دربارهی مسائل روز استان بنویسیم یا ننویسیم
«مرگ دلخراش خانم آسیه پناهی هنگام تخریب خانهاش»، «خود سوزی یک جانباز در مقابل بنیاد شهید» و اتّفاقاتی از این دست خیلی زود به سرتیتر رسانهها تبدیل شده، حجم گستردهای از پیامهای منتشر شده در فضای مجازی را به خود اختصاص داده و بخش عمدهای از هوش و حواس شهروندان را درگیر میکند.
آیا دانشگاهیان، روشنفکران، تحصیلکردگان و اهل قلم باید دربارهی این حوادث بنویسند یا نباید بنویسند؟
برخی پاسخ به پرسش بالا را مثبت و برخی منفی میدانند. افراد هر یک از این دو دسته برای دیدگاه خود دلایلی دارند. عمدهی آنها معتقدند که «صحیح بودن دیدگاه خودشان» بدیهی است و به همین دلیل، اتّهامهایی را به گروه مقابل وارد میدانند. کسانی که پاسخ پرسش مورد نظر را مثبت میدانند، گروه مقابل را به «فاصله گرفتن از مردم»، «بیتوجهی به واقعیتهای جامعه»، «بیمسئولیتی»، «برج عاج نشینی» و امثال آن و افرادی که پاسخ را منفی میدانند، دستهی مقابل را به «سطحینگری»، «عدم استقلال فکری»، «فقط به فکر جلب مخاطب بودن» و امثال آن متّهم میکنند. با وجود این، به نظرم، مسئله به این سادگیها نیست، بلکه جنبههای متعدّدی دارد، در حالی که بیشتر افراد هر دسته صرفاً بر برخی از این جنبهها متمرکز شده اما از برخی جنبههای دیگر غفلت میکنند. در ادامه این برخی از مهمترین نکاتی که در رابطه با تولید و انتشار محتوا دربارهی چنین وقایعی به نظرم میرسد را در معرض نقد سایرین قرار دادهام:
۱- نیاز به جزئیات مستند
تحلیل چنین حوادثی، پیش از هر چیز دیگر، نیازمند اطّلاع از جزئیات واقعه است و افزون بر این، لازم است لااقل یک نفر به مشاهدهی محل وقوع حادثه، مصاحبه با افراد مرتبط و امثال آن بپردازد. چیزی که در میان انبوه سروصداهای به راه افتاده معمولاً «غائب بزرگ» صحنه است؛ چرا در میان این همه اصحاب رسانه و فعّالان فضای مجازی کمتر کسی زحمت این کار را متقبّل میشود؟
به نظرم، دلیل اصلی این است که متأسفانه نسبت به «رعایت حقوق مالکیت معنوی» اطمینانی نیست و لذا کسی که خود را به زحمت انداخته، ریسک مربوطه را پذیرفته و زمان قابل توجّهی را صَرف این مهم کند، دچار این نگرانی است که حاصل کارش (گزارشِ مفصّل، مستند و دقیقی که از واقعه تهیه کردهاست) بدون ذکر منبع، خیلی سریع در رسانههای متعدّد و متنوّع منتشر شود. بنابراین، کسی که بخواهد به چنین ضرورت بایستهای مبادرت ورزد، گویی از ابتدا پذیرفتهاست که قرار است برای دیگران بیگاری کند؛ کاری که کمتر کسی حاضر است انجام دهد و چندان هم نمیتوان کسی را به خاطر عدم انجام بیگاری سرزنش کرد.
به همین ترتیب، وقتی جزئیات مهم یک واقعه روشن نشدهباشد، خیلی نمیتوان از دانشگاهیان و امثال آن توقّع داشت که دربارهی آن واقعه یادداشت تحلیلی بنویسند. مگر این که کسی بگوید «استاد دانشگاه خودش باید این خلاء را پوشش داده و به عبارتی، نقش خبرنگاران را نیز به عهده بگیرد»! به نظرم، این حرف تا حدودی مانند این است که از خبرنگاران انتظار داشتهباشیم که «وقتی استادان دانشگاه به تحلیل علمی وقایع نمیپردازند، خود خبرنگاران این خلاء را پوشش دهند»!
۲- وجود روشهای مختلف برای ادای مسئولیت اجتماعی
به نظرم، بیتوجهی به مسائل مبتلابه مردم و جامعه با هیچ توجیهی قابل پذیرش نیست، امّا اشخاص مختلف ممکن است با شیوههای گوناگونی به این مسائل بپردازند. برخی از این شیوهها به قرار زیرند:
انتشار اخبار مربوط (عکسهایی با چند جملهی توضیحی مختصر)؛
نگارش یادداشتهای تحلیلیِ بلند؛
تألیف کتابهایی که در آنها با دیدگاهی کلانتر به کلّیت موضوع پرداخته میشود؛
تأسیس و راهاندازی سمنهای (سازمانهای مردم نهاد) فرهنگی-اجتماعی برای کاهش ریشههای این مسائل؛
ملاقات با مسئولان عالیرتبهی استان و طرح نکاتی برای پیشگیری از تکرار این نوع حوادث؛
و غیره؛
در رابطه با روشهای گوناگون پرداختن به مسائل جامعه، به نظرم، این پرسش که «بهترین روش کدام است؟» موضوعیّت چندانی ندارد و چه بسا تمام این روشها به جای خود ضرورت داشته و تقویتکنندهی یکدیگر باشند؛ آنچه بیشتر اهمّیت دارد «کیفیت» پرداختن به هر یک از این روشهاست.
بنابراین، سایرین را صرفاً به این دلیل که «با روشهای مورد نظر ما به مسائل جامعه واکنش نشان نمیدهند» سرزنش نکنیم؛ شاید آنها از طریق روشهای دیگری و با کیفیت و قابلیت اثرگذاری بسیار بالاتری به این کار مبادرت ورزند. البته، به نظر میرسد که متأسفانه، بخش قابل توجّهی از اشخاص مورد نظر نوشتار حاضر اصولاً با هیچ روشی به شکل جدّی به مسائل مردم و جامعه نمیپردازند.
۳- تقاضای بیکیفیت!
«عرضه» و «تقاضا» در تمام عرصهها با یکدیگر مرتبط هستند. بنابراین، در هر زمینهای، اگر مشاهده کردیم که «طَرَفِ عرضه» در بلند-مدّت «بیکیفیت و کماثر» است، به احتمال قوی، «طَرَفِ تقاضا» نیز دچار برخی بیماریهاست.
متأسفانه، در میان متقاضیان «محتوای دربارهی حوادث اجتماعی روز»، بیشتر مردم اوّلاً، خیلی سریع و عجولانه خواهان محتوا بوده و مثلاً محتوایی که یک هفته بعد از وقوع حادثه منتشر شدهباشد را مطالعه نمیکنند، ثانیاً، خواهان محتوای بسیار کوتاه (عمدتاً عکس و چند جملهی مختصر زیر آن) بوده و یادداشتهای بلند و حتّی متوسّط را مطالعه نمیکنند و ثالثاً، اصولاً چندان به دنبال تحلیل نبوده و بیشتر خواهان محتوای احساسی (ناله و نفرین، عقدهگشایی و امثال آن) هستند. این در حالی است که تولید محتوای باکیفیت، تحلیلی، اندیشمندانه و دارای قابلیت اثرگذاری در مقایسه با محتوای خبری و احساسی معمولاً زمانبر بوده، حجم بیشتری داشته و بار «احساسی» آن کمرنگتر است.
جمعبندی و نتیجهگیری
در مواقعی که بخش عمدهای از ذهن و احساسات عموم درگیر حادثه یا خبر خاصّی میشود، به شکل طبیعی در میان آنها این «توقّع و انتظار» شکل میگیرد که «روشنفکران و اهل قلم در مورد آن وقایع واکنش نشان دهند». بیتوجّهی تحصیلکردگان و دانشگاهیان به این موضوعات، حتّی اگر با دلایل منطقی و معتبر صورت گرفتهباشد، موجب میشود شکاف میان مردم و دانشگاهیان بیشتر شده و اعتماد مردم به این جماعت تنزّل کند. در مقابل، اوّلاً، برای ایفای نقش اجتماعی راههای گوناگونی وجود دارد و ثانیاً، در مسیر تولید و انتشار محتوای نوشتاری باکیفیت نیز عرصهْ چندان فراهم نیست و عوامل بازدارندهی متعدّدی مانع تراشی میکنند.
با وجود عوامل بازدارندهی متعدّد و متنوّع، کارِ اصلیِ علم، خِرد و اندیشه، «حلّ مسئله» است و از این رو، هیچ کس نمیتواند هم ادّعای «اهل علم و اندیشه بودن» داشتهباشد و هم در عین حال، با این توجیه که «در مسیر ایفای نقش اجتماعی موانع و مسائلی وجود دارد»، از ادای این مسئولیت حیاتی شانه خالی کند؛ اگر واقعاً اهل علم و اندیشه است، باید برای غلبه بر این موانع و حل این مسائل، راه و روش بهینه را پیدا کرده و بر اساس آن عمل کند.
به عنوان مثال، برای فائق آمدن بر معضل بنیادین «عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی» در تولید گزارشهای خبری مرجع، اصحاب رسانهی استان (لااقل بخشی از آنها) میتوانند بینیاز از حمایت دولت در این رابطه، با یکدیگر هماهنگ و متعهّد شوند که با هر گونه مصداق این عمل غیراخلاقی با جدّیت مقابله کنند (با استفاده از همان اسباب رسانه که در اختیارشان است متخلّف را برملا کنند). از آنجا که همه چیز (شامل تاریخ انتشار هر مطلب) در فضای مجازی ثبت شده و قابل پیگیری است، کافی است برای این مهم یک «عزم جمعی» شکل بگیرد.
به امید نزدیکتر شدن مردم و دانشگاهیان؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد؛
با سپاس از دکتر سید امیرحسین بنیاشرف که جهت بهبود این یادداشت نکات ارزشمندی مطرح فرمودند.