقی درباریان عصر اموی است.
سبکشناسی مقتل سرالاسرار
شیوهها و رویکردهای مختلفی برای بررسی شاخههای تاریخنگاری از جمله مقتلها وجود دارد. سبکشناسی از حوزههای برجسته و کارآمد در مطالعات اخیر است. سبک شناسی بستر شناخت لایههای زبانی، فکری و ادبی هر اثر را هموار ساخته است و مطالعات سبک شناسه، رویکردی سازنده در شناساندن بهتر آثار تاریخی–ادبی بهشمار میرود.
مقتل سرالأسرار اثری تاریخی- ادبی است که مرگ مؤلف آن را نیمهتمام گذاشت و فرزندش آن را به سیاق پدر به پایان -رساند. سرالأسرار از منظر درک مطلب، سبکی بینابین یا مرسلِ مغلق دارد که با زبانی گزارشی- توصیفی برای موضوعی مذهبی-تاریخی به کار رفته است. نویسندگان اثر، متناسب با موضوع که رویدادی تاریخی است، شیوۀ «واقعگرایانه» را انتخاب کردهاند و کوشیدهاند که حوادث، شخصیتها و پدیدههای مختلف حتی ناخوشایند جنگ را همانگونه که هست، توصیف کنند و این شیوه، لازمۀ نوشتارهای تاریخی است.
در لایۀ زبانی دریافتیم عناصر موسیقایی محدودی در سطح آوایی با هدف تأثیرگذاری و توجه بر مخاطب بروز یافتهاند و توجه چندانی به این سطح نشدهاست؛ اما در سطوح لغوی و نحوی، عناصر شاخصی وجود داشت که گاه با واژگان کهن فارسی و نشانههای سبکی قدیمی جلوهای کهنگرایانه دارد؛ اما آنچه نثر این کتاب را از زبان مرسل دور ساخته، تأثیر نویسندگانِ عربیدان از زبان عربی است. این تأثیرات خود را در سطوح لغوی و نحوی به شکلهای مختلفی نشان داده است. استفاده از لغات دشوار عربی، کثرت لغات عربی، جمع مکسّر، تطابق صفت و موصوف، صفت و موصوف جمع از جملۀ این نمودهاست. آوردن عبارتهای عربی و بهویژه استشهاد از آیات و احادیث، جلوههای دیگری از عربیدانی نویسندگاناند که در مجموع برای تأیید و تأکید کلام یا آرایش آن به کار رفتهاند.
در سطح فکری نیز ضمن بیان واقعیتهای حوادث عاشورا و وقایع پیش و پس آن، مضامین و ارزشهای دینی نویسندگان بیان شده است. از آنجا که نویسندگان برای بیان اندیشهها و عواطفشان یا زینت کلام به زبان ادبی روی آوردهاند، این مقتل جنبۀ ادبی نیز یافته است. بروز عناصر مخیّل و تصویرساز در مقتل مذکور به این مقتل تاریخی، صب؛بۀ ادبی نیز بخشیده است و در سطح ادبی نیز پرتکرارترین عنصر تصویری، تشبیه است که در خدمت بیان عواطف و عقاید نویسندگان و روشن کردن مطلب برای مخاطب آمده است. سایر شگردهای ادبی با وجود آنکه حضور چشمگیری ندارند؛ اما از آنجا که در خدمت اثری تاریخی آمدهاند، در عباراتی، زمینه¬ای را فراهم آوردهاند که به اثر صبغۀ ادبی می¬بخشند.
نویسندگان در هر سه سطح سبک و سیاق نوشتاری یکدست و واحدی دارند؛ اما در سطح زبانی تکیۀ نویسندۀ اول به موسیقی بیرونی بیش از نویسندۀ دوم است. در لایۀ لغوی، نویسندۀ اول گاه واژگان را در معنای ویژهای به کار برده است؛ در حالی که با هنجارگریزی واژگانی در کلام نویسندۀ دوم روبرو هستیم. در سطح فکری نیز ضمن وحدت اندیشۀ هر دو نویسنده، گاه هر یک با استقلال فکری، مضامین اعتقادی دیگری را نیز مطرح کردهاند که با هم منافاتی ندارند. در سطح ادبی نیز بیشترین وحدت نوشتاری را از نویسندگان میبینیم.
ناقد اول، ضمن پرداختن به نظریاتی که مبنای کار پژوهشگران بود، به مقولات روایتشناسی و نشانهشناسی اجتماعی اقبال بیشتری داشت؛ چون آنها را ساختارمند ارزیابی کرد. در پایان، دو پرسش چالشی را در مورد چرایی انتخاب این اثر و نیز رویکرد سبکشناسی آن مطرح ساخت. پرسش نخست این بود که چرا نویسندگان با وجود داشتن تخصص در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی، موضوعی تاریخی انتخاب کردهاند و در مورد رویکرد سبکشناسی این سؤال اساسی را مطرح کرد که چگونه میشود اثری که دارای دو نویسندۀ مستقل است، ساختار آن اثر را سبک¬شناسی و تببین کرد.
ارائهدهنده، به پرسشهای مذکور به این ترتیب پاسخ داد:
-پژوهشگران با وجود میلی که به متون ادبی دارند، اما چون ادبیات اغلب از عنصر واقعگرایی فراتر میرود، گاه نمیتواند بستر الگوهای واقعگرایانهای نظیر روایتشناسی و یا نشانهشناسی اجتماعی را فراهم سازد؛ چون یافتههای پژوهش قابلیت این را ندارند که مصداقی برای متون واقعگرا باشند. در کنار این عامل، دغدغههای دینی نویسندگان در کنار علاقهشان به ادبیات باعث شد تا متنی تاریخی و مذهبی را انتخاب کنند که صبغۀ ادبی نیز داشته باشد.
– برای اینکه تبیین درستی از سبک این کتاب شود، محورهای سبک¬شناسی با رویکرد بسامدی در سراسر متن اعمال شده است. از آنجا که باید برای بررسی متنی از لحاظ سبک شناسی، باید روشی داشت، روشمند عمل شد. از سادهترین و در عین¬حال عملیترین راهها این بود که متن را از سه دیدگاه زبان، فکر و ادبیات بررسی کرد. هرچند سبک هر اثر مانند شخصیت افراد منحصر است، اما چون نویسندۀ دوم در صدد تکمیل این اثر برآمده و از سویی دیگر، عامدانه سبک و سیاق نویسندۀ اول را دنبال کرده، میزان شباهت¬های ساختاری، فکری و محتوایی، بسیار بیشتر از تفاوت¬ها بود. در عین حال تفاوتهای سبکی اندک نویسندگان، در سطوح سه¬گانه نیز استخراج و تحلیل شد.
ناقد دوم، در مدت بیست دقیقه، نظریات ناقد اول در محورهای روایت¬شناسی و سبکشناسی را تأیید کرد و محور نقد و نظریاتش را معطوف به حوزۀ سبکشناسی کرد. در پایان ارائۀ خود نیز پرسشهایی را مطرح داشت که پارهای از آنها نقدها و سؤالاتی جزئی بودند و پاسخ کوتاهی داشتند و بیشتر به شیوۀ نوشتار مقاله معطوف بود؛ اما پرسشهای عمدهای هم بدین شرح داشت: چه اهدافی برای بررسی سبکشناسی این مقتل دنبال شد، به چه دلیل از یک مقتل تاریخی، تحت عنوان تاریخی –ادبی یاد شده و با وجود شباهت¬های بسیار، چه تفاوتهای سبکیای در سطوح سهگانۀ مقتل مذکور نمود یافتهاند.
ارائهدهنده ابتدا به نقدهای جزئی ناقد پرداختند و محدودیت واژگان در ساختار یک مقاله و شیوهنامۀ اختصاصی مجله را دلیل نیاوردن شاهد مثال بیشتر یا مطرح کردن بعضی سرفصلها در کنار یکدیگر عنوان کرد؛ اما در مورد پرسشهای عمده به این ترتیب پاسخ داد:
-تا کنون در زمینۀ مقتل و مقتلنگاری پژوهشهایی انجام شده است؛ از آنجا که در پژوهشی به بررسی مقتل تاریخی – ادبی سرالأسرار پرداخته نشده، خلأ تحقیقاتی در این زمینه، ضرورت پژوهش را به اثبات میرساند. این نوشتار کوشید ضمن اینکه مقتلی اصیل و کمتر شناخته شده در غرب ایران را معرفی کند، بافت مقتل مذکور را از منظر رویکردهای برجستۀ روایت-شناسی، نشانه¬شناسی اجتماعی و سبکشناسی بررسی و تحلیل کند.
-از آنجا که نویسندگان این اثر تاریخی، برای بیان اندیشهها و عواطفشان یا زینت کلام به زبان ادبی روی آوردهاند، این مقتل جنبۀ ادبی نیز یافته است و صرفاً تاریخی نیست. بروز عناصر مخیّل و تصویرساز به این مقتل تاریخی، صبغۀ ادبی نیز بخشیده است و در سطح ادبی نیز پرتکرارترین عنصر تصویری، تشبیه است که در خدمت بیان عواطف و عقاید نویسندگان و روشن کردن مطلب برای مخاطب آمده است. سایر شگردهای ادبی با وجود آنکه حضور چشمگیری ندارند؛ اما از آنجا که در خدمت اثری تاریخی آمدهاند، در عباراتی، زمینهای را فراهم آوردهاند که به اثر صبغۀ ادبی میبخشند.
– نویسندگان در هر سه سطح فکری، زبانی و ادبی سبک و سیاق نوشتاری یکدست و واحدی دارند؛ اما در سطح زبانی تکیۀ نویسندۀ اول به موسیقی بیرونی بیش از نویسندۀ دوم است. در لایۀ لغوی، نویسندۀ اول گاه واژگان را در معنای ویژهای به کار برده است؛ در حالی که با هنجارگریزی واژگانی در کلام نویسندۀ دوم روبرو هستیم. در سطح فکری نیز ضمن وحدت اندیشۀ هر دو نویسنده، گاه هر یک با استقلال فکری، مضامین اعتقادی دیگری را نیز مطرح کردهاند که با هم منافاتی ندارند. در سطح ادبی نیز بیشترین وحدت نوشتاری را از نویسندگان میبینیم.
دیدگاه ها (0)