شهر یا کارگاه بزرگ عمرانی
روز ۲۴ شهریور ماه سال جاری، استاندار محترم کرمانشاه در حاشیه بازدید از پروژههای شهری در جمع خبرنگاران گفت: «کرمانشاه به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شدهاست».
آیا این جمله حاویِ «تعریف و تمجید» است یا حاکی از «اعتراض و گلایه»؟! آیا این که یک «شهر» به یک «کارگاه بزرگ عمرانی» تبدیل شود، اتّفاقِ خوب، مسرّتبخش و قابل تقدیری است یا اتّفاقی بد، تأسّفبار و قابل اعتراض؟! اصولاً «شهر» چیست و چه نسبتی با «کارگاه عمرانی» دارد؟! آیا مفهوم «شهر» بیشتر با مفهوم «کارگاه عمرانی» قرابت دارد یا با مفهوم «خانه»؟! آیا هیچ کس (شامل مسئولان شهر و استان) دوست دارد «خانهاش» به یک «کارگاه عمرانی» تبدیل شود؟!
تغییرات کرمانشاه طی چند دهه اخیر، نِمود، بُروز و تجلّیِ بیرونیِ «طرز فکر» حاکم بر مدیریت استان بودهاست. بنابراین، با بررسی تغییراتی که طی این مدّت در کرمانشاه اعمال شده و مقایسه بودجههایی که در عرصههای مختلف هزینه شدهاست میتوان فهمید که مدیران استان نسبت به «شهر» و «مسائل آن» در مجموع چه نگرش و درکی داشتهاند. اگر چه طی این سالها در زمینه فضای سبز، زیباسازی شهر و امثال آن نیز اتّفاقات مثبتی رخ داده، امّا عمده تغییراتی که در شهر ایجاد شده و عمده بودجههایی که صرف شده مربوط به پروژههای «فیزیکی-عمرانی» بودهاست.
آشکارا، در طرز فکر و رویکرد مدیریت استان (و البته کل کشور) نگاه «فیزیکی-مکانیکی-عمرانی» حاکم است. غفلت از جنبه انسانی-اجتماعیِ امور موجب میشود همان پروژههای فیزیکی-عمرانی هم کارکرد شایستهوبایسته خود را نداشته باشند و نهایتاً «حال شهروندان را بهتر نکنند». همان طور که دکتر محمّد فاضلی (جامعهشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) تذکّر میدهد:
«ادامه این مسیرِ کلنگاندیشی، بتن-محوری و آچاربهدستی، یعنی ماشینها، موبایلها و وسایل زندگی بهتر میشوند امّا ناراضیتر شده و احساس میکنیم سخت گیر افتادهایم، کاری پیش نمیرود» و نیز «ما به جای سفت توسعه رسیدهایم؛ مرحلهای که باید کار «نرمِ سخت» کرد. اندیشههای نو (عمدتاً از جنس فلسفه، سیاست، علوم اجتماعی، مدیریت و …)، مهارتهای جدید (از جنس گفتوگو، مذاکره و هماهنگی و قابلیتسازی)، جلب مشارکت و … میخواهیم» [۱].
آیا نمیشد به جای فکر کردن به «تعریض خیابان مرکزی شهر به قیمت تخریب بافت سنّتی آن» به سنگفرش کردن آن، مسدود کردنش بر عبور و مرور خودروها و حفظ و بازسازی بافت هویتی آن و نیز به «جا به جا کردن محل تجمّع پزشکان از مرکز به حاشیه شهر و در ساختمانهایی با امکانات و دسترسی استاندار» فکر کرد؟! آیا نمیشد آن هزینهای که صرف پوشاندن روانآبهای سطح شهر شدهاست را صَرف جدا کردن مسیر فاضلاب و ایجاد یک پارک در امتداد مسیر آن روانآبها کرد؟! آیا نمیشد به جای هدر دادن هزاران میلیارد در پروژه مُضحِکِ «منورریل-قطارشهری-مترو!»، در خیابانهای اصلی شهر مسیرهای مناسب و ایمن برای دوچرخه ایجاد و دوچرخههایی تهیه کرد که «شهروندان» بتوانند آنها را از ایستگاههای مخصوصی تحویل گرفته و در سایر ایستگاههای مربوط تحویل دهند؟! آیا نمیشود به جای افتخار کردن به پروژههایی که در غیاب مشارکت مردم تصویب و اجرا میشوند، به «نهادینه کردن سازوکاری برای افزایش سطح مشارکت مردم در تصمیمگیریهای ناظر بر محل زندگیشان» افتخار کرد؟!
با سپاس از دوست گرامی، آقای جبرئیل محمودی که یادداشت ایشان درباره همین موضوع نگارنده را نیز به فکر انداخت که در این رابطه متنی نگاشته و در معرض نقد سایرین قرار دهم و با تشکر از دکتر طهماسب علیپوریانی که با راهنماییهای ارزشمند خود به بهبود این متن کمک شایانی کردند.
به امید اصلاحِ نگرش «فیزیکی-مکانیکی» به شهر و شهروندان؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد؛
پانویسها:
[۱] در یادداشتی با عنوان «هسته سخت توسعه» منتشر شده در «دغدغه ایران» (کانال تلگرامی دکتر محمّد فاضلی).