تیتر یک » جامعه‌شناسی » مقالات و یادداشت‌ها
کد خبر : 3558
یکشنبه - ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۱

تأملی درباب خشونت در کرمانشاه

دیالکتیک آبرو (هُمالی) و منزلت

خشونت رفتاری است که باعث مجروح‌شدن و ناراحتی فردی یا خسارت مالی می‌شود. خشونت طیف وسیعی از اعمال و گونه‌هایی نظیر تجاوز به عنف، قتل، خشونت خانگی، ضرب‌و‌جرح، نزاع دسته‌جمعی و خشونت علیه خود یا همان خودکشی را در برمی‌گیرد. رویکردها و نظریات مختلفی به تبیین این رفتار پرداخته‌اند. بافت اجتماعی فرهنگی و مناسبات اقتصادی و اجتماعی هر منطقه‌، با سازوکاری خاص در بروز آن نقش دارد. در کرمانشاه نیز تبیین خشونت نیازمند تحلیل متناسب با زمینه اجتماعی است. به‌نظر می‌رسد برای فهم نزدیک به واقعیت این پدیده، توصیف ساختارهای اجتماعی سنتی و مناسبات نوین اجتناب‌ناپذیر است. ساختار اجتماعی ایالات کرمانشاهان، ایلام، لرستان، بختیاری و بویراحمد برای چندین سده ایلی بوده و کماکان موثرترین عامل است. این ساختار از ایلات و طوایف پراکنده‌ای تشکیل شده‌اند که در کنار هم و به‌طور قطاعی، سده‌ها در کنار هم زیست مسالمت‌آمیزی داشته‌اند. منازعات آن‌ها به هیچ‌وجه غالب نبوده است. در درون این ساختارها، مفهوم «آبرو» نقش موثری داشته است که در زبان محلی بدان «هُمالی» یا «هومالی» می‌گویند. هُمالی خصیصه‌ای جمعی است که از مجموعه‌ای از مفاهیم مانند یاریگریِ درون‌گروهی، غیرت، آبرو، رقابت و جمع‌گرایی تشکیل شده است. هُمالی افراد را وامی‌داشت که به‌یکدیگر کمک کنند و اجازه ندهند که اعضایِ خانواده، هوز، طایفه یا ایل در وضعیت رقت‌باری قرار گیرند. همالی رقابت‌جو بود اما رقابتی در زمان حال و در راستای نگهداشت سنت‌ها و داشته‌های نیاکان به همراه پاسداری و پاسداشت هر آن چیزی که به روح جمعی تعلق داشت. در این نوع نگاه، چشم‌انداز آینده‌نگرانه و پیشرفت به معنای امروز وجود نداشت. افرادی که در این راستا حرکت نمی‌کردند بی‌هُمال شناخته می‌شدند که معنای آن بی‌غیرت، بی‌تفاوت، کم‌توان بود که سرانجام این افراد از مناسبات اجتماعی حذف و مایه سرشکستگی روح جمعی (که در تیره، هوز و بنه‌مال متجلی بود) می‌شدند.

در سده اخیر با تغییر شیوه‌های تولید (منسوخ‌شدن کوچروی و از‌بین‌رفتن نظام ارباب-رعیتی و جایگزین‌شدن اقتصاد نفت)، ساختارهای سنتی دچار مشکل شدند و کارکرد خود را در بخش‌های خاصی مانند یاریگری، حمایت‌گریِ اقتصادی از دست دادند. آن‌ها توان و امکان این کار را ندارند؛ چون اشتغال و دستیابی به منابع و شیوه معیشت از دست خانواده و خویشاوندی خارج شد. اما مفهوم هُمالی کماکان به زیست خود ادامه داد. البته در تغییر شیوه‌های تولید با اینکه زیرساخت‌ها مانند مناسبات تولیدی تغییر می‌کنند اما روساخت‌ها تا دهه‌ها و سده‌ها باقی می‌مانند.

نکته ماجرا در همین جاست که در دنیای فعلی تفاوت زندگی افراد بسیار زیاد است و آن‌ها به لحاظ میزان دسترسی به امکانات، برابر نیستند. برخی از افراد از طریق تحصیلات تحرک اجتماعی بالایی داشتند، برخی در کسب‌و‌کار موفق شدند، برخی در تغییرات اقتصادی ثروتمند شدند، برخی در مشاغل دولتی مشغول به کار شدند اما برخی در دسترسی نیز ناکام ماندند. آن‌ها امکانات و سرمایه اجتماعی نوین ندارند تا بتوانند براساس آن موفق شوند. در واقع نه ساختارهای سنتی به آنها کمک می‌کند و نه ساختارهای مدرن، اما درباب میزان موفقیت یا شکست بر اساس روساخت سنتی ( که هُمالی بخشی از آن است) قضاوت می‌شوند. شکست فرد در هر زمینه‌ای تاوان جمعی دارد. او با شکست خود فقط در سرنوشت خود کوتاهی نکرده است بلکه آبروی جمع را به‌خطر انداخته است. قابل ذکر است که مواجه روح جمعی با انواع شکست‌ها به یک شیوه نیست. به شکست شغلی به‌دلیل پربسامدبودن آن با مسامحه بیشتری نگریسته می‌شود. اما مشکلات ناموسی و شکست در نزاع دسته‌جمعی و مواردی از این قبیل کمتر بخشیده می‌شوند و فشاری که بر فرد وارد می‌شود او را به کنشی تلافی‌جویانه وامی‌دارد که به‌دنبال رضایت روح جمعی و تبرئه فرد است و نه اجرای قانون.

در دنیای مدرن فرد در درون سنت آبرو (هُمالی) قرار ندارد و بیشتر دنبال «منزلت» است که از طریق شغل، عضویت در باشگاه‌ها، گروه‌ها و مکان‌های آموزشی اکتساب می‌شود. مفهوم موفقیت نیز امری فردی و طرحی رو به جلو برای دستیابی به مشاغل و جایگاه‌هاست و کمتر گذشته‌نگر و میراث‌دار است. بنابراین افراد مخیرند هر نوع آتیه‌ای را برای خود متصور شوند و برای آن تلاش کنند. شکست فرد در بدترین حالت سبب ناراحتی فرد یا لغو عضویت و عدم دستیابی به موقعیت خاصی است. اما به معنای بن‌بست نیست و فشار جمعی فرد را وادار به کاری نمی‌‌کند. او برای دسترسی به جایگاه‌ها و عضویت‌های جدید می‌جنگد. چنانچه درزمینه ناموسی یا حقوقی با ناکامی مواجه شود روح جمعی آزرده نمی‌شود و فشاری نیز برای انتقام را تجربه نمی‌کند.

به‌نظرم می‌رسد که بخشی از خشونت موجود در سطح شهر ناشی از این شرایط است. نزاع دسته‌جمعی، برخی قتل‌ها و خودکشی در این فضا قابل درک و فهم هستند. به میزانی که دسترسی به فرصت‌ها برابرتر گردد؛ آبرو (هُمالی) فشار کمتری بر افراد وارد می‌کند. میزان زیاد بیکاری و تعداد زیاد محلات حاشیه‌نشین در کرمانشاه، زمینه مناسبی را برای ناکامی و شکست افراد به‌وجود آورده است. شکستی که فردی تلقی نمی‌شود و امری منزلتی نیست بلکه به نحوی تراژیک جمعی است و فرد باید پاسخگوی روح جمعیِ مقایسه‌گر، میراث‌دار و انتقام‌جو باشد.