فراموش نکنیم
وقتی به آن روزهای آتش وخون فکر میکنی، غرق در شوروشعف میشوی و غروری مقدس سراسر وجودت را فرا میگیرد. حق هم داری، بعداز سالها مبارزه با استبداد و دوری از رهبری که عاشقش بودهای؛ حالا داری علناً با شهامت نام او را بر منبرها و رسانهها میشنوی و در خیابانها فریادش میزنی. رهبری که در گذشته گاهی فقط یک نوار از سخنانش و یا اعلامیهای از رهنمودهایش به دستت میرسید، باید مخفیانه آن را میخواندی و حتی نامش را بر زبان نمیآوردی. در مقابل سربازانِ تا بن دندان مسلح رژیم، شعارمرگ بر شاه را در معابر شهرمان طنینانداز کردهایم. درآن سالها دیوارهای هر کوی و برزن کرمانشاه مملو از شعارهای آزادیخواهانه بود.
اکنون ما، حافظهمان را در مرحلهای از زندگی به تدریج از دست دادهایم. به خصوص در دنیای شلوغ و پر از آلودگیهای بصری، صوتی و اطلاعاتی امروز. دیگر همه میدانند فراموشی چیست، حتی اگر آقای آلزایمر آلمانی را نشناسند. من هم خود تا حدودی به آن دچارم و هم در اطرافم زیاد میبینم. اما وقتی این پدیده، جمعی میشود و یک اجتماع و کل یک شهر را دچار فراموشی میکند؛ ما را وامیدارد که به چارهای بیاندیشیم.
منظورم فراموشی به مثابه یک مرض نیست. روحیه زمانه ایجاب میکند که بخواهیم عمداً فراموش کنیم و بخواهیم نشانهها را از بین ببریم. از بنای قدیمی تا درخت و گل و با ، از کوچهپسکوچههای محلههای قدیم شهرمان تا کوچهباغهای «سراب قنبر» و رود «رازاور» و درختان بلوار شهیدبهشتی. که با چه جایگزینش کنیم؟ با یک مشت ساختمان بلند، ستونهای سیمانی فاقد ارزشهای معماری و انسانی. اسمش را هم میگذاریم «توسعه شهری». یا شاید ضد-خاطرات شهری! اگر روزی گذارتان به «سراب قنبر» یا «باغ ابریشم» افتاد، سعی کنید به خاطر بیاورید- یا از پدر و مادرتان بپرسید- که قبلاً چگونه بوده و امروز به چه روزی افتاده است. ساختمانهای ۶ تا ۱۶ طبقه را در فاصله ۳ متری رودخانه خوب برانداز کنید و ببینید فراموشی و بیاهمیتی جمعی در مقابل ارزشها چه بلایی بر سر باغها آورده است. یا در اطراف بازار قدیمی به دور و برتان نگاهی بیاندازید، چقدر احساس اصالت و هویت میکنید؟
سری به چنار ۶۰۰ ساله «تاق وسان» بزنید که به طور معجزهآسایی هنوز از حمله ملخها جان به در برده و در مقابل، چنارهای کهنسال بلوار شهید بهشتی را نظاره کنید که از بُن ریشهکنشان کردهاند و حتی تنههای آنها را هم به یادگار باقی نگذاشتند.
البته همه تقصیر را به گردن شهرداری و طرحهایش نیندازید. طرحها گفتهاند ۲ الی ۳ طبقه! این مردم شهرند که دیگر مایل نیستند با افتخار خاطرههایشان را برای نوههایشان تعریف کنند و آنها را بیمحابا در جوی آب میریزند! البته بسیارند غیرکرمانشاهیها که خاطرات این شهر اصلاً مسالهشان نیست. خیل تازه به دوران رسیدههای این شهر به دنبال سوداگری و رانتبازی، یادگارهای این خاطرات را، به یغما بردند. اما چه کسی قرار است بیاید و دوای این فراموشی را به ما بنوشاند؟ کی قرار است به خود بیاییم و راه و رسم زیباییشناسی را از سر بگیریم؟