یادداشتی در نقد و دفاع از مسئولیتپذیری دانشگاه
چندی است گروهی مجازی برای گفتوگوی اعضای هیئت علمی دانشگاه رازی، به همت معاونت فرهنگی این دانشگاه شروع به کار کرده است. در دورهمی اساتید موضوعات رفتند و آمدند تا رسید به قصه پرغصه «ارتقا». بحثهای بسیار و انتقادی و هیجانی. این بحث هنوز ادامه دارد و احتمالاً خواهد داشت. موضوع بعدی «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» بود که از سوی همان معاونت پرشور پیشنهاد شد. که شوری نیافرید و نیامده قصد برگشتن کرده. سکوت سنگینی حاکم شده است؛ چرا؟ آیا دانشگاه (در مقام یک نهاد) یا اساتید (در مقام سوژه) به حد و حدود و سطح و سطوح «مسئولیت اجتماعی» و «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» واقف نیستند؟ آیا امکان گفتگو درباره آن وجود ندارد؟ آیا مسئولیتپذیری فردی و جمعی غایب است؟ آیا ضروری است که دانشگاه به مشکلات جامعه بپردازد یا آنها را رفع کند؟ و … پاسخ دقیق این پرسشها هنوز کاملاً بر ما مکشوف نیست؛ در مقام مقدمهای بر این مبحث، آنچه میخوانید مسئولیتپذیری دانشگاه و دانشگاهیان را از نگاه دیگران تحلیل و نقد کرده است.
در یکی از یادداشتهای «نامه فرهنگ رازی»، (تیر ۹۹، بیپرده با دانشگاه رازی) نظرات چند تن از اصحاب رسانه در باره مسئولیتپذیری دانشگاه رازی گردآوری شده است. در متن مذکور مصاحبهای با ۷ نفر انجام شده است. اینکه این افراد با چه معیارهایی انتخاب شدهاند، اگر چه از لحاظ متدولوژی میتواند محل ایراد باشد، اما در حال حاضر مجال پرداختن به آن نیست. بلکه قصد داریم تحلیلهای آن بزرگواران رسانه را تحلیل کنم.
محتوای این مصاحبهها را میتوان در چند محورهای زیر خلاصه کرد:
۱- اساتید دانشگاه هراس از سخن گفتن دارند.
۲- نسبت به واقعیتهای جامعه بیتفاوتاند و در پی فعالیت حرفهای و صنفی خود هستند.
۳- دانشگاه شناختی از مردم و جامعه ندارد یا بسیار کم است.
۴- دانشگاه رازی عافیت طلب است.
۵- خواست مشارکت درونزا نیست.
در مجموع، مصاحبهشوندگان، فارغ از سطح آگاهی و شناخت آنها، هیچ امتیازی به دانشگاه رازی، در حوزه مسئولیت اجتماعی ندادهاند. آیا این اظهارنظرها حاصل کجفهمی است؟ آیا حاصل بیانصافی آنها در قبال فعالیتهای دانشگاه و نوعی خودبزرگبینی در زمینه کاری خودشان است؟ آیا نمیتواند از نوعی کینتوزی نسبت به دانشگاه نشأت گرفته باشد و…؛ یا نه؛ بیانگر واقعیت درخودفروبستهبودن دانشگاه. بیگمان در این گفتهها حقایقی وجود دارد. اما در اینجا همه واقعیتها گفته نشده است. این اشاره، نه به معنای دفاع جانبدارانه از دانشگاه، بلکه مقدمهای است برای نقد بیشتر. در ابتدا، به نظر میرسد در همه این موارد نیاز به دوگانۀ «بله»، «اما» وجود دارد.
دانشگاهیان هراس از سخن گفتن دارد. بله. اما چرا؟ آیا «امکان» گفتگو وجود دارد؟ آیا گوش شنوایی وجود دارد؟ بگذریم از اینکه آیا اساتید دانشگاه شرایط و شناخت لازم برای گفتگو را دارند یا نه. حتی آنجا هم که به لحاظ گفتمانی امکان دیالوگ وجود دارد، فرهنگ خودبزرگبینی شخصی این امکان را زائل میکند.
دانشگاهیان در پی فعالیت حرفهای مقالهنویسی و چاپ آن در درون و برون است. بله. اما، چرا؟ چطور میتوان ساختار سفتوسخت هیئتهای مختلف ارزیابی را کنار گذاشت. حتی عرفان هم نمیتوان پیشه کرد. باید در «گفتمان موفقیت» غوطهور شد. نباید از قافله «ترقی» عقب ماند. این دانشگاه تصویر جامعه را به خودش برمیگرداند. نسل جدید دانشآموزان را به خاطر بیاوریم که سواد فارسی خواندن و نوشتنشان، از سطح پیامک بالاتر نرفته است. دانشآموزانی که غیر از «علوم پزشکی» معرفت دیگری را علم بهحساب نمیآورد. این جامعه و این دانشگاه به هم میآیند.
شناخت دانشگاه از جامعه ناچیز و اندک است. بله؛ اما، مگر علم و شناخت علمی برای خارج از دانشگاه اعتبار دارد. نظام تعاملات بین سازمانی استان و کشور همواره به سوی صاحبان قدرت سنگینی میکند و «دانش» عموماً در خدمت «قدرت» باید باشد. تجربه ما دانشگاهیان در زمینه حضور در سازمانهای استانی، بیانگر نقش و اهمیت اندک حضور بهاصطلاح « صاحبان معرفت» در محضر قدرت است. در حد استفاده ابزاری برای خالی نبودن عریضه. رسانهها هم با دانشگاهیان چنین میکنند. تصور اصحاب رسانهها در بیشتر موارد چنان است که گویی اساتید، کارمندان آنها یا دایرهالمعارفهایی آمادهبهخدمت هستند که هرگاه اراده کردند، میتوانند با یک تلفن قول و قرار یک مصاحبه جنجالی را از آنها بگیرند. بگذریم از ناقص انتقال دادن مطالب و سایر مشکلاتی که در مراحل چاپ و نشر برای محتوای سخنان پیش میآید. به همه اینها اضافه کنیم سوال و جوابهای احتمالی در باره اصل مطلب را.
دانشگاه جامعه را نمیشناسد. بله، اما در موارد زیادی، از جمله مباحث مورد اشاره مصاحبهشوندگان (مانند زندگی در مناطق محروم و …) بیشترین مطالعات را اعضای هیئت علمی دانشگاه رازی انجام دادهاند. اینکه یافتههای علمی و تحقیقاتی معطوف به اجتماع منتشر نمیشود و از آنها استفاده نمیشود، و نیز اینکه اگر امکان مطالعه در مناطق محروم، یا سایر مسائل جامعه وجود ندارد، گناه دانشگاه نیست. دانشگاه نمیتواند با ناشنوایان نسبت به اهمیت علم وارد گفتگو شود.
با این همه، در این زمینه مشکل دیگری وجود دارد. دانشگاه رازی از ابتدا به عنوان یک هستی شیمیایی پا به عرصه وجود گذاشته است. در سایه «رازی»، دانشمند بزرگ، دانشگاه رازی به علوم غیرطبیعی روی چندان خوشی، تا ده پانزده سال اخیر نشان نداده است. رشتههای که رو به جامعه دارند و ماهیتاً اجتماعی هستند، در این دانشگاه تازه ایجاد شدهاند. و جایگاه چندانی در ساختار علمی و سازمانی آن ندارند. سوای این فقدان «مواضع سوژگی» برای علوم انسانی، و بهویژه علوم اجتماعی (به معنای عام)، گفتمان پوزیتیویستی (بخوانید علمانیت) حاکم بر جامعه در کل و در دانشگاه، مجال و امکانی برای ایدههای متفاوت نمیگذارد. حوزه عمومی در سیطره مهندسان و پزشکان است.
مسئولیت اجتماعی، مقولهای سرراست و تکبعدی نیست. بخشی از وظایف و کارکردهای برآمده از «بودن در میان دیگران» است. این دیگران هم شامل افراد و هم شامل نهاد و کلیت جامعه است. دانشگاه نمیتواند بهتنهایی بار مسئولیت اجتماعی را به دوش بکشد. حتی میتوان پرسید دیگران (نهادهای دیگر) برای دانشگاه چه کردهاند؟ در سطح خرد هم میتوان پرسید که سایر افراد چه سطح و نوع از مسئولیت اجتماعی را بر عهده گرفته و به انجام رساندهاند. اینها بیانگر پیچیده بودن مقوله مسئولیت اجتماعی است.
با این همه نمیتوان، کسی یا سازمانی را تبرئه کرد. در اینجا روی سخن ما با خود (دانشگاه) است و نقد دیگران را به خودشان وامیگذاریم. آیا دانشگاه، در حد توان خود کوشیده است به جامعه نزدیک شود؟ آیا در تلاش برای نزدیکشدن به جامعه، اهداف درستی را انتخاب کرده است. با چه رویکردی به اجتماع رهیافته است؟ آیا در صنعت، در اقتصاد، در سیاست، در تاریخ، در ادبیات، در ورزش، و … به جامعه نزدیک شده است؟ آیا دانشگاه قصد یا توان ایجاد یک هویت خاص برای خود و جامعه پیرامون خود را دارد؟ آیا دانشگاه در بین اصحاب دانشگاه هم «ایجاد علاقه» کرده است تا بتواند در جامعه تعلق ایجاد کند؟
ما دانشگاهیان، چه به این پرسشها و مسائل آگاه باشیم و چه خود را بهغفلت بزنیم، اینها روبروی ما و در آینده ما هستند. «ماتریالیسم معیشت»، «بازیهای شبهانتلکتی»، «عافیتطلبی»، «حزب باد بودن» و «بیخیالی شبهعارفانه»، بهرغم محکمهپسند بودنشان، نمیتوانند استاد دانشگاه را از مسئولیت رها کند. اینکه این مسئولیت چیست؟ در آموزش و پژوهش، یا فعالیت اجتماعی-سیاسی، در کارآفرینی یا ارتقای نظام اداری، در دینداری، اخلاق جمعی، در خدمت به یک ایده، یا هر مقوله دیگری، نیازمند مجال و جستار دیگری است. اینکه چگونه میتوان در سطح جمعی آن را اعمال کرد، نیازمند تحقیق و تفحص است؛ اینکه چگونه در سطح فردی مسئولیتپذیر باشیم نیازمند تأمل و تفکر است. فعلاً، در آغاز، بهتر است بر ما مشخص باشد که هرکسی در قبال «دیگری» «مسئول» است.