کرونا، الهیات و جامعه
الهام کرمی | نشست «کرونا، الهیات و جامعه» روز دوشنبه ۳۱ شهریورماه سال جاری، با سخنرانی دکتر داود فیرحی؛ استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و با حضور اعضای محترم هیأت علمی توسط معاونت فرهنگی دانشگاه رازی و به صورت مجازی برگزار گردید. متن و صوت این جلسه در ادامه خواهد آمد.
فایل صوتی:
متن سخنرانی:
عنوان این بحث کرونا، الهیات و جامعه هست. در کنار این سه، یک عنصر چهارم هم هست که آن فرد است. فردی که سازنده جامعه است. علت قرار دادن این بحثها در کنار هم این است که کرونا یک بیماری فراگیر و البته امری جدید است. اما فراگیری یا فراگیر بودن بیماری چیزی است که از گذشته دامنگیر انسان، جامعه و بشر بوده است. این فراگیری معمولاً فرد انسانی و نسبت انسان با الهیات؛ جامعه و طبیعت را مورد پرسش و تنش قرار داده است. یعنی هر چیزی که هستی آدمی را تهدید میکند بلافاصله در حوزه الهیات هم بروز و ظهور پیدا میکند بنابراین، در بحث کرونا هم میتوان این مسئله را مطرح کرد. کرونا هرچند خودش بیماری جدیدی است یا بهتازگی شناختهشده است، واگیری، فراگیری و مرگ سریعی که درنتیجه کرونا رخ میدهد در بیماریهای قدیم-مثل شیوع وبا و طاعون- نیز وجود داشته است. ایران کشوری است در حد واسط شرق و غرب. بعضی بیماریهای فراگیر از این طریق به ایران منتقل شده است.
درواقع در نقلوانتقال بیماریها، جامعه ایرانی همیشه تحت تأثیر قرارگرفته است و یا شاید خودش هم بعضی مواقع ابزار انتقال شده است. بنابراین، بحث از واگیری بیماریها قطعنظر از جنبه پزشکی و بهداشتیاش تنشهای روحی مهمی را ایجاد میکند که این تنشهای روحی آثاری را در خود فرد، ایمان فرد و در نسبت فرد با دیگران برجای میگذارد. این ویژگی چنین بیماریهایی است و کرونا هم وضعیت مشترکی دارد. در تحلیلهای مذهبی، تاریخی، جامعهشناختی و روانشناسی بیماریهای واگیر گفتهشده است که عوارض یا وجوه غیر درمانیاش بسیار مهماند و تأثیر زیادی را برجای میگذارند.
در طول تاریخ انسانها از دو جهت مورد تهدید بودند: ۱) تهدیدات طبیعی مثل سیل، زلزله، طاعون و وبا ۲) تهدیدات ناشی از جنگ و ناامنی. ازاینرو، دو نوع مرگ مهم وجود داشت: ۱) مرگ سفید ۲) مرگ سرخ. بشر همیشه از این دو مورد ترس داشته است و زمانی که این دو مورد اتفاق میافتاد یعنی، حوادث منجر به مرگ سرخ یا حوادث منجر به مرگ سفید بلافاصله بحث الهیات هم مطرح میشد.
بنابراین ما سه بحث کوتاه را خواهیم داشت :
۱) چرا در حوادثی مثل طاعون یا کرونا الهیات مطرح میشود؟
۲) الهیات چه توصیف یا مداخلهای در اینگونه موارد دارد؟ چه توصیههایی را انجام میدهد؟چه وظیفهای را به عهده میگیرد؟
۳) الهیات چقدر تحت تأثیر این مسائل بهخصوص مرگ فراگیر(مرگ سفید) که کرونا هم یکی از عوامل آن است، قرار میگیرد؟
معمولاً بین الهیات، دولت و بیماریهای واگیر رابطه مستقیمی در تاریخ مشاهده میکنیم حتی بعضی از متفکران تاریخ دولت معتقد هستند که اساساً پیدایش دولت مدرن به معمای مدیریت طاعون برمیگردد.
برای پژوهشگرانی مانند بنده، دانشجویان و طلبهها که در این حوزهها کمی مطالعه کردهایم، کرونا دو چهره دارد: ۱) چهره دائمی و قدیماش که آن مرگ فراگیر و فوری است. ۲) چهره جدیدش که رواج این بیماری در عصر دیجیتال است. درواقع، کرونا بحرانی همهگیر و جهانی است. سرعت آگاهشدن از چنین مسائلی در زمان قدیم با زمان حال قابل قیاس نیست. درگذشته وقتی کسانی که در یک منطقه دچار گرفتاری میشدند، بعد از مدتها که زهر خبر یا حادثه گرفته شده بود، مناطق دیگر باخبر میشدند.
کرونا مثل همه بیماریهای فراگیر با ذات انسان نسبتی دارد. انسان موجودی است که خیلی کم احساس استقلال میکند. انسان در طول شبانهروز نوسانی از شوق، یأس، امید و ناامیدی دارد و بهندرت در وضعیت تعادل قرار میگیرد. بنابراین انسان موجودی است که در ذات خودش به تعبیر عرفای ما فقر وجودی دارد و به تعبیر متفکران مدرن ناخودبسنده است. انسان همیشه در بیشتر وجوه زندگی در معرض تهدید چیزی به نام عدم قطعیت است یعنی از ادامه حیات خودش مطمئن نیست. بنابراین کرونا مهمترین آوردهاش دو چیز است: ۱) فراخوانی لحظهای مرگ و زندگی. هرلحظه دست و صورتمان را میشوییم، به سراغ ماسک میرویم، دستکش میپوشیم و انتظار داریم با هرکس که برخورد میکنیم این کار را انجام دهد. بهبیاندیگر، هرلحظه به فکر مرگ هستیم.
انسان موجودی است که اگر دو چیز در آن از حد نرمال خارج شود دچار آسیب میشود ۱)فراموشی ۲)یادآوری، انسان موجودی است که خیلی چیزها را یادآوری میکند و اگر بیشازحد یادآوری کند دچار بحران میشود. مشکلی که کرونا ایجاد میکند یادآوری لحظهبهلحظه مسئله مرگ است و این خودش تا حد زیادی تنشزاست و انسان احساس میکند که در معرض تهدید است. از دست و صورت خودش میترسد، از هوایی که تنفس میکند؛ یعنی طبیعت میترسد.
آدمها دو چیز دارند: ۱) ماهیت؛ آنچه هستند. ۲) هویت؛ آنچه نشان میدهند. ازآنجاکه کرونا هستی آدمی را تهدید میکند، رفتار و بینش آن را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. درواقع کرونا دو آورده دارد:
۱) فراخوانی لحظهلحظه مرگ و زندگی: انسانهایی که مرگ را کلاً فراموش میکنند دچار مشکل میشوند مثل غرور، خیانت و خیلی چیزهای دیگر.
۲) معمای مرگ انسان امروز که با چند پارادوکس بزرگ مواجه است: یکی رابطه من و خودم. اینکه اصلاً من کی هستم؟ چرا به خدا باید تکیه کنم؟ چرا به دیگری باید نیاز داشته باشم؟ اصلاً من میتوانم روی پای خودم بایستم؟ درواقع توانایی و ناتوانی آدمی دچار تنش است، احساس میکند که کنترلی بر زندگی خودش ندارد و اگر این وضعیت از حالت تعادل خارج شود، انسان دچار وسواس زیادی در زندگی میشود. حتی ممکن است از ترس وسواس به زندگی خودش صدمه بزند.
دومین نوع پارادوکس رابطه من و دیگری است. دیگری دیگری به عنوان خدا -که به آن بر میگردم- و دیگری به عنوان همنوع. کسانی که تا دیروز دلتنگشان میشدم؛ امروز برای من خطرناک هستند. نمیدانم دیگری درواقع برای هستی من دوست است یعنی دلم را از دلتنگی خارج میکند یا اینکه تهدیدی برای من است. طبیعت نیز، یک همنوع تلقی میشود درواقع آدمی اساساً نمیداند با طبیعت چطور برخورد کند.
پارادوکس دیگر در مسئله علم ظهور میکند. اصلاً این همه دانش به چه دردی میخورد؟ با آن چکار کنیم و چطور با آن کنار بیاییم. بهاینترتیب با آمدن کرونا پارادوکسهایی شکل میگیرد. آدمی نمیداند به علم، طبیعت، همنوع و خودش اطمینان بکند یا نه؟ مهمتر از همه با خدا چطور مواجه شود.
قلب الهیات مفهوم خدا است. بهاینترتیب در همه جای جهان بهخصوص در ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی وقتیکه حوادث بزرگی رخ میدهد جامعه به دودسته تقسیم میشود: یک گروه این شر را به خدا نسبت میدهند. برای بسیاری تنظیم کردن رابطه این شر با عدل الهی کار آسانی نیست و خدا را مورد انتقاد قرار میدهند. نمونههای زیادش را در طاعون قرون گذشته اروپا و همینطور در حمله به برجهای دوقلوی آمریکا مشاهده کردیم که این پرسش مطرح شد: «خدا کجاست؟» خدایی که ما همیشه پرستش کردهایم، ما را در بزنگاه رها کرده. اصلاً شاید خدا خودش منبع شر است.
گروه دوم که شاید بزرگتر از گروه اول باشند بیشتر خودشان را مذمت میکنند. این گروه معتقدند که این اتفاقات ناشی از گناه و خطای ماست. در چنین مواردی یک نوع الهیات عجیبوغریب ناشی از ترس و تسلیم دارد رواج پیدا میکند. مثلاً در اروپا بعد از رواج طاعون شاهد افزایش داراییهای وقفی کلیسا هستیم که بعد از آن کلیسا قدرت گرفت. مردم خیلی چیزها را وقف میکردند و میگفتند: «این دارایی به چه درد ما میخورد؟ وقتی قرار است بمیریم حداقل به نهاد مستمر و مستقر بدهیم تا به دیگران کمک کند.» مشابه این مورد در جوامع ما وجود داشت؛ در طاعون زمان پهلوی اول، ناصرالدینشاه، صفویه و… هم ما شاهد افزایش این وقف هستیم.
ادبیات دینی در چنین قضایایی، به سه شکل مداخله میکند:
۱) صدور دستورالعملهایی که برای کنترل و مهار؛ به عنوان مثال کتاب مرحوم سید نعمتالله جزایری که در دوره صفوی نوشتهشده، در طاعون زمان ناصرالدینشاه و طاعون زمان مشروطه بازنویسی شد. کتاب به علمای دین و دولتمردان توصیههایی برای کاستن عوارض طاعون و مرگ فراگیر دارد. از جمله این کارها صدور فتواها و توجیهات دینی بود. از روایات استفاده میشود و مثلاً میگویند دولت چگونه میتواند کمک کند مردم از جاهای که هنوز آلوده نشده مهاجرت کنند یا اینکه چگونه درباره مسائل بهداشتی عمل شود… در این باره میتوانید به کتاب «مسکنالشجون» مراجعه کنید.
مسکنالشجون یعنی تسکیندهنده دردها یا دردهای سنگین و به این میپردازد که رهبران دینی چطور میتوانند به جامعه آرامش بدهند تا از این قضایا نترسند. علاوه بر آنچه گفته شد یک نوع دیگر بهرهبرداری از روایات، برای بهینهسازی نظم آینده بود مثلاً اینکه روایات اینطور میگوید که کسانی که چنین خطاهای میکنند در معرض طاعون هستند. اینچنین نگرانی و ترسی ایجاد میکند که اگر شما کارهای اخلاقی نکرده و فساد را کنترل نکنید، این بلایا به وجود خواهد آمد. بهعنوان نمونه امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ص) است: «لم تظهر الفاحشه فی قوم قط حتى یعلنوا بها إلا فشا فیهم الطاعون والأوجاع التی لم تکن مضت فی أسلافهم الذین مضوا.»: «فحشا و فساد اخلاقی هرگز در میان مردمی شایع نشد، مگر اینکه بیماری طاعون و دردها و بیماریهای که در میان گذشتگان آنها سابقه نداشته است، در بین آنان شیوع یافت.»(بحارالانوار، جلد هشتادوهشت صفحه ۳۳۷) درواقع از یک بیماری، کمکهای اخلاقی هم میگیرند که انسانها این کارهای غیراخلاقی را انجام ندهند.
موضوع قابل توجه دیگر، اتفاقاتی است که در ادبیات جهان شیعه، مسیحی و… اتفاق افتاده است و آن مطرح شدن بحث آخرالزمان است. در بعضی روایات آمده است که این نوع بیماریها نشانه آخرالزمان است و یا در ادبیات شیعی نشانه ظهور. پس با ظهور کرونا چنین بحثهایی نیز در جامعه افزایش پیدا میکند. جامعه باید مواظب باشد در کمند این مهدویتهای دروغین -که در این زمانها بیشتر خودش را مطرح میکند- نیفتد.
راجع به قرنطینه هم روایت زیادی هست که میگوید اگر در محلی یا مسجدی طاعون واقع شد «لیس لهم ان یفروا منه الی غیره» مردم حق ندارند از آن مسجد یا از آن روستا یا از آن شهر بهجای دیگر بروند؛ چون ویروس را با خود میبرند.
همچنین در این شرایط، رواج دینداری مناسکی و آیینی کم شده است. مناسک نیازمند به اجتماع است و ترس از اجتماع ترس از مناسک را به همراه دارد. درعینحال برخی انسانها را مصرتر هم کرده، بعضیها معتقدند که بههرحال باید مناسک را انجام داد. اینجا در جامعه بین رهبران مذهبی و سیاستمداران دارد دودستگی میافتد اما درمجموع ما شاهد نوعی کاهش دینداری مناسکی و آیینی هستیم. رواج دینداری فردی زیاد شده است. یک نوع رواج دینداری انتقادی هم پیدا میشود که که به کاهش خرافات جمعی منجر میشود. باید توجه داشت که تفسیرها و خرافات فردی دارد رواج پیدا میکند که خطرناک است. خرافات جمعی در معرض داوری و انتقاد عقلا قرار میگیرد اما شما نمیدانید در دل دیگران در مورد الهیات، جامعه و خیلی چیزهای دیگر چه میگذرد.
دلتنگیهای فردی و نیاز به مراقبتهای فردی نیز یک پارادوکس به لحاظ مذهبی ایجاد کرده است. اصلاً آدم نمیداند به لحاظ اعتقادی خودش را نجات بدهد یا دیگری را؟ ایثار مهم است یا خود ایمنسازی؟ به لحاظ مبنایی این بحثی است که اهمیت دارد. همینطور دلتنگی نسبت به اجتماع در عین هراس از اجتماع که دارد پیدا میشود و برای اینها درواقع الهیات نقطه مناقشه است. بالاخره انسان باید یکجا برای خودش حجت پیدا کند و بعید است که تنها با ایدههای بشردوستانه انسان بتواند انقدر ایثار کند. الهیات در چنین جاهایی کار زیادی دارد یعنی مناقشه را دارد اما از کمکهایی که الهیات میکند این است که عدم قطعیت را بتواند توضیح بدهد.
و اما درباره ایمان؛ اگر ما بخواهیم ایمان را تعریف کنیم اینطور تعریف میکنیم که ایمان عبارت است از تجربه، تدبیر، محاسبه به اضافه X. درواقع ایمان همان قسمت X است یعنی شما با تمام تعقل، تدبیر و تجربهای که دارید هر سه تای اینها را که به کار میبرید اما اطمینان شما صد درصد نمیشود و آن درصدی که خالی است آن را خدا پر میکند. بنابراین بحث این است که چگونه ایمان میتواند بگوید در عین تمام تلاشها برای مهار کرونا، درمان، مراقبت، بهداشت و برای همه احتیاطها؛ اما آدمی بازهم نمیداند که گرفتار خواهد شد یا نه؟ آن لحظه، لحظه ایمان است. درواقع ایمان همه زندگی نیست اما ایمان آن نقطه کلیدی زندگی است یعنی بدون آن شما نمیتوانید تدابیر، تجربه و محاسبات عقلانی خودتان را نهایی تلقی کنید. بنابراین شما خودتان را میاندازید به رودخانهای که غیر از خودتان کس دیگری هم مراقبتان هست و بهرغم تمام تلاشها، او هم برای شما تصمیمهای میگیرد.
الهیات میتواند به ما بگوید که کرونا اتفاق تازهای نیست؛ تاریخ نه با این کرونا شروعشده نه با این کرونا پایان پیداکرده است. قبلاً مصائب و مشکلات بسیار زیادی بزرگتر از این بوده که الهیات و بشر از آن جان سالم به در برده است.
مسئله دوم، صبر بر برخی از تلفهاست؛ بالاخره انسانها عزیزانش را از دست میدهند، چطور بتواند اینها به خودش بقبولاند اینها هم بخشی از زندگی است؟ بهرغم تمام تلاشها مواجهه با مرگ بخشی از سرنوشت آدمی است. سوم ،تلاش در حفظ تعادل است که نکند به خاطر کمک به خودم در کمک به دیگران کوتاهی کنم؛ یا در کمک به دیگران انقدر پیش بروم که خودم را دچار تهدید بیمهابا کنم. هر انسانی در لحظه مرز این دو را با خدای خودش معامله میکند و هیچ کس نمی تواند برای کسی توصیه کند. به همین دلیل در نهایت الهیات یک تصمیم فردی است. یعنی لحظهای که تشخیص میدهید خودم را فدا یا محافظت کنم، لحظه مخصوص خود شما و خدا است و آنجا است که آدمی به آرامشی می رسد.
در این نوع بیماریها یک هوشیاری مهم لازم است. چون مردم در یک جامعه، همه یکسان نیستند و معمولاً بعد از این نوع بیماریها یکجور فکر نمیکنند. تجربه نشان داده است اگر این نوع بیماریها بیشتر ادامه پیدا کند، جوامع در معرض ناامنی اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هستند؛ مثل دزدی، غارت، شورش و تجاوز. همچنین تاریخ نشان داده است که در بیماریهای واگیر بعضیها به سمت لذت میروند؛ من که میخواهم بمیرم دیگران را اذیت کنم و نهایت لذت را ببرم.