به مناسبت سالگرد «رضا کرمرضایی»
کرمرضایی؛ مترجمی خادم صحنهها
شمسی رنجبر | «رضا کرمرضایی» بازیگر، نمایشنامهنویس، کارگردان و مترجم کرمانشاهی، ۱۵ مهر ماه ۱۳۱۶ در «سنقرآباد» شهرستان «هرسین» استان کرمانشاه به دنیا آمد و در ۱۴ فروردین ماه ۱۳۸۹ درگذشت. مادرش بعد از به دنیا آمدن او از دنیا رفت و پدرش چند سال بعد، در دفاع از یک روستا در مقابل راهزنان، با گلوله کشته شد. دایی رضا که راننده کامیون بود او را به تهران آورد و بزرگش کرد. او در دوران دبستان به کارهای مختلفی مشغول شد و علاقه داشت حرفههای متفاوتی را یاد بگیرد. از این حرفهها، تابلونویسی را به طور ویژه آموخت که در سالهای جوانی و دانشجویی، همین مهارت مانع از بیکاری او شد. در کنار این فعالیتها، علاقه به بازیگری زمانی در او به وجود آمد که صاحبخانهاش، بلیط تئاتری که دخترش در آن بازی میکرد را به او داد. کرمرضایی در آن تئاتر صحنهای دید که روی او تاثیر گذاشت و باعث شد به بازیگری علاقهمند شود.
او سرانجام در آزمون تئاتر ملی ایران در «جامعه باربد» پذیرفته شد و زیرنظر «رفیع حالتی» و تعدادی دیگر از استادان آن مرکز آموزش دید. صاحبنظران، حالتی را، هنرمندی ملیگرا و دارای نگاهی کلاسیک به تئاتر میدانستند و سبک و شیوه کاری و هنریاش را در مقابل «عبدالحسین نوشین» کارگردان بهنام آن زمان تئاتر در نظر میگرفتند که به هنر تئاتر، مدرنتر نگاه میکرد. کرمرضایی در خاطراتش نوشته است که حالتی، تئاتر را برای آنها آنقدر مقدس تعریف کرده بود که از همان سالهای جوانی حاضر نمیشدند در هر نقشی بازی کنند. کرمرضایی بعد از آموزشهای ابتدایی با قبولی در آزمون، به عنوان هنرجو وارد هنرستان هنرپیشگی شد. او در آنجا زیرنظر اساتیدی مانند «مهدی نامدار»، «علیاصغر گرمسیری»، «مهدی مصیری»، «مطیعالدوله حجازی»، «ابوالقاسم جنتیعطایی»، «معزالدیوان فکری» و … بازیگری را آموخت و هم زمان به عنوان کارمند در اداره موتوری ارتش استخدام شد. او همچنین بعد از مدتی برای تهیه پوستر به استخدام انجمن ایران-آمریکا درآمد. انجمن ایران-آمریکا در آن سالها در بیشتر رشتههای هنری فعالیت داشت و «شریف امامی» هم زمانی که سناتور بود ریاست افتخاری آنجا را بر عهده داشت.
اولین حضور کرمرضایی در سینما بسیار اتفاقی بود. «حسین امیرفضلی» تهیهکننده و کارگردان سینما، او را در خیابان دید و به او گفت نقش کوچکی در فیلم «برهنه خوشحال» که در استودیو دکتر «منصور کوشان» در حال فیلمبرداری است دارد و به او پیشنهاد بازی در این فیلم را داد. کرمرضایی هم تحت تاثیر آموزشهای حالتی قبول نکرد و قول داد دوستی را برای بازی در این نقش پیدا کند و خودش هم به لوکیشن فیلمبرداری بیاید اما دوست کرمرضایی سر قرار حاضر نشد. امیرفضلی از او خواست که خودش نقش را بازی کند اما کرمرضایی مجدداً مخالفت کرد و یکی دیگر از اعضای گروه را پیشنهاد داد. زمانی که کرمرضایی برای آن عضو، نقش را بازی میکرد و برایش توضیح میداد؛ مخفیانه از او فیلم گرفتند و همان را در نسخه اصلی استفاده کردند. کرمرضایی بعد از اکران فیلم، وقتی عکس خودش را در سر در سینماها دید؛ دیگر کار از کار گذشته بود و این نقطه شروع بازیاش در سینما شد.
بعد از اینها کرمرضایی برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. حضور در آلمان و فعالیت به عنوان دانشجو او را بیشتر از قبل با آثار برشت آشنا کرد و علاقهمند به برشت و تئاتر او شد. او بهار سال ۱۳۵۷ در روزنامه «آیندگان» گفته است: «اگر غم نان بگذارد من کل آثاری را که برتولت برشت به لهجه باواریایی نوشته آماده چاپ کردهام. اگر سینمای ایران میگذاشت من نه بازیگر بودم و نه کارگردان، مترجمی بودم خادم صحنهها، بازیگری بودم با بدنی جنگاور و کارگردانی بودم صحنهشناس و کارآمد». او در آلمان زبان آلمانی آموخت و مدتی هم در استودیو «باواریا فیلم» در کنار «ایرج زهری» و «اسماعیل شنگله» کار کرد و بعد به ایران بازگشت. او بعد از بازگشت به ایران برای استخدام در تلویزیون اقدام کرد اما هربار به او اجازه ملاقات با رئیس تلویزیون را نمیدادند. سرانجام بعد از ملاقات با رئیس تلویزیون و مشاجره با او، استخدامش در تلویزیون منتفی شد. بعد از آن به کارهای مختلفی مشغول شد که یکی از آنها ترجمه نمایشنامه «تشنگی و گشنگی» بود که همزمان توسط «جلال آلاحمد» هم ترجمه شده بود و طبق گفته کرمرضایی، جلال از انتشار ترجمه او جلوگیری کرد.
بعد از مدتی برای رفع بیکاری به کاخ جوانان غرب که مشابه فرهنگسراهای امروزی بود رفت و در آنجا مشاور هنری شد. کاخهای جوانان زیر نظر شهرداری اداره میشد و «نیکپی» شهردار وقت، ریاست این کاخها را به عهده داشت. کرمرضایی در سال ۱۳۴۷ به استخدام اداره تئاتر درآمد و با حضور در جشن هنر شیراز، متوجه شد «عباس جوانمرد» تصمیم دارد خانه نمایش را تأسیس کند. کرمرضایی در تأسیس خانه نمایش با جوانمرد همراه شد و با گروه خود اولین نمایش را، در آن مکان به روی صحنه برد اما بعد از مدتی با دسیسههایی که برایش درست کردند؛ او را از اداره تئاتر اخراج کردند.
کرمرضایی چند سال بعد در فیلم «کندو» بازی کرد و موفق شد برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره «سپاس» دریافت کند. بعد از پیروزی انقلاب، اولین نمایش را با اقتباس آزادی از نمایشنامه «شاه میمیرد» نوشته «اوژن یونسکو» روی صحنه برد و مدتی بعد از آن، تئاتر «نطفه شوم» را با موضوع درگیری فلسطین و رژیم صهیونیستی روی صحنه برد که توسط رئیس وقت مجلس «هاشمی رفسنجانی» مورد تعریف قرار گرفت.
بازی در نمایشهای «بازرس» به کارگردانی«عزتالله انتظامی»، «تجاوزگران» به کارگردانی«ایرج راد»، «بنگاه تئاترال» به کارگردانی«علی نصیریان»، «اسکوربال» به کارگردانی «مصطفی والی» و… از جمله آثارنمایشی او هستند.
کرمرضایی از مجموع ۵۹ فیلم موجود در کارنامهاش، ۴۶ اثر در سینما و ۱۳ اثر در تلویزیون دارد. از کارهای سینمایی او میتوان فیلمهای «ملودی»، «سالاد فصل»، «فصل پنجم»، «آقای شانس»، «در کمال خونسردی»، «دیوانهوار»، «نیش»، «سهراب تا سهراب (قطب مخوف)»، «رابطه پنهانی»، «از بلور خون»، «نرگس»، «آواز تهران»، «ایلیا، نقاش جوان»، «دندان طلا»، «راندهشده»، «آخرین لحظه»، «شاخههای بید»، «گرفتار»، «محکومین» و … را نام برد و همچنین سریالهای تلویزیونی «معصومیت از دست رفته»، «کارآگاه شمسی و دستیارش مادام»، «رستوران خانوادگی»، «مسافر ری»، «داستان یک شهر» (سری دوم)، مجموعه تلویزیونی «تئاتر ملل»، «پسران عاقل۲»، «تهران ۱۱- ۵۹۵ ج ۴۸»، «دلیران خلیج فارس۳»، «فروشگاه»، «ببخشید»، «بیبییون»، «سرزمین من و نقابداران»، «امام علی»، «سربداران» و… را در کارنامه خود دارد.
از تألیفات کرمرضایی میتوان به کتابهای «عیار و دو فیلمنامه دیگر» نشر قطره، «همه دوستان من» (زندگی رضا کرمرضایی و خاطراتش از نقشآفرینان خاطرهانگیز) نشر ققنوس، «مجموعه آثار نمایشی کرم رضایی» (ده نمایشنامه) نشر قطره اشاره کرد و ترجمه کتابهای «ارباب یونیتلا و نوکرش ماتی»، «توراندخت یا کنگره پاک شوران»، «دانسن و قیمت آهن چنده؟»، «جرقهای در ظلمت و هوراتیها و کوریاتیها» (دو نمایشنامه تکپردهای) از «برتولت برشت»، کتابهای «شخص سوم» (نمایشنامهای مردمی در سه پرده) و «کلبه والدین» (نمایشنامهای مردمی در سه پرده) از «فرانتس کساور کروتس»، کتابهای «تشنگی و گشنگی» (نمایشنامه در سه قسمت) و «مستاجر جدید» (نمایش در یک پرده) از «اوژن یونسکو»، «رویای آمریکایی» از «ادوارد آلبی»، «فیزیکدانها» از «فریدریش دورنمات» و … از دیگر فعالیتهای اوست.
عزتالله انتظامی که تجربه همکاری با کرمرضایی را در گروه تئاتر ملی و چندین نمایش داشت؛ در مورد او گفته است: «رضا کرمرضایی به زبان آلمانی تسلط کامل داشت و چندین نمایشنامه را ترجمه کرد. او در نمایش «بازرس» به کارگردانی بنده ایفای نقش کرد که تجربه همکاری با کرمرضایی برای من فوقالعاده بود».
«ایرج راد» نیز بعد از مرگ کرمرضایی درباره او گفته است: «من کرمرضایی را نزدیک به ۴۰ سال است که میشناسم. او دو ویژگی منحصر به فرد داشت: در کار و زندگی بسیار منضبط و اخلاقگرا بود. همینطور او بسیار گزیده کار بود و سعی میکرد آثار فاخر را اجرا و کارگردانی کند. او یکی از شایستهترین انسانهای تئاتر ایران بود».
کرمرضایی در کتابش با عنوان «همه دوستان من»، نوشته است: «در نوجوانی، وقتی از سختیهای زمانه گله میکردیم، در مواجهه با نامرادیها و ناکامیها غر میزدیم و از روزگار کجمدار شکایت داشتیم، بزرگان میگفتند: برو خدا رو شکر کن که چهارستون بدنت سالمه. با خودمان میگفتیم سلامتی که نان و آب نمیشود! حالا که یک ستون بدنم ناتوان شده است و قادر به راهرفتن نیستم، میفهمم که سلامتی نه تنها نان و آب میشود، بلکه بسیار فراتر از آن، کلید درهای بسته، مشکلگشای دشواریها، راز پیروزیها و جواب معماها است».
کرمرضایی صبح روز ۱۴ فروردین ۱۳۸۹ بعد یک دوره بیماری، بر اثر ایست قلبی در بیمارستان «مهر» تهران، در سن ۷۲ سالگی درگذشت.