شعر و ادبیات عاشورایی در گفتگو با استاد «فرشید یوسفی»
دکتر سید امیرحسین بنیاشراف | عزاداری ایام محرم میان مردم کرمانشاه سابقهای دیرینه دارد و گواه این قدمت، بازخوانی حوادث عاشورا بر کاشیهای تکیه معاونالملک است که به دوره قاجار بر میگردد؛ تکیه معاون در کنار تکیه بیگلربیگی از دیرباز تاکنون پذیرای عزاداران حسینی بودهاند. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد سوگواری ایام محرم درکرمانشاه شعر و ادبیات آن است که شکلگیری آن ریشههای عمیقی در فرهنگ و زبان مردم این دیار دارد. در این باره با «فرشید یوسفی» به گفتگو نشستهایم. فرشید یوسفی دیوان «کریم کوهساری» متخلص به «تمکین کرمانشاهی» (۱۲۹۹-۱۳۵۷ه.ش) را که شامل مرثیههای اوست، گردآوری کرده است و همین بهانه خوبی برای پرداختن به شعر و ادبیات عاشورایی کرمانشاه در گذر تاریخ است. استاد فرشید یوسفی متولد سال ۱۳۲۰ در کرمانشاه است و از او بیش از ۳۵ کتاب از جمله «زندگینامه بزرگان کرمانشاه»، «باغ هزارگل؛ تذکره شاعران و سخنوران کرمانشاهی»، «دیوان تمکین کرمانشاهی»، و… منتشر شده است. او خود نیز مرثیههایی در عزای اهلبیت دارد از جمله رباعی زیر که در رثای حضرت ابوالفضل(ع) سروده شده است:
«از بارقه شهود بر میگردد/ دریا که از کنار رود بر میگردد
این طٌرفه نگر ز علقمه این سقا/ تشنهتر از آنچه بود برمیگردد»
– شما دیوان تمکین کرمانشاهی را تدوین و منتشر کردهاید. درباره نقش او در ادبیات عاشورایی توضیح دهید.
من آثار زیادی را درباره کرمانشاه نوشتهام و دیوان شعرای بزرگی را چاپ کردهام از جمله استاد و دوست بزرگوارم تمکین کرمانشاهی که بر گردن من و کرمانشاه حق بزرگی دارند. سابقه شعر کردی بسیار قدیمی است اما ایشان تلنگر بزرگی به شعر کردی کرمانشاهی زد. شعر کردی کرمانشاهی داشت فراموش میشد تا اینکه او آمد و گفت: «بلبل گلزار عشقم بال پروازم نیه / تا له سوز دل بنالم کس هم آوازم نیه…» و همین شد که شعر کردی مجدداً جان گرفت. والله جناب تمکین اگر مرثیه گفته است، از بن جانش گفته؛ آن مرثیه معروفش به زبان کردی را حتماً شنیدهاید که میگوید:
«اصغر زارم نیه – طفل نازارم نیه / اصغر زارم نیه- طفل نازارم نیه/ وت ربابه خوین جگر/ وی طفل نازارم نیه/ سیل هر جا کم خدایا/ یی منال بیوچکی/ بیپا و دس گم کردمه/ بلبل شیرین زوانی / خوش نفس گم کردمه/ غنچهای دم وا نکردی/ نیمهرس گم کردمه/ غیر غیر خار ماتمی دی شوله گلزارم نیه
اصغر زارم نیه – طفل نازارم نیه / اصغر زارم نیه – طفل نازارم نیه/ ای فدای حال زارت – ای دل پر دردمه – درد خوین گرم حلقت وی هناسی سردمه – بومه نذرت ای روله گیان – من گونه زردمه/ اصغر زارم نیه – طفل نازارم نیه / اصغر زارم نیه – طفل نازارم نیه»
این مرثیه مدتهاست که خوانده شده است.
منزل ما و آقای تمکین روبروی هم بود. با آنکه کارمند معتبری بود و بارها بابت کروات نزدن و… توبیخ شده بود، روزهای عاشورا و تاسوعا سر تا پایش را گل میگرفت و در مراسم عاشورا و تاسوعا شرکت میکرد. او از ارادتمندان بسیار خالص آلابا بودند.
ایشان چندین پسر عزیز و دوستداشتنی دارد ولی وصیت کرده بود که آثارش را در اختیار من قرار دهند. این یعنی من آن را چاپ کنم. نزدیک به ۳۰-۳۵ سال پیش دیوان تمکین را چاپ کردم و یکی از افتخاراتم این است که شعرهای کردی و نوحههای او را چاپ کردهام. فهرست مداحان قدیم اهل بیت را هم تا زمانی که کتاب چاپ شده آوردهام. دیوان تمکین شامل قصاید و غزلیات ایشان است. یک بار با هم تهران رفتیم و من نوجوان بودم، در انجمنی، تمکین شعر «آفتاب» را خواند. خاطرم نیست که در آن جلسه، رهبری هم حضور داشتند یا نه. ایشان از این قصیده خوششان آمده بود و وقتی جمهوری اسلامی سر کار آمد و رییسجمهور شدند، از طریق آقای «بیژن ارژن» -که به انجمن شعر آقای خامنهای رفت- تقاضای کتاب را کرده بودند و من یک جلد از این کتاب را دادم و بردند. تا اینکه ایشان رهبر شد و مجدداً کتاب را خواستند که من خدمتشان فرستادم.
– چه کسان دیگری، همرده و همردیف تمکین کرمانشاهی در این عرصه داشتهایم؟
البته که تمکین، نفر اول نبوده و ما مرثیهسرایان بزرگی داشتهایم، از جمله پدر «ابوالقاسم لاهوتی»[۱۲۶۴-۱۳۳۵ه.ش]، یعنی «احمد الهامی کرمانشاهی»[۱۲۶۴-۱۳۲۵ه.ق]، که کتابی دارد با عنوان «چهار خیابان باغ فردوس» یا «شاهنامه حسینی». این کتاب سال ۱۳۲۷ و نزدیک به ۷۰ سال پیش چاپ شده است و چون بر وزن شاهنامه فردوسی سروده شده است، الهامی را «فردوسی حسینی» هم مینامند. در کل این کتاب صد کلمه عربی پیدا نمیشود و در مقدمه برای آن تعداد کمی هم که بهکار برده عذرخواهی کرده و گفته معادلی برایشان پیدا نکردم.
«کنون بایدم درّ ناسفته سفت/ کنون بایدم راز ناگفته گفت
کنون باید از غم به سر خاک بیخت/ کنون باید از دیده خوناب ریخت
کنون از نی دل برآرم نوا/ سخن رانم از ساقی نینوا
چه ساقی شه تشنهکامان عشق/ امیر صفّ نیکنامان عشق
کنون ز اشک روی زمین تر کنم/ شگفتی یکی داستان سر کنم
که در بر چرخ دون خون شود/ زمین همچو گردون دگرگون شود…»
خود ابولقاسم لاهوتی که وزیر آموزشوپرورش تاجیکستان بودهاست علیرغم آنکه گرایشات کمونیستی داشت در مدح امام حسین شعر گفته است: «بیا در کربلا، محشر ببین، کین گستری بنگر/ نظر کن در حریم کبریا غارتگری بنگر» من فکر میکنم کمتر شاعری توانسته از عهده چنین شعری بر بیاید…
«بیا در کربلا محشر ببین کین گستری بنگر/ نظر کن در حریم کبریا غارتگری بنگر
فروشنده حسین و جنس هستی، مشتری یزدان/ بیا کالا ببین بایع نگه کن مشتری بنگر
چنان مجنون شده لیلا که بگذشت از علی اکبر/ نفوذ عشق بین تسلیم مهر مادری بنگر
به فکر خیر امت بود وقت مرگ فرزندش/ ز همت کشته شد، امت ببین پیغمبری بنگر
ز بی آبی به وقت مرگ هم عباس نامآور/ خجل بود از سکینه، یادگار حیدری بنگر
به جای آب، خون پاشیده شد در راه از غیرت/ به دشت عشق فرمانده ببین، فرمانبری بنگر
پی انگشتری بُبْرید انگشتِ شه دین را/ جفای ساربان بین و اصول چاکری بنگر
به جای شاه دین فرمانده خیل اسیران شد/ مقام زینبی را بین، وفای خواهری بنگر
برای گریه هم رخصت ندادند آل احمد را/ مسلمانی نگه کن رسم مهمان پروری بنگر
خدا را کشته بود و خون بها میداد مشتی زر / ببین کار یزید بیحیا زشتاختری بنگر
خدا محبوب خود را غرقه در خون دید لاهوتی/ نکرد این دهر را نابود، صبر داوری بنگر»
قبل از ایشان بزرگوارانی داشتهایم که شعر میگفتهاند. هرگز فراموش نمیکنم، سالها پیش در تالار شهرداری، برای مداح عزیز «محمد پورمند» متخلص به «آذری»، آقای«اسدپور» و استاد «علامه مرتضی مهدوی» با حضور خودشان بزرگداشتی گرفتیم و آقایی هم از تهران آمده بود، به اسم «سلطانالواعظین» یا «سلطانالمداحین». در آن جلسه من داشتم این شعر را از آقای آذری میخواندم:
«اگر در راه یزدان سر نمیدادم چه میدادم/ جوانی چون علیاکبر نمیدادم چه می دادم»
این شعر هنوز در روز عاشورا توسط مردم خوانده میشود، داشتم این شعر را میخواندم که ناگهان آقای سلطانالواعظین بلند شد و فریاد زد: «این شعر مال کیه آقا؟» و من گفتم استاد عزیز آقای محمد آذری. آن مرد بزرگ از شوق، جلسه را بر هم زد و آمد پشت تریبون و شروع کرد به خواندن.
یک عزیزی داشتیم به اسم آقای «حسین صندوقچی» که پارسال به رحمت خدا رفت. ایشان هم از مداحان و شاعران خوب بود که دیوان اشعارش با نام «قطره» منتشر شده است. صدای بسیار بسیار عزیزی داشت. عزیز دلم و استاد بزرگم، آقای «ایرج کیانی» که امیدوارم در قید حیات باشند، کتابی به نام «شهادت در محراب» چاپ کردند. «دُره حسینی» را نزدیک ۵۰ سال پیش از مرد بزرگ و شاعر خوب «حاج حبیب کاویانی» چاپ کرد. آقای «قطبالواعظین» که گویا روحانی بودهاند از مرثیهسرایان بزرگ بودهاند. «مهدی پورداراب» هم در کتاب «سوگواری شعر عاشورایی» بخشی از اشعار عاشورایی کرمانشاهی را جمعآوری کرده است.
یک زمانی یک عدهای موسیقیدان کرمانشاهی آمدند کرمانشاه، نوحههای کرمانشاهی را جمعآوری میکردند. من جوان بودم و نوحه «آقامی، رو/ هی رو/ حسینم رو/ هی رو/ به رای پشــتی وانه م رو / روژ قتلــه م هی رو هی» از «مرحوم عزیز پاکسرشت» معرفی کردم. آنها بردند تهران بررسی کردند و گفتند هیچ نوحهای تا به حال در این دستگاه ساخته نشده.
ما دوتا مرشد عزیز داشتیم. من مرشد عزیز پاکسرشت را ندیدم اما «مرشد عزیز افکار» را دیدهام که در سبزهمیدان کلاهدوزی داشت. خدا شاهد است که آن زمان که بلندگو هم نبود، این مرد وقتی میخواند یک هیئت بزرگ-هیئت قمر بنیهاشم- را اداره میکرد. یکی دیگر از این بزرگواران شخصی است به اسم «مرشد حیدر مسگریان» که بعد از آقای عزیز افکاری مداح هیئت قمر بنیهاشم شد و مرثیههایش هم در کتابی چاپ شده است. یکی دیگر از مداحانی که باید از او نام ببریم «عمو فرج خرمپور» است که ما به او میگفتیم «عمو فرج»، پهلوانها به او میگفتند «پهلوان فرج» و عزادارها به او میگفتند «مرشد فرج» و دوستانش به او میگفتند «خالو فرج». او از مداحان بسیار بزرگ «هیئت زنجیر زنان توپخانه» بود. مرد بسیار بزرگی بود. او پینهچی بود، بگذارید آدرس دقیق بدهم؛ از مجسمه مادر پارک شیرین که رو به «در طویله» بروید سمت چپ و رو به روی دبیرستان پهلوی سابق دکهای داشت و کفش تعمیر و اصلاح میکرد. دفتری دارد که به من رسیده است و دفتری دارد به نام «خُرمستان». واقعاً یک شاهکار است؛ هر کس به دکهاش میرفت میگفت شعری برایم بنویس. او حق بزرگی به گردن ادبیات و مرثیهخوانی این شهر دارد. یک روز میرود قصر شیرین در مغازه دوستش و میبیند کسی خرما خرید. دوستش ورقی را از دفتری در میآورد و خرما را در آن میپیچد. عمو فرج نگاه میکند و میبیند دیوان خطی میرزا اسداله محرم است. این دفتر به من رسید و آن را منتشر کردم.
آن نوحه «آقامی رو، هی رو/ حسینم رو، هی رو» هم خیلی طرفدار داشت. آن زمان مردم به زبانشان خیلی اهمیت میدادند و نوحهها اکثراً کردی بود. یکی از افتخارات من این است که به زبان کردی برای حضرت ابالفضل یک مرثیه گفتم که خیلی از مداحان بزرگ روز نهم ماه محرم آن را میخوانند که متأسفانه چیزی از آن یادم نیست.
– چه آیینی برای سوگواری در کرمانشاه قدیم وجود داشته است؟
ما در کرمانشاه احترام زیادی برای ائمه طاهرین قائلیم و از بچگی به خاطر دارم، عزاداریها همراه با گِل گرفتنها و سینهزدنها صورت میگرفته است. یکی از چیزهایی که خیلی زیباست نواختن ساز «چَمَری» در عزای امام حسین است. چمری سابقه خیلی طولانی و حتی شاید برابر تاریخ ایران دارد. چمری آهنگ عزاست و روز عاشورا مینواختند که متأسفانه امروز کاملاً فراموش شده است.
یک بزرگی در کرمانشاه بود به اسم «آقا یا حسین» سیدی بود معمم. اسمش حسین بود و اسم پدرش محمدحسین. سید هم بود و جدش امام حسین. در روضهخوانیها روی منبر نمینشست. پای منبر میایستاد و سه بار داد میزد: «آقا یا حسین، مظلوم حسین، بیکس حسین.» فقط همین. از مردم اشک هم میگرفت. زمانی میمیرد که یک ثروتمند هم در کرمانشاه میمیرد. جنازه هر دو را میبرند غسالخانه، تا خانواده ثروتمند جنازه را ببرند کربلا و خانواده آقا یا حسین هم جنازه را در کرمانشاه، خاک کنند. خانواده مرد ثروتمند یک قرآنخوان را صدا میکنند تا صبح روی جنازه قرآن بخواند. او دم صبح سردش میشود و روپوش هر دو جنازه را روی خودش میاندازد. وقتی صبح میشود روپوشها را اشتباه میاندازد و آقا یاحسین را میبرند کربلا و وقت تلقین متوجه میشوند جنازه را اشتباه آوردهاند. من در جلد اول کتاب «بزرگان کرمانشاه» نوشتهام: «اسمش حسین، جدش حسین و یک عمر داد زد آقا یا حسین. مگر نباید امام حسین یک آنی به او نشان دهد؟» میگویند آقا یا حسین نابینا بوده اما من او را دیدهام و اینطور نبود. الان هم شناسنامه نوادگانش «یا حسین» است.
ما نقاش بزرگی داشتهایم به اسم «مزینالممالک» که رئیس فرهنگ کرمانشاه و از خانواده بزرگ زنگنه بود. ایشان سر بریده امام حسین را نقاشی کرده بود. سه روز بعد از عاشورا که به آن میگفتند سوم امام، مردم میرفتند مصلا که پشت آرامگاه و مقبره آلآقاست. من خیلی کوچک بودم، یکبار دیدم که روپوش تابلو را وقتی بر میداشتند ۶۰-۷۰ نفر غش میکردند.
– عزاداریها در چه محلهایی برگزار میشد؟
کرمانشاه سه محله فیضآباد، چنانی و برزهدماغ را داشت. «محمدعلی میرزا دولتشاه» که در هجده سالگی حاکم کرمانشاه شد، چون مادر، مادر بسیار بزرگواری از خانواده گرجی بوده، برعکس پدرش فتحعلیشاه، عزیز بوده. محمدعلیمیرزا از همین مادر، خواهری به اسم «نُواب عالیه» داشته که از دربار خوشش نمیآمده و پیش برادرش میآمده. او مسجد نواب را در محله برزهدماغ برای خانمها و محمدعلیمیرزا مسجد دولتشاه را در محله جوانشیر برای آقایان میسازد. این دو مسجد و مساجد دیگر کرمانشاه محل عزاداری بودهاند. اولین مسجدی هم که در کرمانشاه ساخته شد مسجد جامع بود. وقتی میخواهند کلنگ مسجد را زمین بزنند حاکم کرمانشاه در آن زمان رو به مردم میگوید: «وه شیر دالگدان، و رنج باوگدان، هرکه تا ایرنگه، بندشوالی و حرام وا نیوه و نمازی قضا نیوه باید ای کلنگه بایده زوی»، اگر حالا بود یک عده پیشقدم میشدند اما آن زمان کسی چیزی نگفت تا حاکم جلو رفت و خودش گفت: «خدا خوهت شاهدی، وه وقتی مکلف بیمه، نه بندشوالم وه حرام واز بیه و نه نماز صبحم قضا بیه» و کلنگ را زد. اگر چنین کسی را پیدا کردید، سلام من را هم برسانید.
البته مهمتر از هرجایی برای عزاداری تکیه معاون و تکیهبیگلربیگی است که از اول ماه محرم تا سوم عاشورا، راه به راهدار نمیافتاد.
دیدگاه ها (0)