مقام عرفانی و مرتبۀ امام خمینی (ره) در مراتب اندیشۀ توحیدی
دکتر محمدابراهیم مالمیر
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی
بسم الله الرحمن الرحیم
*مقام عرفانی و مرتبه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در مراتب توحیدی مرتبه لُب اللُبّ بود*
در عرفان و تصوف ایرانی اسلامی اندیشه توحیدی دارای چهار مرتبه است که عبارتند از:
مرتبه قشر القشر ، مرتبه قشر، مرتبه لُب، و مرتبه لُب اللُب
مرتبه قشر القشر توحید منافقان است که:
وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ
و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات میکنند، و میگویند: «ما ایمان آوردهایم!» (ولی) هنگامی که با شیطانهای خود خلوت میکنند، میگویند: «ما با شمائیم! ما فقط (آنها را) مسخره میکنیم!» بقره/ ۱۴
«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»
و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، میگویند: «ایمان آوردهایم.» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده،) میگویند: «چرا مطالبی را که خداوند (در باره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو میکنید تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمیفهمید؟!» بقره/۷۶
مرتبه قشر مرتبه توحید عوام و علمای ظاهر است که از مبانی معرفتی پوسته ای را گرفته اند و در ظاهر ماندهاند
مرتبه لُب مرتبه توحید خواص و علمای باطن و اهل سلوک و عرفان و به اعتبار مرتبه قشر که توحید مبتدیان است، توحید متوسطان است
مرتبه لُب اللُب توحید اخصالخواص و توحید منتهیان و کمّلین اولیاءالله یعنی امامان و انبیاء ورسل علیهمالسلام است
مرتبه قشر در حوزه عرفان به حساب نمی آید و اگر باشد مرتبه مبتدیان و عوام عرفان است
اما مرتبه لُب مرتبه متوسطان در سلوک است که در عرفان رمزی و سمبلیک از آنها تعبیر به بلبل و مرغ سحر می کنند. چون سالک در مرتبه لُب توان کتمان اسرار را ندارد و اسرار عاشقی بی اختیار ازو صادر می شود
لذا بلبل را صاحب مقام لُب گویند که کتمان اسرار عاشقی را بر نمی تابد و راز محبّی و محبوبی را بر شاخسار گوش اغیار و حتی عوام بر ملا می کند!
اما صاحب مقام لُب اللُب را پروانه گویند (کان سوخته را جان شد و آواز نیامد)
یعنی به قول امام خمینی ره
(راز دار همه اسرار مگویش باشد)
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
کاین مدعیان در طلبش بیخبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد
این همان فریده
مَنْ عَرَفَ اللهَ کَلَّ لِسَانُهُ
مَنْ عَرَفَ اللهَ قَلَّ کَلَامُهُ وَ دَامَ تَحَیُّرُهُ
است!
در صفتت گنگ فرو مانده ایم
من عرف الله فرو خوانده ایم
گفت آن یار کازو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
اناالحق کشف اسرار است مطلق
بجز حق کیست تا گوید انا الحق
پس وقتی مقام حلاج نزد لسان الغیب حافظ شیرازی مقام کشف اسرار است و افشا و هویدا سازی اسرار است، مقام حلاج مقام لب و مرغ سحر و بلبل است و لذا مقامش جزو متوسطان سلوک بوده که ظرفیت کتمان و حفظ اسرار نداشته و آنها را افشا کرده است!
حلاج و بایزید و … متوسطان در سلوک هم نبوده اند کسانی که درک مقام انا الحق را غایت سلوک معرفی کرده اند با الفبای طریقت آشنا نیستند و متوجه نمی باشند که انا الحق قول صاحب مقام اللب در توحید است که متوسط میان قشر و لب اللب است
اناالحق حلاج علی رغم بحثهای مختلف آن سخن یک متوسط در سلوک است و حلاج یک متوسط در سلوک بود و از بیچارگی و ناتوانی در حفظ اسرار بلبل وار ادعا کرده است.
آنک او بیدرد باشد رهزنست
زانک بیدردی انا الحق گفتنست
آن انا بی وقت گفتن لعنتست
آن انا در وقت گفتن رحمتست
همچنین:
تا بنده ز خود فانی مطلق نشود
توحید به نزد او محقق نشود
توحید حلول نیست نابودن تست
ورنه به گزاف باطلی حق نشود
لذا حضرت امام می فرماید:
تا منصوری لاف انا الحق بزنی
نا دیده جمال دوست غوغا فکنی
دک کن جبل خودی خود چون موسی
تا جلوه کند جمال او بی ارنی
گر نیست شوی کوس «اَنَا الحق» نزنی
با دعویِ پوچِ خود مُعلّق نزنی
تا خود بینی تو، مشرکی بیش نه ای
بی خود بشوی که لاف مُطلق نزنی
و می فرماید:
فریاد اناالحق ره منصور بود
یا رب مددی که فکر راهی بکنیم
لذابا توجه به نقدی که امام به انالحق حلاج می زند مقام او در مقام لُب اللُّب است چرا که می فرماید:
ساغر روحفزا، از کفِ لُطفش گیرم
غافل از هر دو جهان، بستهی مویش باشم
سر نهم بر قدمش، بوسهزنان تا دم مرگ
مست، تا صُبح قیامت، ز سبویش باشم
همچو پروانه، بسوزم برِشمعش همه عُمر
محو چون می زده، در روی نکویش باشم
رسد آن روز که در محفلِ رندان سرمست
رازدار همه اسرار مگویش باشم
به (همچو پروانه) و (رازدار همه اسرار مگویش باشم) توجه کنیم
پروانه صاحب مقام لُبّ البّ است است که در فنای محض در مقام ثلاثه فنا یعنی (محو افعال) و (طمس صفات) و (محق ذات) در قوس صعود به مقام قرب فرائض از مراتب قرب شهود نایل آمده و غایت تخلقوا باخلاق الله را استیفا کرده و رازدار همه اسرار مگوی محبوب شده است!
امام خمینی(ره) در بخشی از اشعار عرفانیاش میفرماید:
عارفان، پرده بیفکنده به رخسار حبیب
من دیوانه، گشایندهی رُخسار توام
عاشقان، سِرّ سویدای تو را فاش کنند
پیش من آی! که من محرم اسرار توام
امام در مقام پروانگی می فرماید:
این رهِ عشق است و، اندر نیستی حاصل شود
بایدت از شوق، پروانه شوی، بریان شوی
عاشقان روی او را، خانه و کاشانه نیست
مُرغ بال و پر شکسته، فکر باغ و لانه نیست
گر اسیر روی اویی، نیست شو، پروانه شو!پایبند ملک هستی، در خورپروانه نیست
میْ گساران را، دل از عالم بریدن شیوه است
آنکه رنگ و بوی دارد، لایق میخانه نیست
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جُداست
بستهی این دانهها و این دامها دیوانه نیست
مست شو، دیوانه شو، از خویشتن بیگانه شو!
آشنا با دوست، راهش غیر این بیگانه نیست
عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق
آنکه بر شمع جمالت سوخت، جز پروانه نیست
حلقهی گیسو و، ناز و، عشوه و، خال لبت
غیر مستان کس نداند، غیر دام و دانه نیست
قصهی مستی و، رمز بیخودی و، بیهُشی
عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست
آید آن روز که من هجرت از این خانه کُنم!
از جهان پر زده، در شاخ عدم لانه کُنم؟
رسد آن حال که در شمعِ وجود دلدار
بال و پر سوخته، کارِ شب پروانه کنم
روی از خانقه و صومعه برگردانم
سجده بر خاک در ساقی میخانه کُنم
حال، حاصِل نشد از موعظهی صوفی و، شیخ
رو به کوی صنمی واله و دیوانه کُنم
گیسو و خال لبت دانه و دامند، چسان
مرغ دل فارغ از این دام و، از این دانه کُنم؟
شود آیا که از این بُتکده بر بندم رخت
پر زنان پُشت بر این خانهی بیگانه کُنم؟
و همچنین
خُرّم آن روز که ما عاکف میخانه شویم
از کف عقل بُرون جَسته و، دیوانه شویم
بشکنیم آینهی فلسفه و عِرفان را
از صنمخانهی این قافله بیگانه شویم
فارغ از خانقه و، مدرسه و، دیر شده
پُشت پایی زده بر هستی و، فرزانه شویم
هجرت از خویش نموده، سوی دلدار رویم
واله شمع رُخش گشته و، پروانه شویم
از همه قید بُریده، ز همه دانه رها
تا مگر بستهی دام بُت یکدانه شویم
مستی عقل ز سر بُرده و، آییم به خویش
تا بهوش از قدح بادهی مستانه شویم
نتیجه:
مقام و مرتبه امام خمینی _ روحی لتراب مرقده الفداء _ در مراتب توحیدی مرتبه لُب اللُبّ بوده و در مقام فنا مراتب ثلاثه محو و طمس و محق را حاصل فرموده و مقام پروانگی را حاصل نموده است!