سرمقاله » مقالات و یادداشت‌ها
کد خبر : 2032
یکشنبه - ۲۹ تیر ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۷

تأملی در مفهوم نقد و جوانب آن

 

 آنچه از لابلای کتاب‌ها برمی‌آید پرداختن به مفهوم نقد به‌مثابه بحثی مستقل و جدی، به کانت آلمانی برمی‌گردد و غرض اصلی وی در این مفهوم، همانا سنجش تصویر ذهنی ما از چیزها و مفاهیم است نسبت به وجود بیرونی و عینی آنها؛ به بیانی ساده‌تر مسئله نقد، سنجش ذهن نسبت به عین در جهت کسب معرفت معتبر است؛ چه بسا که عمده تصاویری که از اجزاء و عناوین این هستی بیکران، در ذهن ما نقش بسته‌‌اند، فرسنگ‌ها از حقیقت ناب آن‌ها فاصله داشته یا حتی در تضاد با آن‌ها باشند. درست در همین جاست که کانت از باور عمومی لیبرال‌ها نسبت به توانایی عقل در نزد تک‌تک افراد جامعه فاصله می‌گیرد. کانت معتقد است که در مسیر رسیدن به حقیقت، تراشیدن سر، نشانی حداقلی از قلندری است، لذا عقل، فقط در محدوده خاص و تحت شرایط و الزامات خاص می‌تواند خود را به کنه چیزها و مفاهیم برساند که البته در این یادداشت قصد ما کنکاش در آن حدود و شرایط و الزامات نیست، اما تا آنجا که در ادامه بحث به‌کار آید محض نمونه فقط به یکی از آن الزامات و شرایط خاص اشارتی می‌شود که حکم عقل، زمانی معتبر و نافذ است که بریء از انطباعات حسی باشد، به این مفهوم که نقاد تحت تأثیر حب و بغض، منافع شخصی، گروهی، جناحی و تعلقات نفسانی که در واقع حجاب رسیدن به کنه چیزهاست مبرا باشد، مضافاً اگرچه سلامت نفسانی، فضایی ضروری و مناسب برای پرسه‌زدن عقل و خردورزی است، اما سند تضمینی رسیدن به حقیقت چیزها و مفاهیم نیست، بلکه فرد نقاد باید شجاعت غواصی در بهر ناشناخته‌ها را در جهت صید گوهر معرفت داشته باشد. لذا نقاد را به غواص ماهری که در پی وقوف به بخش اعظم و ناپیدای کوهه شناور است، تشبیه می‌کنند. از این‌رو اگر چنین وقوفی حاصل شود می‌توان حکم به تسری این دستاورد عقل، به همه افراد در همه مکان‌ها و زمان‌ها داد که سند کانت در توانایی عقل برای صدور چنین احکام ناب و جهانشمول، همان می‌شود که از آن به قانون طلایی یاد می‌کند؛ «چنان رفتار کن که گویی بناست این رفتار تو مبنای اقدام ابناء بشر، در همه مکان‌ها و زمان‌ها شود.»

۲. بنا بر آنچه در نکته اول بیان شد، قابل انتظار است که بتوانیم غایت هارمونی، توازن، زیبایی و جاودانگی را به‌وضوح، در کنه و حقیقت چیزها و مفاهیم بیابیم و متقابلاً هرگونه کژی، نابسامانی، ناکارآمدی و بی‌قراری را ناشی از صورت یا صور نامعتبر ذهنی خود بدانیم مخصوصاً ثبت و ضبط بی‌شمار واقعیات زندگی و همه گزاره‌های رسوب‌شده که از دوران کودکی تا به حال در ذهن خود داریم و در تلازم باهم قرار دارند، باعث می‌شوند تا ذهن ما به‌مثابه دستگاهی مفهوم‌ساز، احکامی معتبر یا نامعتبر صادر کند و همین‌جاست که بحث خرافه‌زدایی پیش می‌آید که در واقع خرافه عبارت است از همه تصاویر ذهنی که مانع از رؤیت حقیقت چیزها و معرفت معتبر و صدور حکمی ناب می‌شوند. در این صورت این خرافات باید از بیخ و بن زدوده شوند یا دست کم محلشان از ذهن درمقام مرجع روابط عمومی، به وجدان شخصی افراد منتقل گردند که برای در کنار یکدیگر بودنمان در صحنه سیاسی و اجتماعی ، مزاحمتی ایجاد نکنند، به بیانی بهتر، همه تخاصمات فی ما بین ابناء بشر، ناشی از تزاحم تصاویر ذهنی افراد است که به نادرستی به‌مثابه حقیقت چیز‌ها پنداشته شده‌اند. لذا در این خرافه‌زدایی و خانه‌تکانی ذهنی، پای نیوتن اجتماعی به‌میان می‌آید و در این چارچوب، چاره‌ای جز اقدامی روشمند نیست، یعنی تجزیه و ترکیب؛ «تجزیه»، به معنای شکستن چیزها و مفاهیم، به اجزاء سازنده آنها و شناسایی و زدودن عوامل ناکارآمد و بدکارآمد آن مفهوم و سپس «ترکیب» و بستن و پذیرفتن آن درمقام یک گزاره معتبر است که نهایتاً از باز‌و‌بسته‌کردن محتویات مفهومی و تصویری در ذهن، و تبدیل یکایک آنها به گزاره‌ای معتبر و نیز از تلازم آنها، لاجرم انتظار می‌رود اینک ذهن، در مسیر و امتدادی معقول قرار گیرد و عمل کند. البته باید بخاطر بسپاریم باز‌کردن و شکستن مفاهیم و تصاویر ذهن، بسی دشوار و منشاء بسیاری از نامهربانی‌ها، طردها، جنگ‌های داخلی و حذف‌های فیزیکی است، به‌ویژه اگر آن مفهوم، طی قرون متمادی و در نزد مردم یک جامعه به‌مثابه حقیقت و بلکه امری مقدس پذیرفته شده باشد. کافیست بدانیم بزرگترین مشکل تمام انبیاء الهی، شکستن آن بت ذهنی افراد بوده که به جای خدا پذیرفته بودند. از این‌رو ناگفته پیداست که اقدامات خرافه‌زدائی، هارمونیک و به‌سامان‌‌کردن ذهن، نیازمند بسترهای مساعدی است از جمله الف) تحرک اجتماعی (میل عمومی به تغییر) و ب) آزادی (فقدان محدودیت در طرح بحث)، وگرنه هزینه‌های مادی و انسانی آن بسی گزاف خواهد بود. لذا در هر دو وجه مساعد‌بودن و مساعد‌نبودن بسترها، چه برای عامه مردم که باید گوش فرا دهند و چه برای خواص که باید در بحر معرفت غور کنند، شجاعت، بایسته دانستن است. البته لازم است تأکید شود که آزادی روشنفکرانه، غیر از آزادی لیبرالیستی است، یعنی اگرچه هر دو در طلب آزادی‌اند، لیکن آزادی روشنفکرانه، یک ضرورت در رسیدن به حقیقت است که این گوهر، جز از طریق جدل و دیالکتیک بی‌منع قانون و بی خوف تعقیب حاصل نشود، اما آزادی لیبرالی، در پی حداکثر لذّت، شادی و سود در خواهش‌های نفسانی همگان است که کانت شرط صدور حکم ناب عقل را برائت از آنها دانست.

۳) در‌ادامه آنچه در بالا گفته شد که کار نقادی را مستلزم اشراف و احاطه بر تمام زوایای پیدا و پنهان مفهوم و موضوع مورد نقد دانستیم، اینک ضروریست تا میان نقد و انتقاد تفکیک قائل شویم، یعنی در‌حالی‌که انتقاد (critic) ناظر به برملاکردن خطاها، کژی‌ها، ناراستی‌ها، نقاط منفی، ضعف‌ها، کاستی‌ها، نارسای‌ها و کمبودهاست (to show fault) اما نقد (critique) یک داوری تمام عیار است (to judge carefully ) تا جائی‌که در سیره اولیای دین، از یادآوری دندان سفید یک سگ مردار متعفن کرم‌زده، غفلت نشده است و لذا دیدن همه جوانب مثبت و منفی، درستی و کژی، قوت و ضعف موضوع مورد نقد، یک ضرورت است و البته آنچنان‌که در مفردات راغب اصفهانی آمده است؛ النقد بیان الحسنات قبل السیئات. لذا وجه اخلاقی نقد این‌ است که نقاد، در شرح و بیان موضوع، ذکر نقاط مثبت و قوت را مقدم بدارد.

۴) نقد را به جهت شیوه اجراء، در اشکالی چند ذکر کرده‌اند از جمله:

الف) نقد در عمل؛ بدین مفهوم که اگر کسی چیزی بگوید و در عمل کاری دگر کند و نیز اینکه تجلی مفاهیمی همچون دینداری، عدالت، آزادی، دموکراسی، تحزب و غیره با تصورات پیشینی که از آنها در ذهن داریم مغایرت داشته باشند، موضوع نقد در عمل است. کافیست بدانیم بسیاری از لیبرال‌ها که گفتمانشان بر مرکزیت فردگرایی و آزادی می‌چرخد، از وجوه پدیداری هم اکنون فردگرایی و آزادی ناخرسندند و نقدش می‌کنند و یا آن جمله معروف و منتسب به سید جمال-الدین اسدآبادی که فرموده‌اند: «در غرب، اسلام را یافتم نه مسلمان اما در ممالک اسلامی، مسلمانان بسیار دیدم نه اسلام»، شاهدی بر این عبارت موجز است که هر آنچه کنایه معروف چه «خواستیم و چه شد» درباره‌اش صادق ‌باشد، مشمول حوزه نقد در عمل می‌گردد.

ب) نقد مقایسه‌ای؛ که در اینجا فرض براین‌ است ابناء بشر، در رسیدن به حقیقت و کمال، بایستی بیش از آنکه به گوینده قول و کننده کار بنگرند، به چه گفته شد و چه کرده‌اند توجه داشته باشند. انظر الی ماقال و لا تنظر الا من قال.  به عبارت دیگر، طریق مطمئنی که در آن حقیقت چیزها تجلی یافته است مهم‌تر از اشخاص راوی حق و مکاتب مدعی حقیقت است، یعنی عشق، عدالت، زیبایی، کرامت، انسانیت، عبودیت، حرمت و دیگر کرامات اخلاقی و انسانی جاری را می‌توان از طریق مقایسه با دیگر مجاری و طریق ظهورشان در نزد افراد و مکاتب و سازمان‌ها و غیره ارزیابی نمود و البته ضرورت توجه به تمام زوایای پیدا و پنهان، مانع می‌شود که از چاله برون آمده و به چاه بیفتیم، لذا مقایسه نفرات، دولت-ها، مکاتب، جوامع، روحیات و غیره در این چارچوب می‌گنجد.

ج) نقد محتوا یا کانسیستی؛ که از آن به‌مثابه مهم‌ترین و دشوارترین شق نقد یاد می‌کنند، بدین مفهوم نقاد می‌بایست اجزاء سازنده یک مفهوم، متن، سخنرانی، نظریه، مکتب، سازمان و غیره را چنان واکاوی کند که بتواند به‌روشنی هرچه تمام، ناسازگاری درونی آن را بر ملا نموده و نشان دهد که فلان عبارت، نکته، یا بخش و غیره در ناسازگاری و تضاد با کلیت متن، نظریه و سازمان مطلوب مورد ادعای صاحبان آن است.

د) نقد از طریق حذف و اضافه (حضور و غیاب)؛ که در آن نقاد با حاضر و غایب‌کردن یکایک مؤلفه‌های اساسی و سازنده مثلا یک مکتب یا سازمان، در پی نشان‌دادن میزان تأثیرگذاری مثبت یا منفی آن جزء خاص، بر کل مورد نظر است. همچنان‌که در روابط اجتماعی نیز آمده است، اگر بخواهیم وزن خویش را بیابیم، کافیست دریابیم بود‌و‌نبودمان چه تأثیری بر انجمن و سازمانی دارد که بدان تعلق داریم. لذا اگر بود‌و‌نبود یک مؤلفه در کلیت یک متن، سازمان، مکتب و غیره علی‌السویه باشد، اگرچه حذفش به کاهش هزینه‌ها مدد می‌رساند اما اضافه‌کردنش، مخاطره‌آمیز نخواهد بود. ولی اگر بودنش اسباب هزینه و نیز سد کمال و کارکرد کل گردد، نقاد در پی آن‌است که حذفش را مُمد حیات کل معرفی نماید اما اگر نقاد، بودن یک مؤلفه را دلیل مرکزی و حتی دلایل کم‌ارج‌تر( شناور) آن کل مطلوب ببیند، سهم حفظ آنها را در ماندگاری کلیت مفهوم، نشان خواهد داد؛ آنچنان‌که آورده‌اند کسی نزد رسول خدا(ص) آمد که اگر وی را از اقامه نماز معاف کند حاضر است به الباقی فرائض دینی عمل کند که آن حضرت با رد تقاضایش، فرمودند: إن قبلت قبل ماسواه و إن رُدت رُد ماسواه. و همچنین است موقعیت حفظ خدا در دینداری، اخلاق در اسلام، امامت و ولایت در شیعه، خلافت در اهل سنت، عدالت در حکمرانی خوب، نظم در سازمان، رهبانیت در مسیحیت، پندار، کردار و گفتار نیک در اخلاق اجتماعی زرتشت، ریاضت در بودیسم، فردگرایی در لیبرالیسم، عدالت توزیعی در سوسیالیسم و غیره که بود‌ونبود کلیت هریک آنها در گرو مؤلفه اساسی ذکر شده است و نیز قوت و ضعفشان در مؤلفه‌های ذومراتب بعدی و سازنده آن کل می‌باشد.