به مناسبت 25 آبان، سالگرد درگذشت آیتالله مرتضی نجومی
دکتر سید امیرحسین بنیاشراف | «برو عقبتر، عقبتر. آها، همانجا بایست. دستت را بگیر بالاتر. حالا عکست را بگیر» و با لبخند ادامه داد: «تو هیچ وقت عکاس خوبی نمیشوی، برو، برو بالا صبحانه ات را بخور.» پیرمرد روحانی خوشرویی که روز عاشورا در خانهاش روی سکویی نشسته بود و مثل ۹ روز اول محرم، به دستههای عزایی که به خانهاش وارد میشدند خوشامد میگفت. مثل هر روز صبحانهای سبک و مراسم عزایی. اقامه عزای دهه اول محرم بدین شکل، رسمی خانوادگی بود که از جدش سید میرزا اسماعیل به او رسیده بود.
او حالا داشت سر به سر منی میگذاشت که در اوایل نوجوانی با یک دوربین چهار،پنج هزارتومانی رفته بودم تا مراسم عاشورای آن سال را در خانه آیتا… نجومی به تصویر بکشم. خانهای که هنوز هم، شکل و شمایلش در روزهای محرم، نشان میدهد که با رفتن سید مرتضی نجومی هم هنوز مراسم عزایی آنجا برپاست. طبق وصیتش با پیکرش دستمالی را با او به خاک سپردند که با آن، اشکهایش را در این روزها پاک میکرد. او اهل گریستن بود و در عین حال، خوشرویی همان چیزی است که به آن معروف بود. خانه او در اعیاد مذهبی و نوروز نیز مثل همیشه بهروی مردم باز بود و عده زیادی برای عرض تبریک و گرفتن عیدی و تبرک به دیدارش میآمدند. هنوز خیلیها اسکناسهای عیدیاش را لای قرآن نگاه میدارند.
شوخیهای بین دو نماز
حاج آقا موقوفهای یکی از اهالی مسجد نواب در این باره به ما گفت: «مرحوم آیتا… نجومی دو مجلس داشتند. یکی مربوط به سیزده روز اول محرم بود که خودشان صاحبعزا بودند و مینشستند و سخنرانان، سخنرانی میکردند و عزاداران عزاداری. صبحانهای مختصر هم به مردم میدادند. و دیگری اعیاد بود، مثل نیمه شعبان، تولد حضرت رسول؛ عید فطر و مخصوصاً عید غدیر که مردم میآمدند و حسینه پر میشد.» او با توجه به شوخطبعی آیتا… نجومی گفت: «به مراجعینی که تازه آمده بودند، صدتومانی و دویستتومانی عیدی میدادند و به ما که دور و ورش بودیم بیستوپنج تومانی و حد اکثر پنجاه تومانی. ما به شوخی میگفتیم: «آقا اگر میخواهی این را ندهی، نمیخواهیم.» او هم میگفت: «شماها میخواهید، جیب مرا خالی کنید. او با همین شوخطبعی خیلی از جوانان را جذب می کرد.» آقای آقایی، جوانی که از مرتضی نجومی با شعف یاد میکرد، نیز به ما گفت: «همیشه سعی میکردم شوخیهای بعد از نماز را از دست ندهم. در قالب همین شوخیها او چیزهایی را میگفت که ممکن بود زندگی یک جوان را عوض کند. خیلی وقتها مجبور بودم راه طولانی را پیاده بازگردم، ولی این شوخیها را از دست نمیدادم.» او گفت: «یک روز زمستانی یک کاپشن زمستانی و یک شلوار شش جیب و یک کلاه پوشیده بودم، یک دفعه وارد مسجد شدم. آقا زودتر میآمد که اگر کسی سؤالی یا کاری داشت راه بیاندازد. آن روز نشسته بود و رفتم سمت ایشان. حاج آقا دستش را روی قلبش گذاشت و گفت: «خدا خیرت بده. ای تونی؟ خیال کردم از پاکستان آمدن ترورم بکنن.» رفتم پشت سر ایشان نشستم. انگشتر و تسبیحم را گذاشتم و رفتم وضو بگیرم و وقتی برگشتم هیچ کدام نبود. با خودم گفتم که کی آنها را بود. آقا درحالی که دستانش را سمت من گرفته بود، برگشت و گفت: «دنبال چه میگردی؟» گفتم: «وسایلم اینجا بود و حالا نیست.» گفت: «ببین اینها نیست، دست من.» دیدم انگشترها و تسبیحها دست ایشان است.» او به یکی از انگشتهایش اشاره کرد و گفت: «این را خیلی دوست دارم. چون حاج آقا چهار رکعت با آن نماز خوانده. یک بار دیگر هم این کار را با من کرد. منتها اینبار تا پایان نماز به من پس نداد.»
آیتا… سید مرتضی نجومی، فرزند مرحوم آیتا… سید محمد جواد نجومی فرزند آقا سید میرزا اسماعیل نجومی است و در سال ۱۳۰۷ در کرمانشاه به دنیا آمد. دوره ابتدایی و اول و دوم دبیرستان را در کرمانشاه گذراند و سپس برا آموختن علوم حوزوی مدرسه را رها و نزد پدر و اساتید کرمانشاه تحصیل کرد تا آنکه در مسجد حاج شهباز خان اولین مدرسه علوم دینی توسط آقا سید ابوالحسن اصفهانی دایر گشت. پس از تحصیل در این مدرسه برای ادامه تحصیل به کربلا و نجف رفت. در کتاب کیمیای سعادت درباره سفر به نجف در سال ۱۳۶۹ گفته است: «رفت و آمد علاقهمندان و همشهریان را به منزل والده و معاشرت بیش از اندازه را بلائی برای ادامه تحصیل یافتم، لذا تصمیم به عزیمت به عتبات مقدسه و انتقال به حوزه ی نجف اشرف گرفتم.» از میان اساتیدی که در نجف او دلبسته آنان بود میتوان از میرزا باقر زنجانی و علامه بزرگ شیخ آقا بزرگ تهرانی و علامه امینی یاد کرد. او اولین اجازه اجتهاد را از حضرت آیتا… آقا میرزا محمد باقر زنجانی دریافت نمود و در جریان اخراج ایرانیان مقیم عراق در سال ۱۳۵۰، او نیز به کرمانشاه بازگشت. او در مسجد محله سکونتش، مسجد نواب نماز میگذارد و اهالی محله برزه دماغ همواره از او به نیکی یاد میکنند. تا انجا که آقای اجاقی، یکی از کسبه قدیمی این محله با فروتنی گفت: «برای صحبت کردن درباره ایشان باید وضو داشت و من الان وضو ندارم» و سید محسن موسوی خادم فعلی مسجد گفت: «برای من اول خدا و بعد حاج آقا»
روحانی خوش نویس
از وی به عنوان یکی از برترینهای هنر خوشنویسی جهان یاد میکنند. او این هنر را از خانوادهاش به ارث برد و خود در اینباره گفته است: «در خاندان ما هنرهای زیبا جایگاه ویژهای دارد و هنرمند خوشنویس، نقاش و صحاف زیاد داشتهایم، مرحوم جدم آقا میرزا اسماعیل از خوشنویسان بسیار خوب بودهاند که انواع خطوط را بسیار استادانه مینوشتهاند و آثار بسیار ارزشمندی در این زمینه دارند و به همراه برادرش آقا میرزا رضای منجم باشی از شاگردان میرزا محمد علی خوشنویس کرمانشاهی بودند.» وی در خطوط اسلامی استاد و در خط نسخ صاحبنام بود و از خود و در تذهیب و تشعیر و تجلید و گل و بوتهسازی آثار گرانبهایی را برجای گذاشته اشت. او خط را دریچهای به سوی مفاهیم عقلی میدانست. از وی نقل شده است: «تمام ارزشهای انسانی به مفاهیم عقلی و ادراکات باطنی اوست، چه در فلسفه، چه در علوم، چه در ادبیات و شعر و هنر و عرفان و اخلاق و عقاید و احکام و شرایع و احکام و ادیان. همه اینها ارزشهایی هستند که ارزش انسانی را بالا میبرند. خط دریچه ایست به سوی اینها. خط دریچه ایست به سوی مفاهیم عقلی»
آیتا… نجومی از اعضای فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی بود و در سال ۱۳۸۱ به عنوان چهره ماندگار کشور در عرصه هنر انتخاب شد. از شاگرد ارشد ایشان، عبدالله جواری نقل است که «در بحبوحه جنگ تحمیلی و پس از آن که بازار ترور شخصیتهای علمی و هنری بسیار گرم بود، ظاهراً از طرف مسئولین سیاسی استان دو سرباز برای برقراری امنیت بر در منزل آیتا… نجومی استقرار یافته و از آن بیت شریف نگهبانی میکردند. یک روز بنده که قصد شرفیابی به محضر آقا را داشتم، سربازها را بر در منزل نیافتم و از این مسئله بسیار تعجب کردم. پس از ورود به منزل شریف آیتا… نجومی متوجه شدم که آن عالم و دانشمند بزرگ در کارگاه صحافی منزلشان در حال آموزش فن صحافی به آن سربازها هستند، که عمرشان به بطالت نگذرد و همان سربازها اکنون دارای یکی از کارگاههای بزرگ صحافی هستند.» آرش بهرامی خطاط و مشبککار قرآن نیز به ما گفت: «یک روز پیش او رفتم و خواستم تا برایم خطی بنویسد، و گفت فردا بعد از نماز بیا. فردا بعد از نماز رفتیم منزلشان. کتاب سحر مبین، مجموعهای از خطهای مبارکشان به من داد. مجموعهای بسیار ارزشمند و حالا من از آن طرحها برای مساجد استفاده میکنم.» او علاوه بر خوشنویسی گاهی نیز به نقاشی و طراحی میپرداخت.
بدهکار کتابفروش و نانوا
درباره سادهزیستی و روش زندگی او صحبتهای زیادی شده است. رفت و آمدهایش اغلب بی سر و صدا و به تنهایی صورت میگرفت. آقای سلیمی یکی از جوانان مسجد، گفت: «ایشان مشوق من برای طلبگی بودند. من برای استفاده از کتابخانهشان زیاد منزل ایشان میرفتیم، او چراغها را خاموش میکرد و مینشست جلوی در که مقدار نور کمی که وجود داشت، و هیتر برقی را خاموش میکرد و لباسی گرم می پوشید. لباسهایش طوری بود که گاهی دور یقهاش را با دست خودش دوخته بود، و در جاهایی پارگی داشت و پینه بسته بود. علیرغم آنکه توان مالی داشت، با همان لباس میرفت و میآمد. او میگفت که ما در نجف همیشه به دو قشر بدهکار بودیم: «کتابفروش و نانوایی» آیتا… نجومی درباره فعالیتهای دوران انقلاب خود نیز آوردهاند: «بعد از بازگشت از نجف اشرف تا شروع انقلاب مقدس اسلامی، دیگر مجال نوشتن کتابی یا استنساخی پیدا نشد و به کارهای معمولی و وظایف مقرره روحانیت مشغول شدیم تا اوان انقلاب اسلامی که جوانان عزیز و سر باخته، دستگاه تکثیر و چاپ اعلامیهها را مخفیانه به منزل ما آوردند، بهطوری که خود آقایان روحانیون محترمی که کاملا در جریان انقلاب بودند نمیدانستند که اعلامیهها کجا تکثیر میشود، حتی گاهی جلسه آقایان علما منزل ما بود و در همان وقت جوانان عزیز در زیر زمین مشغول تکثیر و چاپ اعلامیهها با انشا این حقیر بودند.» آیتا… سید مرتضی نجومی دوشنبه بیست و پنجم آبان هزار و سیصد و هشتاد و هشت در سن ۸۱ سالگی دیده از جهان فرو بست. علاوه بر مجموعه رسائل و کتب فقهی از او آثار هنری ارزشمندی برجای مانده است. او وصیت کرد، که خانه و کتابخانه اش به کتابخانه ی عمومی تبدیل شود. کتابخانهای که یکی از گنجینههای نسخ خطی و چاپی و آثار هنری هنرمندان برجسته ایران و جهان اسلام است.
دیدگاه ها (0)