تجربه زیسته دکتر «محمد مهدی معینی» از تجربه تحصیل در انگلستان
سحر رنجبر- محمدحامد پورجعفری
دکتر«محمدمهدی معینی» عضو هیئت علمی گروه علوم دامی دانشکده علوم و مهندسی کشاورزی دانشگاه رازی است. او از سال ۷۱ تا اواخر سال ۷۵ به عنوان بورسیه مقطع دکترا در رشته علوم دامی به دانشگاه «لیدز» انگلستان رفت و ۱۲ سال بعد برای شرکت در یک سمینار مجدداً سفری به آنجا داشت. دکتر معینی در زمان گرفتن پذیرش از دانشگاه لیدز، معاون آموزشی دانشکده کشاورزی بود و فشارهای کاری باعث شد با تأخیری شش ماهه، بعد از بهبودی درد ناشی از جراحی معده، راهی انگلستان شود.
روند بورسیه شدن شما چطور پیش رفت و چگونه دانشگاه لیدز را انتخاب کردید؟
طبق قوانین آن موقع باید خودم دانشگاه مورد نظرم را انتخاب میکردم. پس از قبولی در مقطع دکترا، به دلیل اینکه معاون آموزشی دانشکده کشاورزی بودم و همینطور به خاطر فشار کاری و جراحی سخت معده، تصمیم گرفتم بورس خارج از کشور را به بورس داخل تبدیل کنم اما با مراجعه به دانشگاه تربیت مدرس فهمیدم رشته علوم دامی مقطع دکترا وجود ندارد. معاون آموزشی تربیت مدرس (دکتر توفیقی) به من پیشنهاد داد بهتر است به خارج از کشور بروم. لذا برای دانشگاههای «لیدز»، «نیوکاسل» و «منچستر» درخواست دادم که از نیوکاسل و لیدز پذیرش و دعوتنامه برای من ارسال شد. به دلیل نداشتن نمره زبان و استرسهای کاری و خونریزی معده شش ماه سفرم به تعویق افتاد. در زمان گرفتن ویزا با ویزای همسر و پسرم موافقت نشد. همسرم معلم بود و باید تقاضای مرخصی میکرد. آنها پس از ۷۵ روز به من ملحق شدند.
اولین برخورد شما با دانشگاه چگونه بود؟
در کنار دانشگاه لیدز اتاقی در یک هتل کوچک گرفتم و در اولین روز رفتنم به دانشگاه، سرگردانی و استرس زیادی داشتم، محیط برایم ناشناخته بود و توانایی زیادی در گفتگو به زبان انگلیسی نداشتم. به علاوه لیدزیها لهجه تند و گنگی دارند و موقع ادای کلمات، خیلی از حروف را در هم ادغام میکنند که فهم آن را مشکل میکند. خوشبختانه در اولین روز ورودم به دانشگاه با یک ایرانی به نام دکتر «وطنی» برخورد کردم و او به من کمک کرد تا ثبتنام، تقاضای خوابگاه و … را انجام دهم و حتی چند روز به اجبار او در منزلش مهمان بودم. به خاطر بالا نبودن نمره زبانم، من را به یک دوره سه ماهه زبان فرستادند. استاد راهنمای من در گروه فیزیولوژی و تغذیه علوم دامی بسیار شخص مهربانی بود، در واقع او و دکتر وطنی به من کمک کردند تا با مکانها و امکانات دانشگاه آشنا شوم. پس از دوره زبان انگیسی و بعداز گذراندن چندواحد اختیاری، کلید آزمایشگاههای مورد نیازم در اختیار من قرار گرفت و هر هفته با استاد راهنمایم برای تهیه پروپوزال و آشنایی با دپارتمان جلسه داشتم.
سیستم دانشگاهی آنجا چگونه بود؟
در سیستم آموزشی انگلیس، دو نوع فوق لیسانس آموزشی و پژوهشی وجود دارد که در مورد دوم دیگر نیازی به گذراندن واحد نیست. در مقطع دکترا هم دانشجو با مشورت استاد راهنما درسهایی را بدون در نظر گرفتن نمره میگذراند. کسانی که میخواهند با حیوانات کار کنند به دلیل توجه به نحوه رفتار، حقوق و رفاه حیوان باید یک گواهینامه کار با حیوانات از دانشگاه و وزارت کشور بگیرند که کلاسهایش اجباری است. به جز زبان و گواهینامه کار با حیوانات بقیه درسها امتحانمحور نبود.
امتحاندفاع از پروپوزال مرحله سختی است که ممکن است تا زمان تسلط کامل دانشجو بر موضوع، او را تأیید نکنند. دانشجویان خارجی باید در یک سال اول ورود به انگلیس از طرح پژوهشی خود دفاع میکردند تا وارد کار اصلی و عملی شوند. در رشته من کار عملی در آزمایشگاهها و مزارع مربوط به گاو و گوسفند انجام و امکانات خوب و کاملی برای دانشجو فراهم میشد، من در یک اطاق با سه دانشجوی دیگر میز کاری خود را تحویل گرفتم. در آن زمان به دلیل نداشتن وسیله نقلیه برای رفتن به مزرعه، وسیله حمل و نقل در اختیار من قرار داده میشد.
با وجود اینکه هر دانشجویی برای استاد یا دانشگاه پولساز بود، اما اساتید تعداد خیلی کمی، حداکثر سه دانشجو داشتند و با فارغالتحصیل شدن هر دانشجو، دانشجوی دیگری جایگزین میشد. همینطور گرنت و کمک هزینههای پژوهشی قابلمقایسه با ایران نبود.
دانشگاههای انگلیس، برخلاف ایران، ارتباط بسیار قوی و خوبی با شرکتها و موسسات بیرونی داشتند و دانشگاه بخشی از هزینههای پژوهشی خود را از این طریق تأمین میکرد. مثلاً استاد من، مشاور کارخانه تولید یک نوع قرص معدنی آزادشدنی تدریجی در شکمبه بود و ایشان طرحها را برای این قرصها را در دانشگاه انجام میداد که بخشی از هزینهها را از آن کارخانه میگرفت. ارتباط دانشگاهها با بیرون از دانشگاه، شرکتها و موسسات خیلی زیاد بود و اکثر پژوهشها کاربردی و تقاضامحور بود. چاپ مقاله خیلی مهم و اجباری نبود، دانشجو میتوانست با ارئه یک پوستر دفاع کند. در استرالیا و هند نیز در این مورد سختگیری زیادی وجود ندارد، در حالی که در ایران در دانشگاه ها و هیأت ممیزهها آییننامهها و قوانین بهطور کامل رعایت نمیشود و سلیقهای عمل میشود.
محیط دانشگاه از لحاظ سختافزاری چطور بود؟
در انگلیس دانشگاههای خارج از شهر هم وجود داشت اما دانشگاه لیدز در وسط شهر بود و دیواری برای عدم ورود افراد غیردانشگاهی وجود نداشت. مردم عادی میتوانستند مسیر خود را طوری انتخاب کنند که از داخل دانشگاه بگذرد اما ورودی ماشین نیازمند کارت ویژهای برای اساتید و دانشجویان بود که با پرداخت هزینه سالانه صادر میشد. در لیدز روزهایی در سال را هم به بازدید مردم عادی از دانشگاه اختصاص داده بودند تا با محیط و رشتههای تحصیلی آشنا شوند و افراد برای مقاطع لیسانس و بالاتر افراد تشویق شوند. دانشگاه لیدز علاوه بر مرکز زبان (سمعی و بصری) دارای کتابخانه بزرگ، اتاقهای کامپیوتر، فضاهای ورزشی، مکانهای تفریحی، رستوران، فضای سبز، آزمایشگاه های تخصصی و … بود.
روابط علمی و عاطفی شما با اساتید به ویژه استاد راهنمایتان به چه صورت بود؟
در آن مدت من با بعضی از اساتید فقط در حد سلام و احوالپرسی ارتباط داشتم. اما استاد راهنمای من یک اسکاتلندی مهربان و بااخلاق بود که رابطهاش با من بسیار خوب بود و در ابتدای ورودم به انگلیس برای اینکه خانواده زودتر به لیدز بیایند به من کمک کرد. ساعتها با هم در مورد مسائل مختلف مانند سیاست، انقلاب و … صحبت میکردیم و هرگاه به مزرعه می رفتیم ناهار مهمان او بودیم. حدود دوازده سال بعد که برای شرکت در یک سمینار، سفری یک هفتهای به انگلیس داشتم با هدایایی از صنایع دستی ایران به دیدنش رفتم، بازنشسته شده بود و از دیدار دوباره من بسیار خوشحال شد. حتی تا قبل از کرونا هر سال برای من کارت پستال میفرستاد.
تعامل بین اساتید و جامعه و شأنیت آنها در جامعه چگونه بود؟
افراد تحصیلکرده، نه تنها اساتید بلکه دانشجویان دکترا احترام ویژهای در بین مردم داشتند. همسر من کارشناسی علوم معارف داشت و قصد داشت در مقطع کارشناسی ارشد در رشته دیگری ادامه تحصیل دهد. وقتی فهمیدند من دانشجوی دکترا هستم؛ بسیار بااحترام با ما برخورد کردند. با اینکه مدارکی همراه نداشتیم با یک تعهد کتبی ساده همسرم پذیرش شد و پس از چند ماه مدارک ترجمه شدهاش از ایران فرستاده شد. البته به دلیل بارداری و تولد دخترم نتوانستند ادامه دهند.
ویژگیهای مثبت و منفی آنجا در روابط اجتماعی و حقوق فردی به چه صورت بود؟
ما دانشجویان ایرانی با عراقیها به صورت مشترک منزلی اجاره کرده بودیم، شبهای جمعه دور هم جمع میشدیم و مراسم مذهبی و اعیاد را برگزار میکردیم. هر خانواده به ازای هر کدام از فرزندانش تا سن دوازده سالگی، مبلغ ۴۰ پوند کمک هزینه دریافت میکرد البته در صورت بهبود وضعیت مالی این کمک هزینه قطع میشد.
زندگی در انگلیس به لحاظ رفاهی و وجود سیستمهای کارامد حملونقل، راهنمایی و رانندگی، بازارهای متنوع، سیستم مالیاتی، وجود مکانهای تفریحی و … قابلتوجه بود و سیستمهای مناسبی در امر بهداشت و درمان، بیمهها، خدمات رفاهی و معیشتی داشت. سیستم درمانی و بهداشتی به این صورت بود که هر منطقه دارای یک درمانگاه بود و هر خانواده در آنجا یک پرونده داشت. در زمان مراجعه به پزشک خانواده اگر پزشک تشخیص میداد به متخصص نیاز هست خودش بیمار را به متخصص ارجاع میداد. برای افراد کم درامد دارو نیز رایگان بود. در زمان تولد دخترم، پذیرش بیمارستان و تمام خدمات برای ما به عنوان دانشجو به صورت رایگان انجام شد.
در تغییر قیمتها ثبات قابلتوجهی وجود داشت. در سفر دوم پس از ۱۲ سال به انگلیس، تغییر خیلی زیادی ندیدم. بعد از این مدت قیمتها به مقدار ناچیزی تغییر کردهبود، مثلاً بنزین ۵۵ سنتی بعد از دوازده سال به ۶۳ سنت افزایش پیدا کردهبود.
این یک قانون بود که هر فرد با ورود به هر شهری باید محل استقرار و سکونت خود را به پلیس اطلاع میداد و اگر در مدت یک هفته این کار انجام نمیگرفت آن فرد مجرم شناخته میشد. البته اطلاعات من در مورد انگلیس بسیار کم است. در کنار مردمان خوبی که در آنجا زندگی میکردند؛ افراد نژادپرستی هم بودند که گاهی به دلیل ظاهر اسلامی ما را اذیت میکردند. حتی یک بار به خاطر پوشش همسرم، به طرف او گوجه پرت کردند و چند بار ماشینم را دزدیدند که البته بیمه خسارت کامل آن را پرداخت کرد. سارقین نوجوانانی بودند که با ماشین تفریح میکردند و زمانی که بنزینش تمام میشد آن را در جایی رها میکردند. البته گاهی نژادپرستها ماشینهای افراد خارجی را در رودخانه میانداختند. آنجا وسیله نقلیه ارزان اما هزینه نگهداریاش بسیار بالا بود. با حقوق یک ماه میشد یک ماشین دست دوم گرفت اما برای یک ماشین ۶۰۰ پوندی باید سالانه بیش از ۲۰۰ پوند بیمه و ۱۰۰ پوند مالیات پرداخت میشد و سوخت هم گران بود.
در خیابانهای خاصی افراد لاابالی، بیخانمان، دائمالخمر و مشروبخور زیادی وجود داشتند که ما سعی میکردیم از آن مسیرها کمتر تردد کنیم. بعضی منطقههای آنجا به شدت کثیف بود و در کنار موارد مثبت آنجا، این اشکالات نیز وجود داشت و همه چیز هم بر وفق مراد نبود. دوری از وطن و هوای بارانی، ابری و گرفته نیز بر این ناملایمات اضافه میکرد.
بعد از برگشت به ایران چه چیزهایی شما را اذیت میکرد که با آن کنار آمدید؟
به جز گرانی اجاره خانهها در انگلیس، در مقایسه با ایران زندگی در آنجا راحتتر بود. حتی وقتی به ایران برگشتیم وسایل زیادی را با خود به همراه آوردیم و با پولی که پسانداز کرده بودیم توانستیم با مختصری وام یک خانه بسازیم. سال ۷۶ که به ایران برگشتیم؛ وضعیت اقتصادی مردم زیاد خوب نبود. در اوایل مستأجر بودم و رانندگی کردن در طرف چپ برایم سخت بود اما بعد از چند ماه عادت کردیم.
در انگلیس بعد از خرید از یک فروشگاه حتی اگر بعد از چند روز جنس را پس میبردی حتی دلیلش را از تو نمی پرسیدند و به دلیل عدم رضایت مشتری آن باز پس میشد. برخورد بد فروشندهها و برخورد بد ادارات در ایران، در ابتدا برایم خیلی آزاردهنده بود. در انگلیس با اربابرجوع بسیار با احترام رفتار میکردند و از دروغ و دروغگو بیزار بودند. به جرأت میتوان گفت، این مسئله یکی از مهمترین دلایل پیشرفت در امور برنامهریزیهای اجتماعی و رفاهی آنها است.
دیدگاه ها (0)