دانشگاه » عناوین منتخب
کد خبر : 4683
یکشنبه - ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۰

در گفت‌وگوی عمومی استادان دانشگاه‌های استان بررسی شد

وضعیت فرهنگی دانشگاه رازی؛ انتقادها و پیشنهادها

نشست «وضعیت فرهنگی دانشگاه رازی؛ انتقادها و پیشنهادها» روز دوشنبه ۲۸ تیرماه سال جاری، با سخنرانی دکتر روح‌الله بهرامی (دانشیار علوم تاریخی) و دکتر جلیل کریمی (دانشیار گروه علوم اجتماعی) به‌صورت مجازی و با حضور اعضای محترم هیئت‌علمی دانشگاه‌های استان به همت معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی برگزار گردید.

دکتر کریمی

(عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی)

نخستین مفهومی که می‌خواهم به اشتراک بگذارم، مفهوم نقد است. نقد به‌طورکلی به معنای سنجش‌گری است. سخن از نقد در علوم اخیر با کانت آغاز شد که سه‌گانه نقد، یعنی نقد علم، نقد اخلاق و نقد هنر را مطرح کرد. در مورد این‌که خود نقد به چه صورت باید شکل بگیرد، به‌طورکلی می‌توانیم بگوییم، دو نوع نقد داریم: یکی نقد بیرونی که عموماً نفی‌کننده است و بیشتر در موضوعات سیاسی و اجتماعی شکل می‌گیرد، دوم، نقد درون‌ماندگار است. نقد درون‌ماندگار منطقی‌تر از نقد بیرونی است. نقد درونی براساس واقعیت‌ها یا مفروضات و ادعاهای خود آن متن به آن نگاه می‌کند نه از گفتمانی بیرون از متن یا بیرون از واقعیت. این نوع نقد، نقدی است که ما به آن احتیاج داریم و با کمال تأسف کم اتفاق می‌افتد. آسیب‌شناسی‌ای که ما انجام دادیم به نحوی در همین حوزه نقد درونی قرار می‌گیرد. ما به کمک روش‌های کیفی، که در جامعه‌شناسی بسیار رایج هستند، با اصحاب دانشگاه و اصحاب فرهنگی، از هیئت‌علمی گرفته تا رؤسای دانشکده‌ها یا دانشگاه، با حدود ۳۵ نفر گفت‌وگوهایی طولانی داشتیم و نتایجی که در اینجا بیان‌شده حاصل این گفت‌وگوها است.

درباره مفهوم فرهنگ هم به‌رغم تعابیر مختلف موجود، فعلاً منظور ما از فرهنگ همین شیوه زندگی است. ما بحث‌ها را مانند هر تحلیل جامعه‌شناسانه‌ای در سه سطح کلان و میانی و خُرد بررسی کردیم، این ازآن‌جهت مهم است که در همه بحث‌هایی که در مورد مقولات فرهنگی یا هر چیز دیگری انجام می‌گیرد، کارگزاران سطح خُرد یعنی افراد در مقام هیئت‌علمی و کارکنان، شرایط و عوامل سطوح میانی و کلان را مقصر می‌دانند و برعکس؛ یعنی سطح کلان اعم از جامعه و مردم و سیستم کلی حکمرانی و دانشگاه افراد سطح خرد را مقصر نارسایی‌ها برمی‌شمارند. اما حقیقت این است که میان این سطوح سه‌گانه وضعیتی دیالکتیکی وجود دارد. دیالکتیک این نیست که یک‌چیزی بر یک‌چیز دیگر تأثیر بگذارد و آن یکی هم مفعول صرف باشد. بلکه بدین معناست که هر چیزی، هر هستی‌ یا هر مفهومی، نقیض خود را در بطن خود دارد. بنابراین، در همه پدیده‌های اجتماعی چنین دیالکتیکی را می‌بینیم؛ چه در نظام آموزشی و چه در نظام فرهنگی؛ به سبب این خصلت دیالکتیکی، بسیاری از سیاست‌های اجتماعی و فرهنگی و آموزشی، ار جمله  «مهندسی فرهنگ»، ممکن است ناکام بماند و به نتیجه مورد نظر خود نرسد؛ از جمله به این دلیل که مهندسی فرهنگ نگاهی طبیعت‌گرایانه به مقولات اجتماعی است و این دیالکتیک را درک نمی‌کند.

ما در این تحلیل سه سطح را بررسی کردیم. سطح کلان که اجتماعی است، سطح میانی که دانشگاه است و سطح خُرد که کارکنان دانشگاه است، شامل هیئت‌علمی، کارمندان و دانشجویان که در اینجا تأکید بیشتر بر روی هیئت‌علمی است. از جمله آسیب‌هایی که در سطح کلان وجود دارد عبارتند از: فقدان جریان آزاد علم، سیاست‌زدگی، تقلیل‌گرایی فرهنگی، کمبود فضای مفرح و کمبود امکان شادی به معنای مطلق آن، ساختار فرهنگی نامناسب، غلبه دیدگاه پوزیتیویستی، غلبه دیدگاه پژوهش محور، غلبه دیدگاه تمرکزگرایی، فرهنگ علمی ناباور در بخش اجتماعی و غلبه ارزش‌های مادی. در سطح میانی ما شاهد نگاه اداری‌مآبانه به فرهنگ؛ بی‌توجهی به موضوعات یا اقتضائات علوم انسانی، فرهنگ غیرمشارکتی در درون دانشگاه خصوصاً در حوزه فرهنگ، رخوت جمعی، انتخاب مسئله‌دار مدیران، ضعف تعاملات و ارتباطات و عدم شفافیت هستیم. در سطح خُرد، با ضعف پایبندی به اخلاق علمی، که به هیئت ممیزه و کمیته‌های تخصصی، کمیسیون‌ها و… برمی‌گردد، ضعف در مشارکت، منفعت‌طلبی شخصی، ضعف سرمایه فرهنگی، ضعف تعلق سازمانی، نگرش مادی‌گرا، عدم تمایل به تغییر و فقدان مطالبه‌گری مواجه هستیم.

اینها مشکلاتی هستند که دو مقوله ساختار و عاملیت را به هم متصل می‌کنند. دیالکتیک بین این سه سطح ساختاری و کارگزاری باعث شده تا این خرده‌نظام فرهنگی و خود آن نظام فرهنگی کلی چندان دچار تغییر و تحول نشود. درواقع ما با یک مشکل درهم‌تنیده‌ای مواجه هستیم؛ ازیک‌طرف ساختارهایی وجود دارند که مانع کنشگری هستند و از ‌طرف دیگرکنشگرانی وجود دارند که به بهانه این ساختارها هر نوع رسالتی را از خودشان دور می‌کنند. نتیجه این دیالکتیک، وضعیتی است که ما در آن قرار داریم و چندان هم مثبت نیست.

دکتر بهرامی

(عضو هیئت علمی گروه علوم تاریخی)

وقتی‌که ما از نقد حرف می‌زنیم، همان‌طور که آقای دکتر کریمی به‌خوبی اشاره کردند، منظورمان سنجش است؛ یعنی مبنا و اصالتی را می‌خواهیم براساس معیارهایی مورد ارزیابی قرار دهیم. نقاد باید شأن و جایگاه نقادی داشته باشد و به ابزارها و مؤلفه‌هایی که نقد را امکان‌پذیر می‌کند و به نظر او می‌تواند اعتبار ببخشد، مسلط باشد. در حوزه فرهنگی به خاطر پیچیدگی خودش بایستی گفت که نقادی در حوزه فرهنگی، کار بسیار سختی است و شاید در بسیاری از موارد ورود به هر یک از عرصه‌های فرهنگی با نگاه انتقادانه عملاً به نتایج بسیار مطلوب و مورد توافقی منجر نشود.

در میان سه سطح کلان، میانی و خُرد، نقد معاونت فرهنگی دانشگاه در سطح خُرد قرار می‌گیرد. وقتی‌که مدیریت‌های فرهنگی و یا معاونت فرهنگی و یا خود رئیس دانشگاه تحت‌تأثیر مسائل سیاسی انتخاب می‌شوند طبیعی‌است که سیاست‌زدگی در عرصه فرهنگی دانشگاه هم حضور جدی داشته باشد. ازنظر بنده، دانشجو به‌عنوان مهم‌ترین محصولی که در این دانشگاه پرورش و تهذیب فرهنگی پیدا می‌کند و قدرت و پتانسیل فرهنگ و ارتقای تعالیم فرهنگ را کسب می‌کند؛ مهم‌ترین دلیل و دستمایه اساسی است که در اختیار دانشگاه قرار دارد. حال چه در سطوح مختلف و گروه‌های مختلف و ابعاد مختلفی که در دانشگاه کار فرهنگی می‌کند، چه در حوزه معاونت فرهنگی که در ادوار مختلف چهار سال یک دانشجو در اختیار معاونت فرهنگی است. از طرفی من برخلاف یکی از نتیجه‌گیری‌های دکتر کریمی که پرهیز از مهندسی فرهنگی است معتقدم فرهنگ هم خودش ساخته می‌شود و هم مهندسی می‌خواهد. فرهنگ را نمی‌شود بدون مدیریت، هندسه، برنامه‌ریزی، سنجش و نقد انجام داد. بنابراین من فکر می‌کنم سه ضلع یک مثلث یعنی دانشجو، کارمند و استاد، اضلاع این مثلث فرهنگی هستند که سازه و ملات فرهنگی دانشگاه را درون دانشگاه می‌سازند و این به درون جامعه و در نهادها و مؤسسات دیگر جامعه ما سرریز می‌شود. بنابراین مهم‌ترین رسالت حوزه فرهنگی دانشگاه تأمل در این سه ضلع و استفاده از قابلیت‌ها، دیدگاه‌ها، نظرات و قدرت عناصر و مؤلفه‌های این سه ضلع با همه تنوع فکری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی آن است.

بنده ضمن استفاده از تعریف جامعه‌شناسانه دکتر کریمی که فرهنگ را سبک زندگی مردم می‌داند، معتقدم که فرهنگ هم شکل است هم محتوا؛ اما در نهایت، غلبه با جوهره فرهنگ است. یعنی غلبه با معناهای موجود در زندگی، حیات، تمدن و ابعاد مختلف زندگی انسان در تمام سویه‌ها در هر شکلی و با هر اقتضائاتی است. لذا فرهنگ صرفاً سبک زندگی نیست بلکه معناهای درون آن است. من فرهنگ را ملات می‌دانم که همه اجزای هویت جامعه را به هم پیوند و ارتباط می‌دهد، بین آنها توازن ایجاد می‌کند و بین آنها نوعی تعادل‌بخشی، استواری و پیوند با یکدیگر ایجاد می‌کند.

دکتر مرتضو‌ی‌مهر

(عضو هیئت علمی گروه الهیات)

به‌عنوان مدیر برنامه‌ریزی فرهنگی، این فرهنگی که از آن دم می‌زنیم بالاخره چه فرهنگی است؟ یعنی مبنا در دانشگاه‌ها فرهنگ اسلامی است؟ یا فرهنگ اسلامی ایرانی؟ یا فقط فرهنگ ایرانی؟ یا فرهنگ غیر ایرانی و غیردینی؟ یا یک فرهنگ عقلانی؟ نوع فرهنگی که ما در دانشگاه دنبال می‌کنیم و وظیفه مسئولین قسمت‌های مختلف است کدام‌یک از این‌ها است؟

دکتر بهرامی

اسلام خود یک فرهنگ است و به‌عنوان یک دین فراگیری که در کشور ما وجود دارد، یک فرهنگی را ساخته است و جامعه ما فرهنگ اسلامی دارد. ما ایرانی هستیم، فرهنگ اسلامی نیامده است که فرهنگ ایرانی را نفی کند بلکه بسیاری از عادات و رسوم و مفاهیم عنصر ایرانی در فرهنگ اسلامی پذیرفته‌شده‌است. لذا جامعه ما هم فرهنگ ایرانی دارد و هم فرهنگ اسلامی و مسائل عقلانی و فرهنگی جهان را می‌پذیرد. ه با فرهنگ معناگرا و فرهنگ دینی است؛ بنابراین ویژگی‌ها، عناصر و مؤلفه‌های مختلفی در این فرهنگ درهم‌تنیده است.

دکتر منصوری (عضو هیئت علمی گروه الهیات)

مشکلات فرهنگی دانشگاه را می‌توان بین سه عنوان پیگیری کرد. یکی مشکلاتی که به ساختار فرهنگی و مدیریتی دانشگاه برمی‌گردد، دوم مشکلاتی که به افراد برمی‌گردد، سومین مشکل هم به تلقی خاصی برمی‌گردد که ما از فرهنگ داریم. به نظر من مشکل ما در ساختار فرهنگی دانشگاه این است که خودشان را مروجان و مأموران یک فرهنگ خاص می‌دانند، نه تحلیل‌گر آن چیزی که درواقع اتفاق می‌افتد و مسئله جامعه و دانشگاه است. نمی‌خواهم بگویم که مهندسی فرهنگی اشتباه است اما مهندسی فرهنگی دو معنا دارد: اول، گاهی شما منظورتان از مهندسی فرهنگی این است که می‌گویید من می‌آیم با وجوهی از فرهنگ که عقل عرفی و همگانی آن را مضر می‌داند، مبارزه می‌کنم و با آن چیزهایی که عقل عرفی و همگانی آن را به نفع جامعه می‎دانند، سعی می‌کنم آنها را ترویج دهم؛ اما معنای دوم مهندسی فرهنگی این است که قدرت و ساختار فرهنگی خودش را متولی ترویج و تسلط یک معنای خاص از فرهنگ بداند و در این ترویج اتفاقاً نگاه انحصارگرایانه داشته باشد. به نظر من این نوع نگاه درنهایت به نفع فرهنگ نیست. اما عامل دومی که متوجه فرهنگ و آسیب‌های فرهنگی می‌شود، مقام فردی است. ما دانشگاهیان مقام اخلاقی و وظیفه خودمان را آن‌طور که باید انجام نمی‌دهیم؛ یعنی به بهانه نبود امکانات، به بهانه بی‌فایده بودن کنشگری، حتی آنجایی که می‌توانیم مؤثر باشیم، گام برنمی‌داریم؛ یعنی به تعبیر بهتر، گویی شأن فرهیختگی دانشگاه و شأن فرهیختگی اساتید دیگر دیده نمی‌شود. عامل سوم، تلقی خاصی است که ما از معنای فرهنگ داریم. گاهی فرهنگ به دین تنزل داده می‌شود. یعنی معنای فرهنگ منحصر می‌شود در معنای دینداری؛ بنابراین هم برنامه‌ها به سمت برنامه‌ای می‌رود که مسئله دین است و هم انتظار فرهنگی از افراد همین است.

دکتر کریمی

خود همین عدم مشارکت یکی از آسیب‌هایی است که ما در پژوهش خود، از قول مصاحبه‌شونده‌ها، به آن رسیده‌ایم؛ این‌که کسی مشارکت نمی‌کند و مشارکت پایین است. مشارکت پایین نه فقط در حوزه فرهنگی بلکه در همه حوزه‌ها وجود دارد. در سطح نگرش هم همین مشکل را داریم. حالا می‌شود پرسید چرا مشارکت کنشگران اجتماعی در قلمرو فرهنگی پایین است؟ پاسخ اصلی را نباید در ذهن یا رفتار کنشگران دید، گرچه منش و ذهنیت فردی نیز در مرحله‌ای از تحلیل واقعاً حضورخواهد داشت و مهم نیز هست، اما در تحلیل کلان‌تر، این موضوع برمی‌گردد به زمینه‌های اجتماعی به‌طور عام، زمینه‌های فرهنگی، زمینه‌های حکمرانی، برنامه‌ریزی‌هایی که در مدارس، آموزش‌وپرورش و دانشگاه انجام می‌شود. البته این نکته را باید در نظر داشته باشیم، وقتی در تحلیل سطوح سه‌گانه را از هم جدا می‌کنیم، این تفکیک، امری تحلیلی است و در واقعیت چنین تفکیکی وجود ندارد. ما نباید تک‌بعدی و جزئی‌نگرانه به مقولات فرهنگی نگاه کنیم. یکی از تفاوت‌های تحلیل ما با برخی از دوستان حاضر این جلسه این است که ما به فرهنگ به‌عنوان «پدیدار» یا واقعیتی موجود و از منظر افراد یا کنشگران درگیر با آن و نه از یک موضوع انتزاعی یا آرمانی به فرهنگ نگاه کرده‌ایم اما آنان به فرهنگ در مقام ابزار می‌اندیشند. فرهنگ ابزار نیست. وقتی نگاهمان به فرهنگ ابزاری باشد، آن‌وقت نگاهمان تک‌بعدی می‌شود. نکته دیگر در بحث‌ها این بود که فرهنگ چه هست؟ آیا اسلامی است یا ایرانی؟ طبیعتاً فرهنگ ایرانی، فرهنگی ترکیبی است. یک اصطلاحی هست که می‌گوید فرهنگ یا هویت ایرانی «چهل‌تکه» است. همه این عناصر که اشاره شد ایرانی، اسلامی، عقلانی و به عبارتی غربی است. همه این عناصر در فرهنگ ما هست. گاهی اینها متناقض هستند؛ اما درعین‌حال ما چیزی به‌عنوان جوهر فرهنگ طبیعتاً از نگاه تحلیل علمی نخواهیم داشت. فرهنگ اگر دارای جوهر یا ذات باشد که دیگر راهی برای تغییر و تحول و تکامل نمی‌ماند. از داستان فرم و محتوا هم بگذریم که در این مجال اندک نمی‌گنجد و امیدوارم در گفتگویی دیگر به آن پرداخته شود.

دکتر تقی‌زاده (عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی)

مشکلات فرهنگی دانشگاه به نظرم قطعاً از مشکلات علمی و دانشجویی جدا نیست. متأسفانه ما نتوانسته‌ایم از نقدها و نظریه‌های فرهنگی خیلی استخراج کنیم. این معضل بزرگی است که من علتش را کم‌کاری و مسئولیت‌ناپذیری دانشجویان می‌دانم. دانشجویان ما به اندازه کافی مسئولیت نمی‌پذیرند و این مسئولیت‌ناپذیری یک مشکل فرهنگی بزرگ است. علت آن چیست؟ بخشی به دلیل بی‌ارتباطی یا کم‌ارتباطی استاد با دانشجو است. دانشجو رها شده‌است. در حالی‌ مهم‌ترین حوزه‌ای که ما می‌توانیم برای ارتقا فرهنگی کار کنیم، دانشجویان هستند. به نظر بنده مهندسی فرهنگی باید وجود داشته باشد. ما باید بتوانیم فرهنگ ایرانی اسلامی را مهندسی کنیم.

دکتر بیگ‌زاده (عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی)

همان‌طور که همگان می‌دانیم، انسان ابعاد و زوایای گوناگونی دارد و این نکته که آقای دکتر منصوری فرمودند، در دانشگاه باید نگاه تکثرگرایانه وجود داشته باشد قطعاً معطوف به انسان در ابعاد گوناگون است؛ بنابراین اگر ما می‌خواهیم در دانشگاه اثرگذاری فرهنگی داشته باشیم، اولاً معلم دانشگاه باید برای بیان دیدگاه‌هایش کاملاً آزاد باشد تا بتواند در این مسیری که دانشگاه کارخانه انسان‌سازی است گام بردارد. حضرت امام می‌فرماید که عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. ما اگر می‌خواهیم تعریفی از فرهنگ دانشگاهی داشته باشیم، دانشگاه باید تولیدکننده فرهنگ باشد. ما به لحاظ فرهنگی باهم مهربان نیستیم و باید به‌عنوان یک راهکار، اول باهم مهربان و صادق باشیم، حرف دلمان را بزنیم بدون اینکه دغدغه و نگرانی داشته باشیم، بعد برای این نگرانی و دغدغه‌ها می‌توانیم راهکار ارائه کنیم تا جامعه‌ای که نگاهش به دانشگاه است و والدینی که نگاهشان به دانشگاه است، بتوانند فرزندانشان را همان‌طور که سالم تحویل داده‌اند، سالم هم تحویل بگیرند.

دکتر کریمی

در تحلیل ما به ضعف ارتباطی اشاره شده است. وقتی می‌گوییم ضعف ارتباطی، این ضعف، همه این چیزهایی که در حوزه آموزش، در حوزه دانشجویی، در حوزه مدیریت و کارمندی، را شامل می‌شود. در اینجا نکته‌ای روش‌شناختی جود دارد و آن اینکه بخشی از تحلیل‌ها، گاهی از روی تواضع، در واقع آرزوهای ما است. اینها را نمی‌توان تحلیل نامید. من هم آرزو دارم که تعاملاتمان با همه خوب باشد و رو به تکامل باشد، همه اینها آرزوی من هم هست، اما در جایگاه تحلیل من نمی‌توانم از آرزوهای خودم سخن بگویم. در مقام مدیریت هم می‌توانم آرزوهای نظام اجتماعی خود را به نحو احسنت پیاده و اجرا بکنم. ولی در سطح تحلیل ما با آنچه اتفاق افتاده است، در ارتباط هستیم.  نقد ما هم براساس واقعیت‌های موجود است.

دکتر بهرامی

وقتی‌که ما از جوهره چیزی حرف می‌زنیم، منظور این نیست که آن جوهر نماد و نمودی ندارد. پدیدار فرهنگی هم نمودهای فرهنگی دارد و همان پدیدارها مسئله فرهنگ هستند. همه این پدیدارها هم در جست‌وجوی معنا و هدفی هستند و این معنا برای انسان، احساس رضایت و تعلق دارد. بحث اساسی فرهنگ، تعلق‌خاطر و احساس و معنایی است که انسان از نمود فرهنگی که در زندگی او پدیدار می‌شود جست‌وجو می‌کند. خود فرهنگ هم پذیرش همین نظریه‌های متفاوت است. مسئله دیگر که من تأکید کردم، مدل کار فرهنگی بود. یعنی اولویت‌های ما چیست؟ اگر ما در حوزه فرهنگی دانشگاه کار می‌کنیم، به این معنی نیست که ما به سطوح کلان یا میانی مسئله بی‌تفاوت باشیم. اتفاقاً باید با آگاهی از آن سطوح کلان و میانی ما کارهای فرهنگی‌ را سامان دهیم؛ اما باز همین مسئله تا زمانی که ما این سطوح خُرد را نکاویم، تا زمانی که داده‌ها و معضلات را مطالعه نکنیم به‌صورت دقیق، تئوری‌ها و نظریه‌ها نمی‌توانند تحقق معنایی پیدا کنند.

دکتر کریمی

تفکیک میان جوهر و نمود تکفیکی دقیق نیست. در واقع آنچه اسمش را نمود می‌گذاریم همان فرهنگ است. اگر برای فرهنگ جوهر یا ذاتی قائل باشیم، در آن صورت باید در همه زمان‌ها و مکان‌ها یکسان جلوه می‌کرد. اما می‌دانیم که در واقعیت تاریخی  چنین اتفاقی نیافتاده است. فرهنگ هم در مقام پدیدار، خود فی‌نفسه‌ در پی کمال یا تحول نیست، بلکه این میل انسان به تغییر و تحول است که باعث تغییر در فرم زندگی او، یا همان فرهنگ می‌شود. خود همین نکته که گفته شده که «خود فرهنگ هم پذیرش همین نظریه‌های متفاوت است»، به معنای این است که نمیتوان ذاتگرایانه به فرهنگ نگاه کرد.

و نکته پایانی این که انتظار داشتم که مطالب پیش‌نیاز این گفتگو، به ویژه خود یادداشت «تحلیل آسیب‌شناختی فرهنگی»، که همگی پیشتر در نامه فرهنگ منتشر شده‌اند، مطالعه شده باشند و در این جلسه سطح تحلیل و ارزیابی را کمی پیشتر ببریم، که مقدور نشد. اما به هر رو، همین گفتگوها هم می‌تواند نگاه ما به فرهنگ را در ساحت نظر و عمل تا حدی به چالش بکشد و احیاناً تغییر دهد.