به مناسبت درگذشت استاد «پرتو کرمانشاهی»
پرتو خاموش نمیشود
سحر رنجبر
چون حبابی دیده واکردیم در دریای هیچ/ عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ
در میان جنگلی از آهن و دود و غبار/ شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ
در این بهمن ماه سرد، خاموشی پرتویی گرمابخش، زمستانهای زیادی را در درونمان ریخت، اما وقتی که به یاد آوردیم شعلهها با مرگ خاموش نمیشوند؛ خود را تسلی دادیم و سرمان بالا گرفتیم در کوچههایی قدم زدهایم که شاعر کوچهباغیها تمام سنگهایش را میشناخت. خود را تسلی دادیم که این پرتو مهر برای همیشه بر سرمان خواهد تابید تا یادمان نرود میشود سروی ایستاده بود و سر به زیر. سروی که عظمتش به بلندای شعر است و ریشههایش به عمق زبان مادریمان. سوگواریم، اما چه کسی میتواند از مرگ بگریزد؟ ما برای خویش سوگواریم، برای دیگر ندیدنِ پرتویی که سالها با او و از او خواندهایم تا خاطرههایمان در تنگنای سکوت، طعم شعر بگیرد و برای همیشه مبتلایش شود.
پنجم بهمن ماه، استاد «علیاشرف نوبتی» متخلص به «پرتو کرمانشاهی» از دنیا رفت و در باغ فردوس کرمانشاه در میان مردمی که از شهرهای مختلف برای بدرقه او آمده بودند، برای همیشه آرام گرفت. کسی که «کیهان کلهر» شناخت او در کلماتش را وظیفه دوستدارانش دانست و گفت: «در رثای ادیب و شاعری سینهسوخته از اقلیم زاگرس، جز دریغ و دریغ چه میتوان گفت، جز اینکه موظفیم او را در کلماتش بشناسیم. او که اشعارش، آتش بنهفته در جان قصههای تنبور است، بال است بر پای به بیداد بسته بیستون، شیهه است بر گلوی شبدیز گرفتار در حصار، پرتو سخاوتمند خورشید است تابیده به سنگ و سبزه و هر چه پنهان و تاریک و دفتر خاطرات هر کرمانشاهی قدیمیست. دفتری که هر صفحهاش میخانهای است در آتش شور و عربده خراباتیان، سوخته و سربلند است جان و دل خونین فرهنگ ایرانزمین از مشی موقّر و فضلِ دست و دلی که همه عاشقی و درد بود.»
دکتر «محمدنبی احمدی» رئیس دانشگاه رازی، در پیامی درگذشت استاد پرتو را تسلیت گفت: «درگذشت شاعر پرآوازه کرمانشاهی، «علیاشرف نوبتی» معروف به پرتو کرمانشاهی که به حق، زیبنده لقب «سعدی معاصر» بود، موجب تأسف و تأثر جامعه ادبی و فرهنگی ایران و کرمانشاه گردید. این شاعر فرهیخته، عمر خویش را وقف ارتقا و اعتلای فرهنگی این کهن مرز و بوم نمود. اینجانب درگذشت این شاعر برجسته را خدمت خانواده محترم ایشان و همه کرمانشاهیان و اهالی فرهنگ تسلیت و تعزیت عرض مینمایم و از درگاه خداوند متعال علو درجات ایشان را خواستارم.»
پرتو کرمانشاهی ششم مهر سال ۱۳۱۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. اشعار او به دو زبان کردی و فارسی منتشر شدهاند. میتوان به چاپ چهارم کتاب «کوچه باغیها» به عنوان کاملترین مجموعه شعر استاد پرتو اشاره کرد. این کتاب اولین بار در سال ۱۳۷۷ توسط «محمدعلی سلطانی» در مؤسسه فرهنگی نشر «سها» به چاپ رسید که شامل اشعاری به زبان فارسی و سبک کلاسیک و همینطور غزلهایی به زبان کردی است. این اشعار کردی به عنوان اشعار برجسته کردی مورد توجه بسیاری قرار گرفت. به طوری که او را از پیشروان غزل کردی کرمانشاهی پس از کودتای ۲۸ مرداد میدانند. «سها سلطانی» در کتاب «پژواک کوچهباغیها» که شامل نقدها و نظرها، شعرها، نامهها و نوشتهها و همینطور نگاهی به احوال و آثار پرتو کرمانشاهی است آورده است که: «پرتو در زمینه اشعار کردی موفق شده تا ضمن سرایش شعر کردی بر وزن عروضی، به لحاظ زبانی نیز خلوص زبانی را حفظ کرده و برای انطباق شعر خود با عروض واژگان فارسی را وارد شعر خود نکند».
دکتر «محمدعلی سلطانی» در هفتم بهمن ماه و در روز خاکسپاری استاد پرتو بر سر مزارش در باغ فردوس گفت: «ستارهای در زاگرس غروب کرد که شأن او کمتر از بزرگان ادب معاصر ایران نیست. او در مقام هنری خود در شعر، کمتر از استادی چون شجریان در آواز نبودهاست اما تنها گناه پرتو این بود که کرمانشاهی بود. پرتو توانست شعر و ادب را در کوهپایههای زاگرس به دانشگاهها ببرد.» او با لحنی اعتراضگونه مسئولان کشوری را مورد خطاب قرار داد و گفت: «من با استان کرمانشاه کاری ندارم، چون میدانم مقام پرتو بالاتر از آن است که من درباره او در سطح استان صحبت کنم. پرتو مرزها را شکست اما در روز مرگش، از اعلامیههای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت معارف و آموزش عالی در سطح کشوری خبری نیست. پرتو حتی زیر بار مزاری که وزارت فرهنگ به او واگذار کرد نرفت و در دامان پدرش او را دفن کردند. ما چرا نباید قدر فرهنگ این سرزمین را بدانیم؟ استاد پرتو دو برابر زبان مادری به زبان فارسی شعر سروده و شعرهایش سرآمد بیشتر شاعران معاصر است. کیلومترها پایینتر از تبریز شهریاری دیگری به نام پرتو زندگی میکرد. او توانست زبان مادریاش را در تمام دانشکدههای شهرهای آذربایجان، تبریز، ارومیه، سنندج، کرمانشاه تا خلیج فارس ببرد.» سلطانی با اشاره به اینکه مسئولان شهری و دانشگاهی شهرهای دیگر در مراسم حضور داشتند؛ از عدم حضور مسئولان کرمانشاه گلایه کرد و فرستادن پیام از جانب آنها را ناکافی دانست و گفت: «ما در این جا با پیام زنده نیستیم، شما از جنس مردم هستید. برای پرتو چه کردید؟ پدر پرتو زمانی معمارباشی این شهر بود اما در خانهای اجارهای از دنیا رفت. هرچند او بزرگتر از اینها بود که از کسی انتظار داشته باشد.» سلطانی به بیان خاطرهای از کوچه باغیها پرداخت و اضافه کرد: «پرتو در کتابش گفته است روزی در حالی که نان سنگکی به دست داشتم و به خانه میرفتم؛ آیتالله نجومی را دیدم و او به من گفت چطور با این سن و سال و مقام ادبی در صف نان میایستی و با تاکسی به خانه میروی؟» سلطانی معتقد بود حال اهل هنر و قلم خوب نیست و تولد و مرگ انسانهای بزرگ سرآغاز تحولات مثبتی است. او نسبت به این مسئله ابراز امیدواری کرد که تحولات بزرگی در فرهنگ ما و در پیوند کرمانشاه و شهرهای دیگر ایجاد شود. سلطانی اینگونه به صحبتهایش پایان داد: «فرهنگ ما در حال مرگ است، چرا به دادش نمیرسید.»
مگر میشود اهل هنر و شعر بود و اشعار روز شاعران را خواند اما «سید کاظم هاشمی» و کتابفروشی همیشه ایستاده و پابرجای «نیما» را نشناخت. وارد کتابفروشی که شدم، روی صندلی گوشه مغازه، تمام آثار پرتو روی هم گذاشته شدهبود. گفتند از شهرهای دیگر تماس گرفتهاند و تقاضای کتابهای استاد پرتو را دارند. سید کاظم با همان مهربانی همیشگی و صدای دلنشیناش از پرتو گفت: «شعر و زندگی پرتو یکی بود، طوریکه با سنجش هر کدام میتوان دیگری را سنجید. او شخصی آزاده و بزرگ بود، درحالیکه که هیچوقت خودش را بالا نمیگرفت. شعر و شاعریاش ماندگار است چون در خاطره مردم جای گرفتهاست. پرتو سروِ بلندِ آزادی بود که اگر چه پرکشید اما تا همیشه خواهد ماند و میتوان از کلام، گفتار و زندگیاش به مضمون شعرهایش رسید. او و شعرش با طبیعت عجین بودند. وقتی اسم کتابش را کوچه باغیها گذاشت، با تکتک سنگهای کوچه باغیهای کرمانشاه آشنا بود.» سید کاظم خاطره تماس تلفنی هفته گذشتهاش با پرتو را بازگو کرد: «عاشق طبیعت بود، هفته گذشته که با او تلفنی صحبت کردم گفت وقتی که خانواده او را از خانه دخترش به منزل خودش بردهبودند از آنها خواسته بود که قبل از رسیدن به خانه، او را به کوچه باغیها ببرند، در حالیکه در شرایطی بود که نمیتوانست راه برود.»
کانون موسیقی کرمانشاه و گروه فرهنگی «دنگ پراو»، در سال ۱۳۹۴، ۲۷ اردیبهشت ماه را به نام روز «پرتو کرمانشاهی» نامگذاری کردند. «وحید نظری کرمانشاهی» موسس و مدیر کانون موسیقی کرمانشاه و گروه فرهنگی «دنگ پراو»، شروع این جریان فرهنگی را اینگونه تعریف کرد: «روز ۲۷ اردیبهشت عدهای از هنرمندان بااخلاق کرمانشاه دعوت شدند. برای این روز کمترین متنی تنظیم شد و استاد «عبدالله جواری» زحمت خوشنویسی آن را انجام داد. ما و همه اساتید هنر کرمانشاه همپیمان شدیم که این روز را روز پرتو و اندیشه او بدانیم تا بهانهای باشد که در یک مشارکت فرهنگی، آن لمپنیسمی که سعی دارد خود را به عنوان نماینده کرمانشاه نشان دهد به عقب رانده شود. ما در مقابل این هجمههای بیفرهنگی که کرمانشاه را نمایندگی میکنند؛ استاد پرتو را مانند بیرقی میبینیم که مانع از جلو رفتن این جریانها میشود. نوری که تاریکی ها را به عقب میراند.»
او همچنین در خصوص هدف از نامگذاری این روز و گرامیداشت آن گفت: «نامگذاری این روز با چند هدف انجام شد. استاد پرتو در نقطهای ایستاده است که تمامی جریانها از چپِ رادیکال گرفته تا راست سنتی، او را میستایند و قبولش دارند. استاد پرتو نقطه ثقلی برای ادبیات کرمانشاه است و در جایی ایستاده که همه جریانهای فرهنگی از کرد تا فارس او را تأیید میکنند. او نقطه اشتراک و نزدیکی همه جریانات فرهنگی به حساب میآید و ما را چند قدم به هم نزدیکتر میکند، از تاجیکستان تا آرارات و همینطور از لحاظ اندیشه و شخصیت الگویی کاملاً برجسته است. یعنی شعرش با زندگیاش خوانایی کامل داشت و بهشدت درونگرا و غیرشعاری میسرود و زندگی میکرد. این خصیصههای مهم برای انتخاب یک روز به نام استاد پرتو نقش بسیاری داشت.»
روز «پرتو کرمانشاهی» در جایی ثبت رسمی نشده است. چراکه نظری و جامعه فرهنگی اعتقادشان بر این بودهاست که «ما» رسمی هستیم و آنهایی که ثبتکننده تقویمها هستند؛ افرادیاند که باید در خدمت این اندیشه و فرهنگ باشند و آنها هم هیچوقت یک قدم جلو نگذاشتند که بخواهندکاری انجام دهند.
گروه فرهنگی دنگ پراو، در سال اول نشستی حضوری برگزار کرد و ۲۷ اردیبهشت ماه به نام روز استاد پرتو نامگذاری شد. سال دوم ویژهنامههایی را با یادداشتهایی از مشاهیر ادبی و هنری کرمانشاه و ایران از جمله «شهرام ناظری»، «کیخسرو پورناظری»، «علیاکبر مرادی» و … توسط این گروه به میزبانی نشریهای به نام شهر من به چاپ رسید. سال سوم مستندهایی در خصوص استاد پرتو و سال چهارم مجموعه دکلمههایش را به همراه هشتاد قطعه پالایششده از دکلمهها تولید کرد. این گروه در ادامه سال پنجم، ششم و هفتم به صورت مجازی ویدیوها و یادداشتهایی را از بزگان عرصه هنر تهیه و در صفحه اینستایی با نام استاد پرتو بارگذاری کردند.
«حمیدرضا نعیمی» درامنویس، کارگردان و مدرس تئاتر کرمانشاهی، استاد پرتو را مردی از جنسِ باران دانست و در مورد او گفت: «چه دشوار است از رفتنِ شاعری گفتن که همه عمر برای ماندن نوشت و دشوارتر آنکه گفتنیها را او گفته است و قلم دیگر میلِ رقصیدن ندارد. پرتو فقط یک نام نبود؛ پرتو اعتبارِ قوم و قبیلهای است که ریشه در اساطیر دارد و چه دشوار است از او گفتن. او که با روحِ دمیده در جوهرِ قلمِ خویش، انسان را خدایگونه میخواست.» نعیمی به بیت
شمع من مستانه میرقصی در آغوش نسیم/ باش تا از روزنی سر بر کند سودای هیچ
اشاره کرد و گفت: « از منظرِ او، هستی و انسان را نظاره کردن چه زیباست. شاعرِ سوختهدل، خوب میدانست با دلهای پریش و تنها از چه سخن بگوید، و از کجا. هیچگاه به مشتاقانِ کلاماش نشانی غلط نداد، هر مسیر و خانهای که گفت پناهگاهی بود برای سینهسوختهگانِ زخمیِ انتهای شب.»
به عقیده نعیمی پرتو آنچه را که میگفت، خود زیسته بود و با اشاره به شعر
ای قطرههای باران، ای جویبار آرام/ ای رودهای سرکش، وی بحرِ بیکرانه
سرگشته و ملولم در دشت خاطر خویش/ آیا شما ندارید زآن بینشان نشانه؟
به شرافت و آزادگی پرتو تا آخر عمر اشاره کرد و گفت: «در برابرِ هیچ قدرت و رسانهای سر خم نکرد؛ او آداب کُرنش را تنها در برابر و ساحت انسان میشناخت. این را میشد از تنپوشهای پاک اما سادهاش دید، یا از خانه پرمهر استیجاریاش. او شاعر طبقه فرودستِ جامعه بود، به دنیا آمد تا صدای ستمدیدهگانی باشد که توان فریاد و تظلمخواهی نداشتند و او حنجره رسای آنان شد.» او در پایان گفت: « پرتو، پرتو میماند تا ابدالآباد، اینچنین شد که شاعری محبوب قلبها شد و در روز مشایعت کالبد بیجانش، از شش گوشه سرزمین، مردمان در رثایش حماسه خواندند.»
«کوروش تیمورزاده» خواننده کرمانشاهی که ترانه معروف «ساقی»، سروده استاد پرتو را خواندهاست، هم خاموشی و هم سخنگفتن پرتو را آموزنده دانست و گفت: «به او میگفتند دانای خموش، با وجود سکوتش همه از او یاد میگرفتند. او در شعر شعار نمیداد و شعرش به مانند زندگی بود و برعکس. در میان شعرهایش میتوان او را پیدا کرد چون حتی صحبت کردن او شعر بود. میتوان گفت استاد پرتو یک فیلسوف شاعر بود و زاویه دیدش به دنیا با بسیاری از افراد فرق داشت. پرتو فقط شعر نمیگفت، موضوعاتش را از خود جامعه میگرفت، با تفکرات خودش پالایش میکرد و به خود جامعه پس میداد، در نتیجه با استقبال از طرف جامعه روبرو میشد. او هیچ وقت حرفی نزد که خارج از اعتقاداتش باشد.» تیمورزاده با اشاره به ابیات
بگذار بگویند که دیوانه و مستیم/ ما کوزه تهمت به سر خویش شکستیم
سروی به چمن نیست به آزادگی ما/ از دست شدیم آخر و از پا ننشستیم
جایی که حریفان نگشودند لب از بیم/ ماندیم و سرودیم و نمودیم که هستیم
ادامه داد: «پرتو به دور از هر مغلطهای بود و چون اشعارش صادقانه از دل بر میآمد، بر دل هم مینشست. پرتو به زبان کردی، فارسی و فارسی کرمانشاهی شعر گفته و در هرکدام به کمال رسیدهاست.» او ابیات
گفتم بیار جامی، گفتا هنوز خامی/ گفتم که پختهام کن، گفتا به فکر نامی/ گفتم گذشتم از نام، گفتا برو تمامی
را خواند و گفت: «استاد پرتو از نام گذشته بود و به فکر مادیات نبود. به هر چیزی نگاهی متفاوت داشت، از مردم انرژی میگرفت و به آنها پس میداد. اشعار او را سهل و ممتنع میدانستد، به همین دلیل او را سعدی میخواندند».
تیموزاده معتقد بود، شعر کردی را باید به تاریخ قبل و بعد از پرتو تقسیم کرد زیرا به دلیل اوزان متفاوت و متنوع او در شعر کردی، سیال بودن و استفاده از کلمات عامیانه، مردم با اشعار او احساس نزدیکی میکنند. او گفت: «پرتو عاشقانه شعر میگفت و هرگز نمیخواست کلمات را کنار هم بچیند تا قدرت ادبی خوش را نشان دهد. شعر از درونش به دلیل عشق به مردم و دید وسیعش جاری میشد و قافیه خبردار در مقابلش میایستاد. همانطور که سعدی در کتابهایش قدم میزند و میتوان حضورش را احساس کرد؛ موقع خواندن آثار پرتو با او همسخن و همسفر میشوی. او در اشعار خود پنهان است و با خواندن شعرهایشان میتوان او را دید. پرتو میگفت بهترین دانشگاه اجتماع است.»
«شهرام اقبالزاده» مترجم و نویسنده کرمانشاهی پرتو را از آن دست انسانهایی دانست که اگر هزارسال هم زندگی کنند، مردم از لحظه لحظه عمر پربارشان بهرهمند میشوند. او گفت: «استاد پرتو کرمانشاهی یکی از این بزرگان بود. کردبودن، خارج از مرکزبودن، فروتنی و هیاهوگریزیش، سبب شد که در سطح ملی، با وجود غزلهای فارسی زیبایش، شناخته نشود، جز در پرتو اجرای برخی آهنگهایش توسط همشهریان هنرمند کرمانشاهیمان مانند برادران پورناظری. اقبالزاده به ابیات
هوار مردمکه کس وی دیاره نمن/ امید چی له دهس و کار و قرار نمن
دل ای دل ای دل(پرتو) وفا وفای چته/ نگرده مینه آو، آو بزرگواره نمن
اشاره کرد و ادامه داد: «چند روز پیش از طریق دوست ارجمند و دانشورم دکتر پرویز دانیالی از سرودن آخرین شعر زندگی استاد یعنی «مرگ» او خبردار شدم که نوشته بود؛ پرتو پرواز کرد. پیکر پاک ستاره تابناک ادب پارسی و کردی در کوهپایههای زاگرس به خاک اهورایی کرمانشاه سپرده شد.»
«علیاکبر مرادی» در پیامی مشترک با کیهان کلهر و «محمدعلی چاوشی» شاعر و پژوهشگر کرمانشاهی نیز در سوگ پرتو کرمانشاهی گفتند: «غربت و غیبت قامت قلندروش آن شاعر زمانآگاه و سخنسالار بیهمتا بر زبر فرهنگ و ادب ایرانزمین در خاک خردخیز و خسروانی کرمانشاه غمی است بس بزرگ و اندوهی است سخت سترگ. آن نادره مرد هنرمند با رنج روح و فرسودن جان، در پرسه و پویهای ۷۰ ساله از عمر شریف ۹۰ ساله خود، توانست رنگینکمانی از گوهرگانههای درخشان شعر ناب را با دو زبان زیبای پارسی دری و کُردی پهلوی پدید آورد و برای نسلهای اکنون و آینده ایرانزمین به یادگار گذارد. بیهیچ تردید و گمان نام، یاد و آثار ماندگار آن پیر روشنضمیر چونان بیرقی بلند و بشکوه از فر و فروغ فرهنگ ایرانشهری کرمانشاه و کرمانشاهیان، بر بلندی ستیغ شانههای بیستون و طاقبستان در اهتزاز خواهد ماند و نسل به نسل بر حافظه تاریخی آیندگان آریابوم، پرفروغ و تابناک پرتو خواهد افکند. او فراتر از شاعران روزمره عصر میانمایگی، معمار و بنیانگذار نوعی غزل معیار زمانآگاه و روزآمد بر بنیاد و بستر فرهنگ هزاره شعر پارسی بود. در ذهن و زبان تابناک پرتو و سرودههای سعدیوار و صائبگون او، همیشه حق با عشق بود و در قاموس سرودههای آن قافلهسالار غزل، رویای رهایی، تمنای عدالت، آرمان آزادی، کرامت انسان و مهر ایران، نقشی کانونی داشت و از بسیاری بسامد برخوردار بود.»