عناوین منتخب » فرهنگ و تاریخ
کد خبر : 2362
شنبه - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۴

دکتر «امین زارع» عضو هیئت علمی دانشگاه رازی و پژوهشگر ادبیات کودک

لازم است عاشورا را از پشت عینک کودکان بنگریم

سحر رنجبر | آموزش و پرورش همواره امری ضروری در زندگی بشر بوده است و افراد با توجه به شرایط و برهه‌های زمانی مختلف، تحت تربیت گروه‌های بسیاری قرار می‌گیرند که در این میان کتاب‌ها، بویژه هنر و ادبیات نقش تاثیرگذاری را ایفا می‌کنند. نظر به این موضوع و با اعتقاد به ضرورت تربیت مستمر در طول زندگی، خاصه در کودکی و نوجوانی، ادبیات این حوزه روند رو به رشدی داشته است.  این پرسش‌گری‌ها هستند که مسیرهای مختلف را نمایان می‌کنند و می‌توانند زندگی را از انجماد و یکنواختی گذر دهند تا کودکان به معنای حقیقی آن دست یابند که بی‌شک سهم کتاب‌ها در این پرسش‌گری‌ها بسیار است. دکتر «امین زارع» دانش‌آموخته دکتری «علم اطلاعات و دانش‌شناسی»، نزدیک به ۱۰ سال است که با  تدریس درس «خدمات کتابخانه برای کودکان و نوجوانان» در‌زمینخ ادبیات کودک و نوجوان فعال است و این درس را در دو دانشگاه «رازی» و «شهید چمران» تدریس می‌کند. علاوه بر نگارش مقالات و پایان‌نامه‌ها با این موضوعات، همکار ثابت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک است و بیش از ده کارگاه در این موضوع برگزار کرده است. علاقمندی او درزمینه ادبیات کودکان عمدتا پیرامون فولکلور و لالایی است و تجربه سخنرانی در همایش بین‌المللی رشت با موضوع «تحلیل محتوایی لالایی‌ها» را دارد.

ادبیات کودک در کشور ما، طی سال‌های اخیر چه روندی داشته؟ آیا کتاب‌هایی با زبان و محتوا، فرم (گرافیک، صفحه‌آرایی) و تیراژ مناسب منتشر شده‌اند؟ نقاط قوت و ضعف در چه بخش‌هایی  است؟ چه خلاء‌هایی در این بخش‌ها وجود دارد و راهکار پیشنهادی شما چیست؟

برای بررسی ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران، باید به دوران بسیار گذشته رفت و از آثاری چون «کارنامه اردشیر بابکان»، «سیاست‌نامه»، «قابوس‌نامه» و آثار این چنینی نام برد که در واقع کتاب‌هایی بودند که برای کودکان شاهزاده‌ها نوشته می‌شدند. اما ادبیات کودکان به معنای جدید آن مدیون دوره مشروطه به بعد و تحت تاثیر فعالیت‌های جوانان تحصیل‌کرده آن دوران شکل گرفته است. دهه چهل شمسی را شاید بتوان عصر طلایی ادبیات کودکان و نوجوانان دانست که با تاسیس دو نهاد «شواری کتاب کودک» و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» حرکت عظیمی در این زمینه به‌وجود آمد. متأسفانه و علی‌رغم این سابقه، حال‌و‌روز ادبیات کودکان و نوجوانان ایران، هم از نظر کمی و تیراژ و هم از نظر کیفی و درونمایه آثار، چندان مساعد نیست. بخشی از این نامساعدی در حوزه ادبیات کلاسیک بزرگسالان هم قابل مشاهده است. یکی از جدی‌ترین ایرادات که باعث این وضعیت شده است رویکرد ذهنی و نگرش روان‌شناختی ما به کودکان است که آنان را مینیاتور آدم بزرگسال فرض می‌کنیم و همین مساله خود باعث بروز مشکلات زیادی می‌شود. در مورد راهکارهای پیشنهادی هم نمی‌شود در خلال یک گفتگوی کوتاه نظر نهایی را داد. بلکه باید متکی به پژوهش‌های زیاد و کافی بود و بدون بررسی‌های دقیق نباید نظر کلی داد.

آیا ادبیات کودک امروز ما، توان تحقق یکی از مهم‌ترین اهداف خود، یعنی ایجاد روحیه پرسش‌گری در کودکان را دارد و آن‌ها را پرسش‌گر، خلاق و آزاد تربیت می‌کند؟

ادبیات کودک در معنای کلان خود اساسا چنین هدفی دارد. یعنی یکی از اهداف ادبیات کودک و نوجوان ایجاد پرسش‌گری و تفکر خلاق در کودک و نوجوان است. اما بنا به همان رویکردهای ذهنی که عرض شد این شیوه از ادبیات کودکان که الان دنبال می‌کنیم بعید است بتواند ما را به این هدف برساند. به‌عنوان مثال ببینید آیا سیستم آموزش و پرورش ما اساسا نیازمند به تفکر خلاق است یا خیر. کنکور و آزمون‌های سنگین ورودی برای دانشگاه‌ها و مدارس نمونه و سمپاد، ضد خلاقیت و پرسش‌گری کودک و نوجوان است. در چنین وضعیتی، جامعه فرزندان خود را به‌سمت چنین آزمون‌های سوق می‌دهد و به آن‌ها می‌گوید نیازی ندارند کتاب غیر درسی یا نهایتا غیر کمک درسی بخوانند. رشد ادبیات کودک بستر لازم را می‌طلبد که متاسفانه ما نه‌تنها بستر مورد نیاز را فراهم نکردیم بلکه سعی کردیم زیرساخت‌های آن را نیز از بین ببریم.

چگونه می‌شود حوزه ادبیات کودک را،که به‌صورت مستقل فعالیت می‌کند، به فضاهای دانشگاهی متصل کرد که خروجی آن، ارتقای آموزش و تربیت باشد؟

ابتدا باید نگاهمان به کودک را تغییر دهیم. کودک مینیاتور بزرگسال نیست و نیاز و هویت مستقل دارد. زبان مستقل دارد. هدفش متفاوت از بزرگسال است. ما هر وقت می‌خواهیم در این مورد سخن بگوییم به مطالعات «ژان پیاژه» و «فروید» استناد می‌کنیم و غافل می‌شویم که «مولانا» قرن‌ها قبل فرموده: «چون که با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد». این نشان می‌دهد دنیای کودک متفاوت از بزرگسال است. در حوزه دانشگاه هم متاسفانه موضوع ادبیات کودک جدی گرفته نمی‌شود. حفظ استقلال ادبیات کودک از بزرگسال، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کاری است که باید در حوزه اندیشه صوت بگیرد.

موضوعاتی مانند «کودکان کار»، «کودکان طلاق» و … که از دل مسائل و مشکلات اجتماعی این گروه سنی بیرون می‌آید می‌تواند موضوع کتاب‌های کودکان قرار بگیرد؟ این کار چه مزایا و معایبی دارد؟

دو نوع نگرش در این زمینه قابل تصور است. نگرش نخست «ادبیات برای ادبیات» یا همان هنر برای هنر است و نگرش دوم «ادبیات در خدمت اهداف اجتماعی» است. این نگاه دوم مثل حرکت روی بند یا لبه تیغ است. خیلی حساس است و ممکن است به ورطه ادبیات در خدمت سیاست و احزاب هم کشیده شود. امری که در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ شاهدش بودیم. گروه‌های چپ به‌شدت از ادبیات برای اهداف سیاسی خود استفاده می‌کردند، این مسائل هم ممکن است همانطور شود. باید حواسمان باشد که مطرح‌کردن موضوعات اجتماعی مثل کودک طلاق و کودک کار در ادبیات کودک، این نوع از ادبیات را به‌سمت شعارگرایی سوق ندهد و باعث تنزل آن در سطح بیانیه و مانیفست‌های سلبریتی‌گونه نکشاند. شاید مهم‌ترین کاری که بشود انجام داد استفاده از فرم داستان برای نقل و نقد این مسائل است. ببنیند مثلا داستان «دخترک کبریت‌فروش» نوشته «هانس کریستین اندرسن» با هنرمندی تمام، بدون این‌که به ورطه شعارزدگی بیفتد فقر و کودک کار را نقد می‌کند اما در داستان «کچل کفترباز» نوشته «صمد بهرنگی»، شاهد نوعی هبوط ادبیات در زمین مارکسیسم هستیم. خیلی باید حواسمان باشد طرح چنین موضوعاتی هنرمندانه و خلاقانه باشد و به شعارزدگی و ابتذال کشیده نشود.

در نقد آثار کودکان، باید چه عواملی را در‌نظر گرفت؟ این نقد باید از جانب چه کسانی صورت گیرد؟ مبنا مخاطبان کودک هستند یا دیگر نویسندگان و تحلیل‌گران این حوزه؟

نقد هم بر‌اساس محتوا می‌تواند صورت بگیرد هم بر‌اساس ظاهر. اتفاقا نقد ظاهری در کتب کودک خیلی مهم است چون ظاهر کتاب اولین چیزی است که کودک با آن رابطه برقرار می‌کند. نقد محتوایی هم باید از نظر پیام، درونمایه، شخصیت‌پردازی، محیط، سبک نگارش و مواردی از این دست انجام شود. نقد ظاهری در ادبیات کودک تا آن‌جا مهم است که حتی در جایزه هانس کریستین اندرسن که به آثار برگزیده در‌زمینه ادبیات کودکان داده می‌شود بخش ظاهر و تصویرگری نیز وجود دارد. خیلی جالب است اگر بدانیم که تنها ایرانی که این جایزه را برده «فرشید مثقالی» بوده که برای تصویرگری کتاب «ماهی سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی برنده این جایزه شده است. در نقد ظاهری باید به مواردی مثل طراح جلد، تصاویر، قطع، کیفیت چاپ و این‌گونه مسائل توجه نمود. قطعا مبنای همه این نقدها هم باید مخاطب کودک و نوجوان باشند.

ادبیات شفاهی در بین مردم کرمانشاه، چه نسبتی با ادبیات مکتوب این حوزه دارد؟ قصه‌ها و داستان‌های شفاهی مردم این منطقه، چطور می‌تواند به‌سمت راه درستی در جهت تولید کتاب مفید برای کودکان پیش برود؟

اصولا فولکلور یا فرهنگ عامه بخش مهمی از ادبیات کودک و نوجوان است. بخش زیادی از فرهنگ عامه چه در سطح کشور و چه در کرمانشاه، مربوط به متل‌ها، حکایت‌ها، داستان‌ها، چیستان‌ها، لالایی‌ها و نظایر آن است. متاسفانه تلاش زیادی برای گردآوری این گونه آثار در کل کشور انجام نشده است. من در طول این چند سال که در دانشگاه رازی درس «مواد و خدمات کتابخانه برای کودکان» را ارائه داده‌ام خیلی تلاش کردم دانشجویان را به این سمت سوق بدهم. یکی دو پایان‌نامه با دانشجوها در این مورد کار کردیم که خوشبختانه مقاله‌های پژوهشی هم از آن‌ها استخراج و منتشر شده‌اند. در مورد لالایی‌ها هم یک مقاله با یکی از دانشجویان لرستانی کار کردیم و منتشر شد. تمام تلاشم بر این است در مدتی که در کرمانشاه هستم تاثیر ولو اندکی بر این حوزه داشته باشم. ارتباطات خوبی هم با کانون پرورش فکری گرفتیم و مرتبا کارگاه‌هایی برای آن‌ها برگزار می‌کنیم. به هر حال باید تلاش کرد تا دانشگاه به حوزه‌هایی مثل آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری نزدیک‌تر شود تا بتوانیم از پتانسیل فولکلور بیشتر استفاده کنیم.

با توجه به تفاوت فرهنگ‌ها و میزان درک کودکان از این تفاوت‌ها، ترجمه کتاب برای کودکان چگونه ارزیابی می‌شود؟ در ارتباط کودک با جهان اطراف چه نقشی دارد و اگر آسیبی متوجه این کار است مربوط به چه بخشی از فرایند انتخاب کتاب برای ترجمه تا نشر آن است؟

اصولا ادبیات مثل هنر است و خیلی مرز نمی‌شناسد. شما ببینید آثار کلاسیک و شاهکارهایی مثل «سیندرلا»، «سفید برفی و هفت کوتوله»، «لباس جدید پادشاه»، «پینوکیو»، «جوجه‌اردک زشت» و خیلی دیگر از این آثار، ترجمه شده هستند. در بحث ترجمه حتما باید به کیفیت ترجمه توجه شود. مترجم خوب باید علاوه بر آشنایی با زبان‌های مبدا و مقصد، با ظرافت‌های فرهنگی مبدا و مقصد هم به‌خوبی آشنا باشد. البته این یک طرف ماجرا است. باید سعی کنیم آثار جدی خودمان را هم به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم تا دیگران هم با آثار ما آشنا شوند. این‌ها میراث مشترک جهانی هستند. ببینید ما نویسنده‌ای داریم به نام «هوشنگ مرادی کرمانی» که در جهان بسیار شناخته شده است. نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن هم بوده، هر چند برنده نشده است. کتاب «بچه‌های قالی‌باف‌خانه» به قلم او به زبان‌های انگلیسی، روسی و کره‌ای ترجمه شده است. باید سعی کنیم آثار این چنینی بیشتری را به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم.

آثار عاشورایی ما برای کودکان و نوجوانان به لحاظ کمی و کیفی چگونه است؟

اصولا ژانر مذهبی از مهم‌ترین ژانرهای ادبیات کودک و نوجوان است و این امر فقط مختص مسلمانان یا شیعیان نیست. اولین کتابی که به طور اختصاصی برای کودکان تالیف شد کتابی بود با عنوان «یادگاری برای کودکان» که در قرن شانزدهم توسط کشیشی به نام «جیمز جانی وی» نوشته شد. وی در این کتاب سعی داشت تا با الهام از آموزهای مسیحیت و انجیل، کتابی آموزشی برای کودکان تهیه کند. اما در‌ حوزه اسلام و به‌خصوص جهان تشیع، کارهای مختلفی در حوزه کتب مذهبی کودک و نوجوان صورت گرفته است که شاید از نظر کمی وضعیت خوبی داشته باشند اما از نظر کیفی در بهترین شرایط، متوسط هستند. در‌زمینه عاشورا هم وضع به همین شکل است. یکی از مشکلات این گونه از ادبیات کودک و نوجوان این است که متاسفانه حوزه‌های علمیه خیلی به این نوع از ادبیات ورود پیدا نکرده‌اند و شاید دغدغه آن‌ها نبوده است. به‌خاطر همین با وجود این که کارها از نظر کمی و تعداد وضعیت خوبی دارند اما بیشتر شعارگونه هستند و به‌نوعی تبلیغ مستقیم می‌کنند. تبلیغ مستقیم یکی از آفات ادبیات کودک است. بحث دیگر در مورد واقعه عاشورا این است که در عین اینکه واقعه‌ای تراژیک است اما حاوی الهام‌بخشی‌های اخلاقی زیادی داشته باشد. با وجود این متاسفانه در بعد تبیین عاشورا، چه برای بزرگسالان و چه برای کودکان و نوجوانان، بیشتر بر جنبه‌های تراژدیک واقعه عاشورا تاکید شده است و به ظرافت‌های عرفانی و اخلاقی آن کمتر توجه شده است.

چگونه می‌توان این واقعه را با زاویه‌ای مناسب روایت کرد که تاثیرگذاری مثبتی بر این گروه سنی داشته باشد؟

این واقعه علاوه بر جنبه‌های حماسی و تراژیک، سرشار از آموزه‌های اخلاقی و عرفانی است. لازم است باید بیشتر روی این جنبه کار کنیم. به نظر من حوزه‌های علمیه و اساتید تاریخ اسلام باید بیشتر دغدغه این بحث را داشته باشند. به نظر من برای خلق آثار مناسب برای کودکان با دست‌مایه عاشورا، لازم است از پوسته ظاهری عاشورا گذر کرد و به درون و کنه آن رفت. همچنین حضور کودکان در این واقعه نیز می‌تواند موضوع مهمی باشد. لازم است عاشورا را از پشت عینک کودکان بنگریم. کار‌کردن روی این موضوع خیلی حساس است و نمی‌توان صرفا با نگاه حماسی به آن ورود کرد.

به تصویر کشیدن واقع عاشورا برای گروه سنی کودکان با چه مشکلات و سختی‌هایی روبرو است؟

در ادبیات کودکان و نوجوانان سعی می‌شود کودکان را از فضاهای خشن دور کرد اما نمونه‌‌های زیادی حتی در خارج از کشور داریم که رویدادی نظیر به صلیب کشیده‌شدن حضرت مسیح را برای کودکان به تصویر کشیده‌اند اما این فقط جنبه ظاهری و رونمای کار بوده و هدف اصلی پیام‌های مسیح بوده است. در واقعه عاشورا نیز لازم است تا با بیان و تصویرپردازی کلی از واقعه حماسی و تراژیک، به سراغ جنبه‌های آموزشی آن رفت. مثلا این که امام حسین (ع) برای امر به معروف قیام کردند. این امر باید به زبان کودکانه نقل شود که هدف والای امام حسین (ع) از این امر چه بود؟ اصولا معروف یا کار خوب چیست؟ و چرا باید سعی کنیم هم‌دیگر را تشویق به انجام کار خوب کنیم؟ باید این مضامین ساخته و پرداخته شود و در بستر اهداف امام و واقعه عاشورا به‌شکلی هنرمندانه نقل شود. به هر حال حوزه ادبیات کودک و نوجوان به خودی خود حوزه‌ای حساس است و وقتی قرار است دست‌مایه آن واقعه‌ای مهم مثل عاشورا باشد کار سخت‌تر می‌شود و به خاطر همین است که عرض می‌کنم باید متخصصان مختلف حوزه و دانشگاه پا به این عرصه بگذارند. خلق چنین آثاری برای کودک و نوجوان نوعی باقیات صالحات است و نباید سرسری با آن برخورد شود.