عناوین منتخب » یاد خوبان
کد خبر : 2684
دوشنبه - ۲۱ مهر ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۳

بازنشر گفتگویی با «نظام‌الدین آل‌آقا» به منسبت درگذشتش

اگر بارها بمیرم و زنده شوم؛ می‌خواهم معلم بمانم

دکتر سید امیرحسین بنی‌اشراف | «نظام‌الدین آل‌آقا» را همه را می‌شناسیم، نامش با کرمانشاه پیوند خورده و چهره‌ای نوستالژیک است. او را معلم کرمانشاه می‌دانند و به این معروف است که همیشه، اول سلام می‌کند. او از نوادگان «آیت‌اله وحید بهبهانی آل‌آقا» است که با ۱۴ واسطه به «شیخ مفید» می‌رسد. در سال ۱۳۰۷ متولد شد، معلمی را از سال ۱۳۲۹ آغاز کرد و به گفته خودش در بیش از ۶۰ سال معلمی، ۶۰ هزار دانش‌آموز را تربیت کرده است. از او ۲۳ وقف، از جمله منزل مسکونی‎اش به یادگار مانده است. او هیچ‌گاه ازدواج نکرد تا چنانچه می‌گوید از مادر نگاهداری کند. سال ۹۱ با او در کتابخانه و دارالقرآن آل‌آقا که مردم آن‌جا را به نام آرامگاه می‌شناسند قرار گذاشتم. با او در زیارتگاه چرخی زدیم، درخت پیر ۲۰۰ ساله، آرامگاه خاندان آل‌آقا، کتابخانه و ساختمان تاریخی را نشانم داد و با هم به گفتگو نشستیم. او در ۱۷ مهر سال ۱۳۹۹ دار فانی را وداع گفت.

 پس از ۶۰ سال معلمی حالا چه احساسی دارید؟

سال ۲۹ که استخدام آموزش‌وپرورش شدیم، مشاغل زیادی برایمان وجود داشت ولی من معلمی را دوست داشتم. افتخار می‌کردم که بتوانم معلم کوچکی برای این شهر باشم و از این جهت خدا را شاکرم. الان ۶۱ سال است که در مدرسه مشغول ارشاد بچه‌ها هستم. در این ۶۱ سال حدود شصت‌هزار دانش‌آموز دختر و پسر دانش‌آموز را راهنمایی و تدریس کرده‌ام. الان بسیاری از آن‌ها در مناصب بالا هستند. دو تا از آن‌ها در حد وزارت هستند. هفت نفر از آن‎ها استاندارند. ۲۲ نفر از دانش‌آموزانم فرماندارند. ۸ نفر به درجه پرفسوری رسیده‌اند و در دانشگاه تدریس می‌کنند، به علاوه بسیاری افسران ارتش، دکترها و مهندس‌ها، معلم‌ها و شاگردان عزیزی که به درجه شهادت رسیده‌اند.

–  چه دروسی را تدریس کرده‌اید؟

تحصیلاتم در علوم دینی بوده است و علوم دینی تدریس می‌کرده‌ام. روی اصول خانوادگی، دانشکده حقوق را برای مطالعه تعلیمات دینی انتخاب کردم. خدا را شکر، من به این مفتخرم که عمرم در میان بچه‌ها گذشته است. اگر ۱۰۰ سال بمیرم و زنده شوم و بگویند چه شغلی را می‌خواهی می‌گویم هنوز هم معلمی.

 چرا نام خانوادگی آل‌آقا برای شما انتخاب شده است؟

آل به معنی طایفه است و آقا به این دلیل انتخاب شده است که جد ما آیت‌اله وحید بهبهانی است که پسرش در کرمانشاه مشغول ارشاد مذهبی و ملقب به «آقا» بوده. در کرمانشاه وقتی می‌خواستند برای فاتحه بیایند می‌گفتند برویم سر قبر آقا. از این جهت وقتی خواستیم شناسنامه بگیریم، آل‌آقا را انتخاب کردیم منتها چون تعدادمان زیاد است به این صورت شد: آل‌آقا، امامی آل‌آقا، رحیمی آل‌آقا، شیخ‌الاسلامی آل‌آقا، اعلمی آل‌آقا، کریمی آل‌آقا و…. به این صورت که برای اینکه شناسنامه‌ها شناسه‌ای پیدا کنند نام جدشان را در آن برده‌اند، آن‌ها هم که امامی آل‌آقا بوده‌اند جدشان امام‌جمعه بوده.

 درباره جدتان وحید بهبهانی بگویید.

وحید بهبهانی کسی است که اگر نبود شیعه نبود. هر بار که اسلام داشته تضعیف می‌شده و کمرنگ شود یک نفر قیام کرده. این ۱۰۰ سال را رأس مئه می‌گویند. ۱۰۰ سال اول امام محمدباقر قیام کرده. ۱۰۰ سال بعد حضرت علی‌ابن موسی‌الرضا قیام کرده. بعد شیخ کلینی، بعد علامه حلی، بعد شیخ شهرآشوب، بعد شیخ مفید، بعد علامه مجلسی و… تا در مته ۱۲ نوبت وحید بهبهانی می‌شود. این بار هم در حوزه علمیه کربلای معلی یک عده‌ای می‌خواسته‌اند تحریفی ایجاد کنند. وحید بهبهانی در کربلا قیام و با علمای اخباری بحث می‌کند و موفق می‌شود آن‌ها را قانع کند. می‌گویند: «البهبهانی معلم‌البشر مجددالمذهب فی‌الثانی‌العشر.» ایشان در کربلای معلی در جوار شهدای کربلا مدفون است. اهالی کرمانشاه از محضر ایشان می‌خواهند یک عالم ربانی برای ارشاد ایشان اعزام کنند. آقا وحید بهبهانی، «محمدعلی بهبهانی» را به کرمانشاه می‌فرستد. این مرد بزرگ، به همراه چهار پسر مجتهدش مشغول ارشاد می‌شوند. یکی از آن‌ها به تهران می‌روند و خاندان آل‌آقای تهران را به وجود می‌آورند و یکی به نهاوند می‌روند.

 شما از خانواده‌ای روحانی بوده‌اید. چرا شما روحانی نشدید؟

معلم که کمتر از روحانی نیست. معلم شدن تقوا و لیاقت می‌خواهد که در وجود من نبود. افتخار می‌کنم که معلم هستم. معلم را در ردیف انبیاء آورده‌اند.

 شما معروفید به اینکه، به نسبت هم‌سن‌وسال‌هایتان خیلی سرحالید.

باید همین‌طور باشد. وقتی شاگردانم را می‌بینم که به جامعه خدمت می‌کنند خوشحالم و استرسم کمتر است. البته فکر می‌کنم جزئی عبادتی که می‌کنم و لطفی که خدا به من داشته است، در سلامتم نقش داشته. در جوانی‌ام برنامه ورزشی داشتم. فوتبال بازی می‌کردم. الان هم به جای فوتبال پیاده‌روی دارم؛ روزی شش، هفت کیلومتر. دکترها هم سرّ موضوع را در همین می‌دانند. کم اتفاق می‌افتد سوار ماشین شوم، مگر اینکه کار فوری داشته باشم.

 از منزلتان در ۲۲ بهمن تا اینجا پیاده می‌آیید؟

بله همیشه پیاده‌روی را جلوتر از ماشین می‌دانم مگر اینکه کار ضروری داشته باشم. عموماً هم دوستان و رفقا سوارم می‌کنند و تاکسی نمی‌گیرم. شاگردهای عزیزم در حین پیاده‌روی ماشین را نگه می‌دارند اگر جایی بخواهم بروم با آن‌ها می‌روم.

–  در مواجهه با دیگران همیشه پیش‌سلام هستید.

افتخار دارم که نگذاشته‌ام شاگردانم زودتر به من سلام کنند. سلام، سلامتی است و خیلی ثواب دارد. در دستورات مذهبی‌مان هم هست. برای آنکه مشوق شاگردان مدرسه باشم، همیشه خودم پیش‌سلامم.

–  چرا هیچ‌گاه ازدواج نکردید؟

مادرم مدت‌ها بستری و مریض بود. برای راحتی مادر عزیزم این افتخار هیچ‌گاه نصیبم نشد. افتخار می‌کردم پرستار کوچکی برای مادرم باشم. من ناچار به این انتخاب بودم؛ جوانان عزیز باید اگر وضعیت مالی ایجاب می‌کند این سفارش پیامبر را اجرا کنند.

 تا به حال وارد سیاست نشده‌اید؟

تا آنجا که به یاد دارم در کنار سیاست بوده‌ام ولی وارد سیاست نشده‌ام. معتقد بودم اگر بچه‌ها را برای فهمیده شدن راهنمایی کنم می‌توانم در سیاست شریک باشم.

–  کرمانشاه قدیم با کرمانشاه جدید چه فرقی دارد؟

تا آنجا که من خاطر دارم کرمانشاه ۲ محله «فیض‌آباد» و «چنانی» داشت و محله‌های «سر تپه» و «برزه‌دماغ» به مرور زمان درست شدند. این خیابان‌هایی که شما امروز می‌بینید همه جدید هستند.

 مردم همانند؟

مردم کرمانشاه نسبت به سایر شهرها خیلی خوب و ساده هستند. در همه دوره‌ها هم انسان‌ خوب بد هست اما صفا و یکرنگی در آن دوران بیشتر بود. در کرمانشاه قدیم انسان‌های بزرگی داشته‌ایم.

 بسیاری از بزرگان از کرمانشاه رفته‌اند. به نظر شما چرا؟

جبر زمان است. افراد بزرگ شهر به واسطه جنگ هشت‌ساله مهاجرت کردند. قالب افرادی که در خیابان‌ها می‌بینیم کرمانشاهی نیستند و در زمان جنگ به این شهر سفر کردند. ما از آن‌ها گلایه داریم که چرا با وجود پایان جنگ و برقراری امنیت به شهر خود بازنمی‌گردند. همچنین پس از پایان جنگ افراد بسیاری از روستاییان و عشایر عزیز به شهر آمدند. در مجموع می‌توان گفت که جمعیت کرمانشاهی‌ها در این شهر مهاجر‌پذیر خیلی کم است.

 چه شد که این مکان را وقف کرده‌اید؟

این مکان متعلق به آیت‌اله «محمدعلی آل‌آقا» و خاندان آل‌آقا است و من هم از طرف اقوام افتخار سرپرستی این مکان را پیدا کردم. این ساختمان هفت‌هزار متری که نمونه‌ای از قدمت، عظمت و تمدن کرمانشاه محسوب می‌شود را در اختیار اداره اوقاف گذاشتیم تا سه‌هزار متر آن برای ساخت مدرسه و سه‌هزار متر دیگر برای کتابخانه صرف شود.

آیت‌اله‌محمد علی‌ آل‌آقا معتقد بود گردپای زواری که از جلوی منزل می‌گذرند بر روی قبر او می‌نشیند و ثواب زیارت امام حسین(ع) را نصیبش می‌شود.

 قشنگ‌ترین خاطره‌تان از دوران معلمی چه بوده؟

دوران معلمی همه‌اش خاطره است. معلم نقش مهمی در کلاس دارد. خنده شاگردها، صحبت شاگردها، زرنگی شاگردها، حتی گاهی بی‌نظمی شاگردها همه‌اش خاطره است. شصت‌سالی که من با این‌ها بوده‌ام سرتاسرش خاطره است. بالاترین خاطره و سعادت من این است که مطلبی بگویم و نصیحتی بکنم و بچه‌ها گوش بدهند.

 اگر بخواهید توصیه‌ای به جوانان کرمانشاهی بکنید چه می‌گویید؟

والاترین توصیه‌ام به بچه‌های عزیزم این است که به دنبال تقوا بروند، سر تقوا نماز است. اگر این دختر و پسرهای کرمانشاه با خدا و ائمه محشور شوند ۱۰۰ درصد موفق‌اند و بعد به دنبال تحصیل بروند. برای تحصیل تا دکترا راه باز است. شهر ما محققش کم است، دکترش کم است، روحانی‌اش کم است، علمای برجسته‌اش کم است. اکنون که در جمهوری اسلامی این برنامه‌های مذهبی این‌قدر گسترده شده، جوانان باید استفاده کنند، محقق و عالم شوند. آن زمان می‌گفتم وسیله نیست. الحمدالله امروز از کودکستان تا دانشگاه هست که بچه‌های ما به شهرهای دیگر مهاجرت نکنند.