دکتر یوسف محمدیفر
دکتر یوسف محمدیفر | دانشیار گروه مدیریت و کارآفرینی دانشکده اقتصاد دانشگاه رازی
مقدمه: ظرفیت کنشگری علمی و پژوهشی دانشگاهها از یکسو و زمینههای بهرهبرداری صنعت از دانش تولیدشده در مراکز علمی، از دیگر سو، ضرورت و منافع بالقوه توسعه ارتباط بین بخشی صنعت و دانشگاه را فراهم نموده است، لکن در عمل نیازها و اقتضائات کنشگری متناسب مراکز علمی با مؤسسات تجاری، دولتی و صنعتی پیرامون، کماکان مغفول مانده است و برآیند گسست یادشده تراکم مسائل تأثیرگذار بر توسعه و نهادینهسازی این تعامل است. نوشتار پیش رو در صدد است به طرحی مقدماتی جهت مفهومسازی تئوریک و بررسی ابعاد و چگونگی توسعه ارتباط صنعت و دانشگاه، بپردازد. هر چند که در قالب ارزیابی منصفانه می توان ادعا نمود که در چارچوب های ارتباطی، دانشگاه ها موفق از صنعت عمل کرده اند چرا که دانش به عنوان تولید دانشگاه در شکل های مختلف مانند فارغ التحصیلان دانشگاهی، همایش ها، مشاوره ها و …. به سمت صنعت گسیل شده است لکن از سمت صنعت به دلائل مختلف کمتر میل به ارتباط وجود دارد.
طرح مسئله: ارتباط صنعت و دانشگاه و توسعه و بهینهسازی این ارتباط مدتهاست مدنظر سیاستگذاران اجرایی و مراکز علمی است و دستاوردهایی نیز به دست آمده است؛ لکن علیرغم تلاشهایی که انجامشده، این ارتباط همچنان محدود، ضعیف و تا حدودی ناکارآمد و نیازمند بهبود است. چگونگی توسعه این ارتباط و رفع موانع آن را میتوان یکی از چالشهای پیش روی این حوزه دانست. طرح گسترده موضوعات مرتبط از قبیل ارتباط صنعت با دانشگاه، پارکها، مراکز رشد، مراکز انتقال تکنولوژی، شبکه¬سازی، همکاری، مشارکت و… نشاندهنده نگاه برون¬گرای دو حوزه دانشگاه و صنعت برای پاسخ مناسب به نیازها، تغییرات و چالش¬های نوظهوری است که این ضرورت را ایجاد و تعمیق بخشیده است.
یکی از علل افزایش علاقه به توسعه تعامل بین دو نهاد صنعت و دانشگاه آن است که این مجموعهها با مشارکت فعال، هدفمند و هوشمندانه، امکان فائق آمدن بر تغییرات محیطی را به دست آورده و بتوانند منابع لازم (تحقیقاتی، دانشی؛ مالی و اجرایی) را در پیوندی برنده – برنده، برای یکدیگر تأمین کنند. ماحصل این اشتراکگذاری و توسعه پیوندها، پشتیبانی از هم برای مواجهه با تغییرات است که شانس بقاء را بالابرده، امکان رشد را فراهم و پتانسیل ایجاد مزیت رقابتی پایدار را فراهم میکند.
در ادبیات نظری تولید شده در خصوص ضرورتها، چالشها، راهکارها و حتی مدلهای عملیاتی توسعه این تعامل مقالات متعددی منتشرشده است لکن آنچه حائز اهمیت است نگاهی بنیادی به نظریههایی است که امکان این تعامل را بهبود میبخشند و از بعد تئوریک ضرورت یا مکانیسمها و چرایی این تعامل را تبیین میکنند. با عنایت به خلأ تئوریکی که در این حوزه شاهدیم این مقاله به بررسی این مسئله میپردازد که “بهبود تعامل صنعت و دانشگاه در قالب کدامیک از نظریهها قابل توجیه است؟ در خصوص شکلگیری و توسعه ارتباطات بین سازمانی در حوزههای مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، طراحی ساختار و … مباحث متعددی مطرحشده است که نشان از ماهیت چندبعدی این پدیده است؛ لکن در این نوشتار برای پاسخگویی به بررسی یکی از نظریهها میپردازیم.
نظریه وابستگی منابع در تبیین تعامل دانشگاه با صنعت
یکی از نظریههایی که بر اساس آن میتوان تعامل صنعت و دانشگاه را در قالب نظری توجیه کرد ” نظریه وابستگی منابع ” است. بنیاد این نظریه بر این اصل اساسی استوار است که سازمانها سیستمهایی باز بوده که با محیط پیرامون در تعامل بوده و جهت کسب منابع و انتقال تولیدات خود، می¬بایست به تعامل با محیط بپردازند. بر اساس این نظریه منابع موردنیاز شرکت های حاضر در صنایع مختلف ( مانند دانش فنی، تحقیقاتی، موارد اولیه، نیروی انسانی و …) در محیط قرار دارند و هیچ سازمانی از حیث نیاز به منبع، خودکفا نیست؛ میزان نیاز به منابع، معلول وابستگی میان یک سازمان به واحدهای بیرونی است. سازمان میبایست نیازمندیهای خود را در چارچوب ورودیها تأمین کرده و تولیدات خود را بهعنوان خروجی در اختیار محیط قرار دهد
در توجیه ارتباط بالقوه صنعت با دانشگاه می توان گفت که طرفین بهمنظور استمرار فعالیت، رشد و به دست آوردن مزیت رقابتی مجبور به استفاده از استراتژیهای مختلفی برای تضمین ورودیها از تأمینکنندگان و ارائه خروجیها به خریداران هستند. استراتژیهای مطرحشده در این نظریه برای مواجهه با محیط شامل تغییرات در مرزهای سازمانی و یا مکانیسمهای هماهنگی بین سازمانی بر پایه نوع وابستگی مواجه شده است.
هر چند که ضعف در تامین منابع مناسب می تواند به انتخاب استراتژی اجتناب یا کاهش وابستگی منجر شود، در این حالت طرفین می کوشند با تغییر یا تعریف مجدد اهداف سازمانی برای از بین بردن وابستگیها به منابعی که ناکارمد یا ضعیف بوده و غیرقابل مدیریت کردن هستند یا کنترل آنها بسیار پرهزینه است؛ کاهش یا خاتمه رابطه را انتخاب نماید.
شکل ۱- چرخه بازتولید کاهش رابطه صنعت با دانشگاه بر اساس تئوری وابستگی منابع
ازنقطهنظر این تئوری زمانی یک مجموعه موفق عمل میکند که کنترل دو نوع از منابع را در اختیار داشته باشد. یکی از این دو شامل منابعی است که وابستگی آنها را به سایرین کاهش میدهد و دیگری منابعی است که وابستگی دیگران را به سازمان مدنظر افزایش میدهد.
علاوه بر تعامل با سایر سازمانها، برای دستیابی به منابع و یا تکمیل زنجیره تأمین، چندین روش و استراتژی قابلطرح است. یکی از این استراتژیها “ادغامهای عمودی” است که شرکتها به سمت تأمینکنند، ادغامهایی را انجام دهد. منظور از استراتژی ادغام عمودی این است که یک شرکت، کسبوکارهای بالادستی یا پاییندستی خود را تحت مالکیت درآورده و در فعالیتهای خود ادغام کند.
بهعنوانمثال در ادغام رو به تامین، سازمان در تلاش است که فعالیتهایی مانند تحقیقات، تأمین مواد اولیه یا خریدها را تحت تسلط خود درآورد. مهمترین دلیل این کار این است که شاید تأمینکنندگان نمیتوانند مواردی چون میزان کیفیت موردنظر، هزینه یا زمان تحویل و… که سازمان خریدار مدنظر دارد را اجرایی نماید. هر چند که در حالت بهینه جهت دسترسی و کنترل منابع و در پی آن افزایش قدرت در مقابل رقبا، سازمانها میبایست با یکدیگر متحد شده و به مشارکت بپردازند. علاوه بر این در برخی مواقع ممکن است سازمانی بهمنظور بیاثر کردن اقدامات یک رقیب و یا کاهش شکاف منابع و تخصص خود، به دنبال مشارکت با سایر سازمانها باشد.
یکی دیگر از عمدهترین دلایل شکلگیری ارتباطات بین سازمانی که در راستای دیدگاه تئوری وابستگی منابع قرار دارد، ایجاد مزیت رقابتی از منابع مکمل است. که می توان آن را برای توجیه تعامل صنعت و دانشگاه د مورد بهره برداری قرار داد. سازمانها بهواسطه مشارکت با یکدیگر به منابعی دسترسی پیدا میکنند که تکمیلکننده ظرفیت و توانمندی اولیه آنهاست. در این راستا ارتباطات بین سازمانی صنعت و دانشگاه حداقل از دو جنبه دارای توانایی منحصربهفرد در تولید این نوع منابع است. ۱- تنوع و گردهم آوردن مجموعه گستردهای از اندیشهها و ۲- بهینهسازی هزینههای تولیدی
جمع بندی
در مجموع میتوان گفت که در کشور بجز در موارد خاص مانند تجربیات برخی دانشگاه ها، اغلب ارتباطات و پیوندهای که تاکنون ایجادشده است، ضعیف و ناپایدار بوده و نتوانسته به ارتباطات بلندمدت و ساختارمند منجر شود دستورالعملها دستوری از بالا به پایین، بهسختی توانسته است این ارتباط را نهادینه کند. با عنایت به منافع بالقوه این تعامل در ابعاد اجتماعی (مانند کاهش مشکلات اجتماعی، کاهش بیکاری و…)؛ دانشگاهی (مانند مزایای بالقوه مالی، ایجاد تجربه اجرایی، تست ایدههای جدید و …) منافع برای شرکتها (مانند دسترسی به آخرین یافتههای پژوهشی طراحی و توسعه فرآیندهای نوآورانه و محصولات بالقوه سودمند و…) ضرورت دارد به توسعه و نهادینه سازی این ارتباط پرداخته شود و ارتباط سازمان اداری صنعت و دانشگاه ها بر این اساس مورد بازبینی قرار گیرد. هرچند که برای وابستگی میان صنعت و دانشگاه میبایست قاطعیت مزیت در روابط مبادلاتی وجود داشته باشد که می بایست توسط هر دو نهاد دنبال شود.
در هر چند که به صورت بالقوه هدف سازمان ها به حداقل رساندن وابستگی به محیط و ازجمله به سازمانهای دیگر برای تأمین منابع و به حداکثر سطح استقلال است مگر آنکه این ارزیابی به عمل آید که بهترین راه برای بقاء یا رشد ارتباط سازنده است که به نظر می رسد چنین ارزیابی از بازیگران تعامل صنعت با دانشگاه صورت نپذیرفته است که ممکن است از دلائل متعددی سرچشمه بگیرد. از مهمترین این دلائل که مورد بحث این نوشتار بود، می توان به موراد زیر اشاره کرد:
– احساس صنعت در تامین نیازمندی ها از منابع درون سازمانی: مانند وضعیتی که صنعت این ارزیابی را دارد که می تواند بخش تحقیق و توسعه را به درستی و بهتر از تعامل با دانشگاه به انجام برساند؛
– ارزیابی مراکز علمی از عدم استقبال صنعت از یافته های علمی خود؛
– تامین منابع از منابع ساده و راحت دولتی در دانشگاه ها در قالب بودجه های عمومی؛
– نزدیک نبودن ایده ها و مطالعات به واقعیت های بیرونی و احساس انتزاعی بودن آنها؛
– دور بودن طرفین از چرخش های عمیق ارتباطی، برای معرفی پتانسیل هایی که امکان ارتباط را ایجاد می کند.
دیدگاه ها (0)