عناوین منتخب » فرهنگ و هنر
کد خبر : 4939
شنبه - ۱۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۷

به مناسبت اولین سالمرگ «محسن حبیبی»؛ پدر شهرسازی مدرن ایران

خواب قصه‌گوی «قصه شهر»

شمسی رنجبر | «محسن حبیبی» در سال ۱۳۲۶ در کرمانشاه به دنیا آمد و تا پایان دبیرستان در این شهر بود. بعد از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۴۴ و قبولی در دانشکده هنرهای زیبا به تهران رفت. او در این دانشکده، رشته‌های معماری و همین‌طور شهرسازی را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد و برای ادامه تحصیل در مقطع دکترای شهرسازی، راهی پاریس شد. حبیبی توانست در سال ۱۳۶۰ پایان‌نامه خود را با عنوان «ترکیب شهری از شهر سنتی به شهر نوین» به اتمام برساند و در دانشگاه پاریس هشت از آن دفاع کند. او بعد از پایان تحصیلات دکترایش در پاریس، به تهران بازگشت و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. به پاس فعالیت‌ها، کیفیت کارها و دانش حبیبی، بسیاری از صاحب‌نظران به او لقب «پدر شهرسازی مدرن ایران» را دادند.

علاوه بر مقالات بسیار حبیبی در حوزه معماری و شهرسازی، از آثار مکتوب او می‌توان «مسکن حداقل» (۱۳۶۷)، «الگوی ساخت مسکن در شهرهای خوزستان» (۱۳۷۱)، «مسکن و معلولین» (۱۳۷۱)، «اصول و ضوابط طراحی منطقه» (۱۳۷۲)، «استخوان‌بندی شهر تهران» (۱۳۷۶)، «سرانه کاربری‌های شهری» (۱۳۷۸)، «مرمت شهری» (۱۳۸۱)، «اطلس کلانشهر تهران» (۱۳۸۴)، «قصه شهر، تهران، نماد شهر نوپرداز ایرانی ۱۲۹۹–۱۳۳۲» (۱۳۸۹)، «شرح جریان‌های فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر» (۱۳۸۹)، «از شار تا شهر (تحلیلی تاریخی از مفهوم شهر و سیمای کالبدی آن، تفکر و تأثر)» (۱۳۹۰)، «مکتب اصفهان، زبان طراحی شهری در شهرهای کهن» (۱۳۹۱)، «قصه شهر» (۱۳۹۲)، «خاطره شهر» (۱۳۹۴)، «میدان بهارستان، تجربه نووارگی در فضای شهری ایرانی» (۱۳۹۴)، «منطقه چیست؟» (ترجمه ۱۳۶۵)، «معماری بازسازی در فرانسه» (ترجمه ۱۳۶۶)، «فضای شهری و معلولین» (ترجمه ۱۳۶۷)، «شهرسازی: واقعیات و تخیلات» (ترجمه ۱۳۷۵) و «فناوری گنبد میراث فرهنگی» (ترجمه ۱۳۸۰) را نام برد. حبیبی به مدت چهار سال از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ مدیرگروه شهرسازی دانشگاه تهران، از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ سرپرست تحصیلات تکمیلی و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳ معاون آموزشی دانشکده هنرهای زیبا و همچنین از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸ رئیس این دانشکده بود که در سال ۱۳۸۱ از او به عنوان استاد نمونه دانشگاه تهران تجلیل شد.

«ناصر فکوهی»، انسان‌شناس، مترجم، نویسنده و استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران که با حبیبی در دانشگاه پاریس درس خوانده؛ درباره او گفته‌است: «سخنم را از دوستی با دکتر حبیبی از این «کشف» آغاز می‌کنم: از پاریس و از دانشگاه پاریس هشت که او نیز همچون من فارغ‌التحصیل آن بود، با یک نسل فاصله. وقتی او در ابتدای دهه۶۰، تحصیلات شهرسازی خود را در این دانشگاه تمام کرد و به ایران بازگشت؛ من تازه نخستین سال‌های تحصیل جامعه‌شناسی را در آنجا آغاز می‌کردم و سال‌ها بعد بود که در گفت‌وگوهایمان باهم، از آن سال‌های پاریس یاد می‌کردیم. با همه شادی‌ها، نوستالژی‌ها، اندوه‌ها و زندگی در زیباترین شهرهای جهان و این برای حبیبی که عاشق ایران بود و دوست داشت شهرهای کشورش به زیباترین شهرهای جهان تبدیل شوند و دست‌کم اندکی از شکوه و جلال کهن برخی از مکان‌هایشان را بازیابند؛ بسیار اهمیت داشت. در حقیقت «کشف» حبیبی برایم یک دهه بعد آغاز شد. زمانی که شروع به نوشتن رساله دکترایم در حوزه انسان‌شناسی سیاسی کردم. بخش بزرگی از این رساله به مفهوم شهر در مفهوم سیاسی‌اش آن گونه که می‌توان شهر ایران باستان را تعریف کرد؛ مربوط می‌شد. در جست‌وجوهایی که در منابع می‌کردم؛ به یک رساله کارشناسی برخوردم که سال‌ها پیش از آن، نوشته شده‌بود. رساله‌ای بی‌نظیر که جوانی دانشجو درباره شهرهای باستانی ایران تألیف کرده‌بود و حتی تصاویری از آن‌ها را به طراحی کشیده‌بود. برای نخستین بار با واژگانی چون «شهر هخامنشی»، «شهر ساسانی»، «شهر اسلامی»، «شهر سیاسی» و… برمی‌خوردم و چنان به هیجان آمده‌بودم که دوست داشتم زودتر به ایران بازگردم و جوانی را که حال حتما استادی مهم شده بود را ببینم. به خصوص که آثار دیگرش از جمله ترجمه بی‌نهایت جذابش را از فرانسواز شوآی با عنوان «شهرسازی: تخیلات و واقعیات» که دانشگاه تهران منتشر کرده‌بود را دنبال می‌کردم. آنجا بود که دریافتم حبیبی با کوله‌بار بزرگی از هوش و استعداد، دانش و حتی تجربه کار عملی و اجرایی به ویژه در زمینه مسکن، به پاریس آمده بود و بسیار زود به ایران بازگشت تا کار خود را به جدی‌ترین شکل و در سخت‌ترین شرایط تا پایان عمر پر‌ارزش و بی‌مانندش از سر بگیرد.»

حبیبی همچنین درکنار تدریس، مدیریت گروه و ریاست دانشکده و پردیس هنرهای زیبا، از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ به عنوان معاون تحقیقات مسکن، مرکز تحقیقات ساختمان مرکز، وزارت مسکن و شهرسازی، از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳ به عنوان مشاور رئیس مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۶ به عنوان عضو شورای علمی مرکز مطالعات معماری و شهرسازی، وزارت مسکن و شهرسازی، از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ به عنوان عضو شورای اجتماعی اقتصادی وزارت مسکن و شهرسازی، از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ به عنوان هیئت علمی سمینارهای توسعه مسکن وزارت مسکن و شهرسازی و به عنوان مشاور رئیس سازمان میراث فرهنگی کشور از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ و رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۳ فعالیت داشت.

حبیبی در ششم مهر ماه سال گذشته، به دلیل بیماری‌های قلبی و تنفسی درگذشت.

فکوهی بعد از مرگ حبیبی و در مقاله «شهر در غم استاد خویش» گفته است: «همیشه فکر می‌کردم دکتر حبیبی به عصری دیگر تعلق دارد؛ به پهنه‌ای متفاوت با آنچه ما می‌شناسیم. گویی در دیار خود غریبه‌ای بود ستم‌دیده، اما همان‌قدر مهربان که دوست‌داشتنی؛ غریبه‌ای متفاوت که همه تحسینش می‌کردند. دانش تخصصی‌اش را، مهربانی و فروتنی‌اش را، روحیه شاداب و همیشه امیدوارش را، وفاداری و عشق بی‌پایانش را به زیبایی و به‌ویژه همه زیبایی‌های معماری و فرهنگ ایران را. همیشه فکر می‌کردم چگونه می‌شد اگر به جای یک حبیبی، ما ده‌ها و صدها حبیبی داشتیم؟ چگونه چنین معجزه‌ای می‌توانست زندگی‌مان را نیز به گونه‌ای معجزه‌آسا تغییر دهد. فکر می‌کردم چگونه می‌توان در بدترین شرایط، درد کشید و لبخند زد، قلبی آکنده از اندوه داشت و ذره‌ای از بار آن را به دوش دیگری نگذاشت. همیشه فکر می‌کردم تا کسانی همچون محسن حبیبی هستند؛ «خوبی»، «عشق» و «زیبایی» در وجود انسان را نمی‌توان نفی کرد.»