تیتر یک » مقالات و یادداشت‌ها
کد خبر : 5685
شنبه - ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۲

انقلاب اسلامی و نظم نوین جهانی

دکتر خلیل بیگ‌زاده – دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی

رویکرد استعماری دنیای غرب: پرتغالی‌ها اولین استعمارگرانی بودند که از غرب اروپا به خلیج فارس و هندوستان وارد شدند. «پرودی‌کوویل‌ها» حوالی ۱۴۹۸ از هرمز گزارشی فرستاد و آلبوکرک ۱۵۰۷ هرمز را اشغال کرد. پرتغالی‌ها از سال ۱۵۰۷ تا ۱۶۲۲ م. در خلیج فارس به تجارت مشغول بودند و به‌تدریج بر جمعیت و حوزه کاری خود افزودند و در خلیج فارس استحکامات نظامی ایجاد کردند و کاتولیک‌ها به دنبال آن روانه خلیج فارس شدند. آن‌ها در سال ۱۵۱۵ م. نظر موافق شاه‌اسماعیل را برای در اختیار گرفتن هرمز کسب کردند و این توافق در قرارداد میناب ۱۵۲۳ م. رسمی شد و قرار شد بحرین و قطیف در سواحل شمالی عربستان در اختیار ایران قرار گیرد. بحرین در سال ۱۵۲۱ م. به دلیل مخالفت بحرین با حاکم هرمز به تصرف پرتغال درآمد، اما ایرانی‌ها آن‌ها را از بحرین بیرون کردند. پرتغالی‌ها از قدرت صفوی‌ها در بصره نگران بودند و علی‌رغم روابط تجاری با بصره جرأت ورود و ایجاد پایگاه در بصره نداشتند و به هرمز و گمرون توجه نشان دادند.

فرانسه از آغاز سده ۱۷ میلادی تا دهه ۱۹۶۰ دارای مستعمراتی به اشکال گوناگون بود، چنانکه در سده‌های ۱۹ و ۲۰ م. امپراتوری جهانی فرانسه دومین امپراتوری بزرگ پس از بریتانیا بود. در دوره اوج خود، در میان سال‌های ۱۹۱۹ و ۱۹۳۹ امپراتوری دوم استعماری فرانسه بیش از ۱۲٬۳۴۷٬۰۰۰ کیلومتر مربع را دربر می‌گرفت. با در شمار آوردن فرانسه اروپایی (metropolitan France) کل مساحت سرزمین‌های تحت چیرگی فرانسه در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به ۱۲٬۸۹۸٬۰۰۰ کیلومتر مربع یعنی ۸٫۶ درصد مساحت جهان رسید. امروزه چیزی که از آن امپراتوری بزرگ بر جای مانده متشکل از صدها جزیره و شبه جزیره در اقیانوس اطلس شمالی، دریای کارائیب، اقیانوس هند، اقیانوس آرام جنوبی و شمالی و اقیانوس یخ‌بسته جنوبی به اضافه یک سرزمین در آمریکای جنوبی است. پهناوری کل این مناطق بجا مانده، ۱۲۳٬۱۵۰ کیلومتر مربع یعنی یک درصد مساحت مناطق استعماری فرانسه پیش از سال ۱۹۳۹ است. جنبش‌های ضد استعماری تفوق اروپایی را در پایان جنگ جهانی دوم و پس از سال ۱۹۴۵ به چالش کشید. قانون اساسی فرانسه جمهوری چهارم فرانسه اتحادیه فرانسوی را در ۱۹۴۶ بنا نهاد که تا سال ۱۹۵۸دوام آورد.

آغاز روابط ایران با انگلیس حدوداً به دوره تیموریان برمی‌گردد و روابط تجاری در عهد صفویان نیز برقرار بود و بازرگانان انگلیسی در ایران حضور داشتند. انگلیسی‌ها تحرکات خود را برای حفظ مستعمرات و وسعت قلمرو آن در منطقه افزایش می‌دادند و پس از رقابت شدید با فرانسه، دولت استعماری انگلیس را بر آن داشت که در ایران نفوذ بیشتری داشته باشد و این خود موجب ضعف حاکمان ایران و دخالت‌های استعماری انگلیس شد که دخالت‌های سیاسی فرهنگی این استعمارگر پیر عبارتند از: ۱. حمایت از ترویج و قدرت فرقه اسماعیلیه و آقاخان کرمانی، ۲. دامن زدن به شورش‌های محلی در گرگان، اصفهان و کاشان برای دست برداشتن محمدشاه از هرات، ۳. دخالت در شورش‌های شرق خراسان که توسط طوایف قادریه (نقشبندیه) واقع شد، ۴. حمایت از تشکیل فرقه بابیه در جنوب ایران، توسط سیدعلی‌محمد باب، ۵. تشکیل مجموعه‌های سرّی نظیر فراماسونری برای جذب نخبگان و اجرای اهداف خویش و تأثیر و نفوذ غیر مستقیم در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، ۶. تلاش برای انحراف انقلاب مشروطه و نفوذ در نمایندگان آن و سرکوب مبارزان مشروطه که مجلس مشروطه کاملاً به حاشیه رانده شد و انقلابی که صدها نفر از مردم و دانشمندان در راه پیروزی آن به شهادت رسیدند، با دسیسه استعمارگران انگلیسی منحرف و باطل شد، ۷. تقسیم ایران به سه منطقه و تصرف قسمت وسیعی از خاک ایران طی قرار داد ۱۹۰۵ و ۱۹۱۵، ۸. تحمیل قرارداد ننگین ۱۹۱۹ که ایران بر اساس آن رسماً مستعمره انگلیس معرفی شد و مفاد آن، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران را از بین می‌بُرد. درآمد نفت جنوب، گمرکات و مدیریت اجرایی امور کشوری و لشکری و تعیین فرماندهان نظامی و سایر مسؤولین به دست انگلیسی‌ها افتاد، ۹. پس از قرارداد ۱۹۱۹ دخالت‌های استعماری انگلیسی در امور ایران افزایش یافت؛ آن‌ها توانستند حکومت ایران را از طریق نمایندگان حامی و دست نشانده خود تغییر دهند و پهلوی را به حکومت برسانند، ۱۰. رضاخان میرپنج که عامل انگلیس بود، سرکوب قیام‌ها و نهضت‌های مردمی ایران را آغاز کرد و شعایر مذهبی مورد هجوم قرار گرفت و علمایی چون مدرس، کاشانی و … منزوی شدند یا به شهادت رسیدند. محمدرضا پهلوی که پس از شهریور ۱۳۲۰ با حمایت انگلیس جای پدرش را گرفت، همچنان تازیانه‌های خشم استعمارگران را برای نابودی هویت دینی بر سر ملت ایران کوبید و در این راه از هیچ ظلمی کوتاهی نکرد، امّا مردم ایران با رهبری روحانیت آگاه و استادان متعهد دانشگاهی دست از مبارزه نکشیدند، چنانکه مقاصد خود را با تحمیل قراردادهای ننگین و سرکوب مبارزان بزرگی چون کاشانی و نواب صفوی و … دنبال می‌کردند. روابط ایران و انگلیس پس از پیروزی نهضت مردمی در ملی شدن صنعت نفت در سوم مهرماه ۱۳۳۱ قطع شد و در شانزدهم آذرماه ۱۳۳۲ پس از روی کار آمدن دولت زاهدی مجدداً رابطه برقرار شد که با مقاومت آیت‌الله کاشانی مواجه گردید، وی آن روز را عزای ملی اعلام کرد و سه تن از دانشجویان شهید شدند و جرقه‌های انقلاب با مبارزات خستگی‌ناپذیر مرحوم کاشانی علیه استعمارگران به خصوص انگلیس از سر گرفته شد و دولت استعمارگر فعالیت‌های فرهنگی و اقتصادی خود را با رقابت آمریکا شدت بخشید.

سازمان مرکزی اطلاعات (سیا) که عملیات‌های جاسوسی مختلفی را در کشورهای جهان اجرا می‌کند، بر اساس قانون امنیت ملی آمریکا مصوب سال ۱۹۴۷ تشکیل شد که البته این‌قانون هیچ اصلی مربوط به فعالیت‌های مخفیانه نداشت. بر اساس قانون امنیت ملی آمریکا، شورای امنیت ملی این‌کشور به ریاست رئیس‌جمهور تشکیل شد که می‌توانست متکی بر سازمان سیا باشد. اول دسامبر ۱۹۴۷، یعنی دو ماه پس از تأسیس سازمان سیا، شورای امنیت ملی آمریکا در نخستین نشست خود حکم کاملاً محرمانه‌ای صادر کرد که به سیا اجازه می‌داد، چنانچه موضوع منافع امنیتی ایالات متحد در میان باشد، در کشورهای دیگر عملیات مخفیانه انجام دهد. در این ‌حکم اشاره شده بود عملیات مخفیانه باید به صورتی اجرا شود که دولت آمریکا در صورت لزوم بتواند آن‌ها را انکار کند. آمریکا با این‌حکم در صورت لزوم می‌توانست با نقض اصول سازمان ملل در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت کند و سازمان سیا می‌توانست بر اساس اطلاعات خود فعالیت کند. شورای امنیت ملی آمریکا اجرای عملیات‌های مخصوص را در ۱۹۴۸ در کشورهای در حال رشد به سازمان سیا سپرد و در عملیات کودتای ۲۸ مرداد بنا شد، رئیس‌جمهور، وزیر خارجه و رئیس سیا هرگونه ارتباط با کودتا را در صورت شکست عملیات انکار کنند. سازمان سیا در سال ۱۹۵۳ تا ۵۴ دو عملیات مداخله‌جویانه انجام داد؛ یکی در ایران و دومی در گواتمالا که در ایران برای منافع نفتی و در گواتمالا برای منافع زراعی و کشاورزی بودند. آمریکا می‌کوشید با استفاده از اوضاع آشفته جهان در دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ به سلطه انگلیس در منطقه پایان دهد. مشخص است که چرا آمریکایی‌ها به خود اجازه می‌دهند، در امور کشورهای دیگر مداخله، در خاک‌شان نیرو پیاده و یا کودتا کنند. بزرگ‌ترین توجیه آن‌ها حکم شورای امنیت ملی‌شان است که استنباط می‌کند امنیت ملی این‌کشور چه زمانی در خطر افتاد یا قرار است بیافتد.

رویکرد حقوق بشری دنیای غرب: تقسیمات حقوق بشری یا حقوق مدنی اولین بار توسط حقوق‌دانی به نام «کارل واساک» از کشور چک به سه نسل در مؤسسه بین‌المللی حقوق بشر در استراسبورگ در سال ۱۹۷۹ میلادی پیشنهاد گردید و در قانون اروپائی ریشه گرفت. تقسیمات واساک از سه کلمه رمزی انقلاب فرانسه (آزادی، مساوات و اخوت) پیروی می‌کند که این سه نسل در برخی عناوین «منشور حقوق اساسی اتحادیه اروپا بازتاب یافته‌است. اعلامیه جهانی حقوق بشر شامل حقوقی است که مرتبط با نسل دوم و نسل اول پنداشته می‌شوند، امّا هیچ تمایزی برای آن‌ها قایل نشده‌است.

نسل اول حقوق بشر که گاهی به نام حقوق «آبی» نیز خوانده می‌شود، در اصل با آزادی و اشتراک در زندگی سیاسی سر و کار دارد. این موارد اساساً ماهیت مدنی و سیاسی دارند و در جهت منفی عمل کرده تا فرد را در مقابل شدت عمل حکومت یا دولت محافظت کنند. نسل اول حقوق در کنار موارد دیگر شامل حق زندگی، مساوات در برابر قانون، آزادی بیان، آزادی دین، حقوق مالکیت، حق دادرسی منصفانه و حقوق رأی است. برخی از این حقوق طی مراحل منصفانه در دادگاه به مگنا کارتا سال ۱۲۱۵ میلادی و لایحه انگلیسی حقوق بر می‌گردد که در حقوق عمومی انگلیسی‌ها در ۱۶۸۹ میلادی قید شده‌است. مجموعه کامل‌تر نسل اول حقوق بشر در فرانسه توسط اعلامیه حقوق بشر و شهروند در ۱۷۸۹ میلادی و منشور حقوق عمومی ایالات متحده آمریکا در ۱۷۹۱ میلادی بیان شده‌است. این حقوق در سطح جهانی پذیرفته شده و در قانون بین‌المللی، اول توسط مفاد ۳ تا ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر و بعداً میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی سال ۱۹۶۶ میلادی وفق داده شد. این حقوق در کنوانسیون اروپایی حقوق بشر در سال ۱۹۵۳ میلادی گنجانیده شدند.

نسل دوم حقوق بشر: مساوات نسل دوم حقوق بشر است و پس از جنگ جهانی دوم در میان حکومت‌ها رسمی شد. این حقوق اساساً ماهیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارند و شرایط و رفتارهای مساوی را برای اعضای مختلف شهروندان تضمین می‌کنند. حقوق ثانوی شامل حق استخدام با شرایط منصفانه و مناسب، حقوق دسترسی به غذا، مسکن و مراقبت‌های سلامتی، هم‌چنین امنیت اجتماعی و مزایای بیکاری می‌شود. این‌ها نیز در اعلامیه جهانی حقوق بشر پوشش داده شده و در مفاد ۲۲ تا ۲۸ اعلامیه جهانی و میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درج گردیدند.

رئیس‌جمهور فرانکلین دی. روزولت در ایالات متحده آمریکا در جریان سخنرانی‌اش در مورد وضعیت کشور آمریکا در ۱۱ ژانویه ۱۹۴۴ میلادی، «لایحه حقوق ثانویه» را پیشنهاد کرد که شامل بیشتر موارد یاد شده بودند. امروز بیشتر ملت‌ها، کشورها یا گروهی از ملت‌ها اعلامیه‌های مشترک، مانند «منشور اجتماعی اروپایی» به صورت قانونی ساخته‌اند که مجموعه حقوق جامع بشر را تضمین می‌کنند. بعضی از کشورها تعدادی از این حقوق اقتصادی را اعمال کرده‌اند، مثلاً ایالت نیویورک حق تحصیلات مجانی را گرامی دانسته و هم‌چنین «حق سازماندهی و چانه‌زنی دسته‌جمعی» و مزایای کارگران را در قوانین اساسی‌اش گنجانیده‌است. این حقوق گاهی به نام حقوق «سرخ» خوانده شده و وظیفه احترام گذاردن و تطبیق آن را بر دولت تحمیل می‌کنند، هر چند این مسأله به وجود منابع وابسته است. این وظیفه بر دولت تحمیل می‌شود، چون دولت است که روی منابع‌اش کنترل دارد. هیچ‌کس به‌طور مستقیم، حق داشتن مسکن و تحصیل ندارد، چنانکه در آفریقای جنوبی تنها «حق دسترسی به مسکن مناسب» است که به صورت تدریجی جا افتاده، نه «حق مسکن» که وظیفه دولت تحقق بخشیدن به این حقوق مثبت است.

نسل سوم حقوق بشر، حقوقی است که از شرایط مدنی و اجتماعی فراتر می‌روند و در اسناد قانون بین‌الملل، شامل اعلامیه ۱۹۷۲ میلادی استکهلم کنفرانس سازمان ملل در رابطه با گردهمایی محیط زیست انسانی سازمان ملل، اعلامیه ۱۹۹۲ میلادی ریو در مورد محیط زیست، توسعه و سایر بخش‌های الهام‌بخش «حقوق نرم» بیان شده‌اند. این قوانین که به نام حقوق انسجام بشری نیز خوانده می‌شوند، حقوقی است که فراتر از چارچوب حقوق فردی رفته و روی مفاهیم جمعی مانند اجتماع یا مردم تمرکز دارند. اگرچه این اصطلاح تا حدودی غیر رسمی است، درست مانند اسم حقوق «سبز»، دربرگیرنده طیف بسیار وسیعی از حقوق است: ۱. حقوق گروهی و جمعی، ۲. حق خودمختاری، ۳. حق توسعه اقتصادی و اجتماعی، ۴. حق دسترسی به محیط سالم، ۵. حق دسترسی به منابع طبیعی، ۵. حق برقراری ارتباط و حقوق ارتباطات، ۶. حق مشارکت در میراث فرهنگی، ۷. حق مساوات و پایداری میان نسلی

انقلاب اسلامی بسترساز تحولاتی عمیق در جهان: پیروزی انقلاب اسلامی ایران از بزرگترین تحولات سده بیستم است که مورد توجه بسیاری از اندیشمندان جهان است. اگر چه کارشکنی‌ها و دشمنی‌های فراوانی برای رویارویی با این دگرگونی شگرف تاریخی، سیاسی و اجتماعی انجام شده‌است، امّا بازخوردهای مثبت و قابل توجهی نیز به وقوع پیوسته و زمینه‌ساز بیداری جهان اسلام شده‌است و این گونه انقلاب اسلامی الگویی ارزشمند برای جهانیان و بسترساز تحولاتی عمیق در ایران و جهان شده و ابعاد گسترده آن واکنش‌های اندیشمندان و رهبران جهان را در پی داشته‌است. آیت الله مرتضی مطهری ریاست وقت شورای انقلاب بر آن است که ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزش های اصیل اسلام قوی‌ترین حربه دفاعی انقلاب اسلامی و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن است و غرب از بیداری مسلمانان وحشت دارد، چون اگر شرق بیدار شود و خود اسلامی را کشف کند، حتی بمب اتم هم از پس این نیروی عظیم و این توده بپا خواسته برنخواهد آمد و آشنایی با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی خودمان راه این بیداری است. آیت‌الله سیّدمحمد بهشتی بر آن است که این انقلاب قبل از اسلامی و مکتبی بودن، ویژگی دیگری دارد و آن، انقلابی است که آزادی‌های اجتماعی را در جامعه به حدی تأمین کرده که رژیم‌های دیگر نتوانسته‌اند چنین آزادیی داشته باشند و آزادی بزرگترین ویژگی جهانی این انقلاب است.

پیروزی انقلابی مبتنی بر انگاره‌های دینی و تشکیل حکومت دینی برای افرادی که حضور دین را در زندگی فردی برنمی‌تابند، شبیه کابوس است. سبب پیروزی انقلاب اسلامی نگاه امام خمینی (ره) به مردم و اعتقاد راسخ به آن‌ها در پرتو دین است. انقلاب اسلامی چنان ابعاد جهان شمولی دارد که سبب اظهار نظر برخی جامعه‌شناسان غربی شد، چنانکه پروفسور «کارستن کولپه» خاورشناس و ایران‌شناس غربی بر آن است که انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی بسیاری از مسلمانان مقیم خارج از جهان اسلام را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد و آغازگر جنبش تجدید حیات اسلام است و اثرگذاری فراملیتی داشته است. پروفسور «برنارد لوییس» خاورشناس یهودی تبار آمریکایی بر آن است که آیین اسلام اساس اعلام هویت و وفاداری در برپایی جمهوری اسلامی بود و تجدید حیات اسلام، تثبیت مجدد قدرت و عظمت اسلامی با توسعه انقلاب اسلامی و احیای اعتقاد و حقوق اسلامی هدف اساسی نظام اسلامی و سیاست دولت اسلامی است و آمریکا را به عنوان قدرتی که در امور داخلی ایران مداخله می‌کرد و رهبری غرب –همان استعمارگر قدیم- را به عهده داشت، نخستین و بزرگترین دشمن این برنامه می‌دانست. «یرواند آبراهامیان» استاد تاریخ در کالج باروک دانشگاه نیویورک بر آن است که انقلاب اسلامی پدیده بی همتایی در تاریخ معاصر جهان است. پروفسور «لودویگ هاگه‌من» استاد دانشگاه ورتسبورگ آلمان می‌گوید: ایجاد نظام جمهوری اسلامی که آیت‌الله خمینی در ایران بنیاد نهاد، یگانه مثال برازنده و روشن برای تحقق این آرمان است که انقلاب اسلامی نه یک انقلاب شیعی و نه یک انقلاب ایرانی است، بلکه یک انقلاب وحدت بخش امت اسلامی است. «جان. ال. اسپوزیتو» اندیشمند سیاسی معاصر آمریکایی معتقد است که انقلاب ایران تأثیر بسزایی بر جهان اسلام و غرب داشته‌ و این انقلاب منبع الهام و انگیزش برای برخی ملت‌هاست. پروفسور «آندریا مایر» اسلام‌شناس و متخصص الهیات مسیحی بر آن است، جمهوری اسلامی ایران که نتیجه انقلاب اسلامی است، ماموریت سیاسی اسلام را به نحوی نهادینه کرد که تاکنون بی نظیر است، چنانکه یک نظام سیاسی برخاسته از اسلامگرایی برای نخستین بار به شیوه انقلابی جایگزین یک رژیم غیر دینی (سکولار) غرب‌گرا شد. این تحول در نگاه بسیاری از مسلمانان یک پیروزی علیه تفوق‌طلبی قدرت‌های استعماری است که غرض از آن، ابر قدرت آمریکا است؛ بنابر این، انقلاب اسلامی الگویی جهت تحقق «دولت آرمانی اسلام‌گرا» برای مسلمانان جهان شد.

جایگاه و نقش انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه رهبران جهان: انقلاب اسلامی به دلیل دگرگونی در سطح سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از دیگر انقلاب‌های جهان متمایز است و اگر چه انقلاب‌های زیادی پدید آمده‌است، امّا انقلاب اسلامی ایران از نگاه سیاست‌مداران بنام دنیا بی‌نظیر است، چنانکه فیدل کاسترو رییس جمهور اسبق کوبا خطاب به نمایندگان ایران می‌گوید: انقلاب شما در جهان نمونه است، زیرا شما بدون اسلحه جنگیدید و قدرت عظیم شاه و آمریکا را در هم کوبیدید، رمز پیرزی شما اسلام بود، اسلامی که دارای روحانیت و معنویت است، ما متأسفانه از داشتن چنین معنویتی محرومیم، فداکاری و شهامت شما عجیب بود، شما به ما درس خوبی داده‌اید؛ شهادت‌طلبی و شجاعت. «صفیه بزی» زن انقلابی و از قهرمانان بزرگ الجزایری می‌گوید: مسأله مهمی که بسیار روی من تأثیر گذاشت این بود که برای اولین بار یک انقلاب اسلامی بزرگ در دنیا صورت گرفت و من شاهد بودم که اسلام نیز به صورت مدرن و مترقی آمده و انقلاب مردم را پیش برد. «بن بلا» نخستین رییس جمهوری الجزایر بر آن است که ملل عرب باید زنده شدن اسلام را در سده بیستم، مدیون انقلاب اسلامی ایران بدانند. این انقلابی است که دنیای غرب را اجبارا دگرگون خواهد ساخت و بسیاری از رژیم‌های موجود در جهان عرب دیر یا زود سقوط خواهند کرد، زیرا آوای نهضت آیت‌الله خمینی در دورافتاده‌ترین نقاط جهان اسلام به گوش می‌رسد. در دورافتاده‌ترین قبایل صحاری آفریقا سخن از روحی تازه است که انقلاب ایران در قرن بیستم به اسلام داده است. «هنری کسینجر» دیپلمات آمریکایی و مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا می‌گوید: آیت‌الله خمینی غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد‌، تصمیمات او چنان رعد آسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه‌‌ریزی را از سیاست‌مداران و نظریه‌پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند‌، او با معیار‌‌‌‌های دیگری غیر از معیار‌‌‌‌های شناخته شده در دنیا سخن می‌گفت وعمل می‌کرد‌، گویی از جای دیگر الهام می‌گرفت‌، دشمنی آیت‌الله خمینی با غرب بر گرفته از تعالیم الهی او بود او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت. «انور خوجه» رهبر اسبق آلبانی معتقد است که مردم ایران با انقلاب اسلامی ضربه مهلکی به امپریالیسم زدند؛ این جریان یک شکست مهم سیاسی بود که آمریکا نمی‌تواند آن را با استفاده از روش‌های دیپلماتیک، باج‌های اقتصادی و یا دخالت نظامی مانند آنچه در طبس انجام داد، جبران کند. «میخائیل گورباچف» رهبر شوروی کمونیستی که شاهد انقلابی بزرگ در همسایگی خود بود، درباره رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی می گوید: امام خمینی (ره) فراتر از زمان می‌اندیشید و در بعد مکان نمی‌گنجید، او توانست اثر بزرگی در تاریخ جهان به جای بگذارد.

دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان درباره امام خمینی و انقلاب اسلامی: چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی ذهن اندیشمندان و بزرگان جهان را مشغول کرد و آنان این انقلاب را در تحلیل های خود ستودند. انقلاب اسلامی از رخدادهای بزرگ جهان معاصر است که اندیشمندان بزرگ جهان را اعم از شرقی و غربی با هر دین و مسلک و اندیشه به تکریم واداشته‌است، چنانکه حتّی مخالفان نتوانستند عظمت و اهمیت این رخداد را نادیده بگیرند. پیروزی مردمی بدون سلاح با دستانی خالی بر حکومتی که از بهترین امکانات نظامی روز برخوردار بود و ابرقدرتی چون آمریکا با تمام قدرت از آن پشتیبانی می‌کرد، برای متفکران و سیاستمداران جهان جای شگفتی داشت. خروش قدرت ایمان بر تمام مادی‌گرایی غربی و تشکیل حکومت بر مبنای دین الهی در دنیایی که با سرعت مسیر سقوط در دره بی خدایی و بی دینی می پیمود. پروفسور «برنارد لوئیس» سرشناس‌ترین خاورشناس یهودی تبار آمریکایی که آثارش به ۲۳ زبان ترجمه شده‌است، در کتاب «نفس‌الله، جهان اسلام و غرب: نبرد فرهنگ‌ها» در مقایسه موفقیت‌های جنبش‌های نوین نهضت احیای تفکر دینی در کشورهای اسلامی می نویسد: مردم مصر صرفاً موفق شدند حاکم خود را نابود کنند، امّا رژیم مصر نجات یافت و سیاست خویش را ادامه می‌دهد، در حالی که مردم ایران موفقیتی بیشتر از آن خود کردند، رژیم را نابود ساختند و در کشور خود چنان انقلابی فراگیر به پیروزی رساندند که شهرت آن جهان اسلام را فرا گرفت. دکتر «فوسبری» کشیش و رئیس دانشگاه‌های کاتولیک آمریکای لاتین معتقد است: امام خمینی (ره) موجب حرکت تاریخی ملت خویش با استفاده از ریشه‌های فرهنگی اسلام شد و توانست حرکتی عظیم در کشورهای اسلامی با یک انقلاب مذهبی- سیاسی پدید آورد. او راهی به روی ما گشود که مهم‌ترین پیام آن امکان بازیابی ماهیت معنوی و قدرت الهی و ایمان به خداست. امام وجدان معنوی غرب را با بازگشایی این راه شدیداً به لرزه درآورد، اگر چه رسانه‌های گروهی غرب سعی در پوشاندن و مخفی ساختن آن داشتند. «میشل فوکو» فیلسوف، تاریخ‌دان و متفکر معاصر فرانسوی به خاطر نظریات مشهورش دربارۀ جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناس‌ترین متفکران قرن بیستم است. میشل فوکو از انقلاب اسلامی ایران به نیکی و عظمت یاد می‌کند و می‌نویسد: نفی رژیم پهلوی در ایران، پدیده‌ای است عظیم و اجتماعی، امّا نه به این معنا که سردرگم و عاطفی باشد، یا به خود چندان آگاهی نداشته باشد، به عکس شیوه انتشارش بسیار کارآمد است. این جنبش در نظام سیاسی نه نظیری دارد و نه جلوه و تظاهری. میشیل فوکو درباره شخصیت امام خمینی (ره) می‌نویسد: نقش شخصیت آیت‌الله خمینی به افسانه پهلو می‌زند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند. خمینی چیزی نمی‌گوید، چیزی جز نه؛ نه به شاه، نه به رژیم و نه به وابستگی. خمینی آدم سیاسی نیست: حزبی به نام حزب خمینی و دولتی به نام دولت خمینی وجود ندارد. این اراده‌ای که هیچ چیز سدّ راهش نمی‌شود در پی چیست؟ جنبش او جنبشی است که هدفش، هم رهایی از استیلای خارجی و هم نجات از سیاست غلط داخلی است. «آنتونی بلک» از نویسندگان و اندیشمندان غرب در کتاب تاریخ اندیشه سیاسی اسلام می‌نویسد: اندیشه سیاسی آیت‌الله خمینی از نظر اصرار بر حکومت شخص درست کار با دیگر انقلابیون جهان کاملاً متفاوت و شاید در دنیای معاصر بی نظیر است. پروفسور «راده‌ بوژوویچ» استاد دانشگاه و شرق‌شناس صربستانی می‌گوید: انقلاب اسلامی قلب مسلمانان جهان را تسخیر کرده‌است و نیز تأکید می‌کند: انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) ایران را به قدرت بزرگ منطقه‌ای و عامل صلح جهانی تبدیل کرد و تحولات عظیمی در نظام جهانی به وجود آورد که اکنون این تحولات در عرصه‌های مختلف از جمله صلح و احترام به حقوق ملت‌ها تجلی یافته است.

انقلاب اسلامی؛ از افسانه تا واقعیت از نگاه رسانه‌های جهان: تایمز لندن در توصیف امام (ره) می‌نویسد: «امام خمینی مردی بود که توده‌ها را با کلام خود مسحور کرد‌، وی به زبان مردم عادی سخن می‌گفت و به طرفدارای فقیر و محروم خود اعتماد به نفس می‌بخشید‌، این احساس آن‌ها را قادر ساخت تا هر کسی را که سر راهشان بایستد، از بین ببرند. وی به مردم نشان داد که حتی می‌تو‌ان در برابر قدرت‌‌‌‌‌هایی مثل آمریکا ایستاد و نهراسید. هفته نامه آبزرور می‌نویسد: امام خمینى مردى همپاى پیامبران است که دنیا را به پیروى از اصول دینى دعوت کرد، پیام وى براى مردم جهان خلوص عقیده و پیروى از سادگى در مقابل پیچیدگى و آلودگى هاى غرب بود و این رمز موفقیت وى و احساس افتخار پیروان اوست. شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی می‌نویسد: «آنچه در ایران در سال ۱۹۷۹ رخ داد نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمام ادیان جهانی نقطه عطفی بود؛ نقطه عطفی که از بازگشت میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا به اصول‌گرایی مذهبی خبر می‌دهد. روزنامه هرالد تریبون می‌نویسد: آیت‌الله خمینی یک انقلابی خستگی‌ناپذیر است که تا آخرین لحظه حیات به آرزوی خود برای پی‌‌ریزی یک جامعه اسلامی و حکومت اسلامی در ایران وفادار ماند. آیت‌الله خمینی در آنچه برای سرزمین باستانی‌اش می‌خواست لحظه‌ای درنگ نکرد. وی خود را مأمور می‌دانست که می‌باید ایران را از آنچه فساد و انحطاط غرب می‌‌دید، پاک کند و خلوص اسلامی را به ملت بازگرداند.

انقلاب اسلامی عامل ویرانگر ادعاهای پوشالی غرب: بنابر آنچه آمد، دنیای غرب استعمارگر از دیرزمان بر سرزمین‌های شرقی، به‌ویژه ایران متمدن چشم داشته و این سرزمین دیریاز با مردمانی سرفراز و آیینی پیوسته آماج نگاه استعماری غرب مانند بلوک استعمارگر پرتغال، فرانسه، انگلیس و آمریکاه بوده‌است، بلوک غربی که به زعم خویش مدعی ابتنای حقوق مدنی مبتنی بر آزادی، مساوات و برادری است، همواره و همیشه در جایگاه غارتگرانی بوده که ثروت ملت‌های شرقی را به یغما برده و از سویی مدعی آزادی، برابری و برادری بوده‌است؛ البتّه آن حقوق مدنی که دستاوردی جز ترویج نژادپرستی نداشته و تنها ابزار غارت سرزمین‌های شرقی بوده و این ملت‌های زیر ستم را چنان بردگانی دانسته‌اند که مرگ و زندگی آن‌ها کمترین بهایی در اندیشه حقوق بشری و مدنی نسل اوّل تا سوم غربی ندارد. انقلاب اسلامی با پشتوانه دینی و مردمی آمد و بر کرسی پیروزی نشست و تمام آمال بلوک غربی را به تلاطم امواج حوادثی سخت سپرد، چنانکه اندیشمندان جهان، رهبران جهان و رسانه‌های غربی بر این رخداد بزرگ در تاریخ معاصر صحه نهاده که جامعه جهانی را به نظمی نوین فراخوانده‌است. این نظم نوین شکل گرفته‌است و بیداری ملت‌های ستمدیده گواهی دقیق بر شکل‌گیری این نظم نوین جهانی است، چنانکه جامعه جهانی باید یا بر مدار عدالت و برادری راستین پیش برود، قوانین بین‎المللی بر این مبنا بازنگری شود و پایان روزگار سطه‌گری و زیاده‌خواهی فرارسیده‌است و نظام بین‌الملل برای رسیدن بشریّت به سعادت، راهی جز تمکین به رعایت حقوق همه ملت‌ها ندارد.